1,626 views
عنوان :
تعداد صفحات : ۵۱
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
علاقه به توسعه تواناییهای تفکر در محافل آموزشی پدیده جدیدی نیست. منشاء چنین علاقهای به آکادمی افلاطون بر میگردد. به منظور ایجاد تحولات اجتماعی روزافزون، رویکرد مثبت و فعال آموزش که ناظر به پرورش استعدادهای فکری شاگردان است هم در ادبیات در حال افزایش مهارتهای استدلال و هم در نوآوریهای اخیر در زمینه مواد درسی به چشم میخورد که از آن جمله میتوان به برنامه آموزش فلسفه به کودکان اشاره کرد. برنامه آموزش فلسفه به کودکان که نخست توسط لیپمن و همکارانش مطرح شد، بیان میکند که تفکر فلسفی به معنی صرف تفکر و استدلال نیست بلکه مستلزم تفکر دربارهی تفکر است. فلسفه برای کودکان در رهیافت لیپمن، برنامهای برای آموزش تفکر نقادانه و خلاق در درک ماهیت موضوعات فلسفی میان کودکان با تاکید بر سه محور خود اصلاحگری، داشتن حساسیت معقول نسبت به زمینه و داوری بر پایه اعتماد بر ملاکهاست. این پژوهش به منظور بررسی تاثیر آموزش فلسفه به کودکان بر پرورش مهارتهای استدلال دانشآموزان مدرسه بیهق وسینا شهرمشهد انجام شده است. نمونه اصلی این پژوهش شامل ۲۰ نفر معلم راهنمایی بود که به روش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب شدند. برای تحلیل دادهها از نرم افزار SPSS استفاده شد. ابزار جمعآوری دادهها در این پژوهش پرسشنامه بود. نتایج این پژوهش نشان داد که اجرای آموزش فلسفه در کلاس درس میتواند بر پرورش مهارتهای استدلال دانشآموزان تاثیر مثبتی بگذارد.
واژگان کلیدی: آموزش فلسفه به کودکان، ، مهارتهای استدلال، تقویت روحیه همکاری
چکیده ۴
مقدمه ۵
بیان مسئله ۸
فرضیه پژوهش ۹
سوالات تحقیق ۱۰
تعاریف و اصطلاحات ۱۰
آموزش فلسفه به کودکان ۱۰
مهارت استدلال ۱۰
ادبیات و پیشینه تحقیقات ۱۳
۱- شروع کار ۱۶
۲- هدایت بحث ۱۹
عوامل پرورش دهنده تفکر ۳۳
معلم : دعوت به تفکر ۳۴
محیطی برای تفکر ۳۷
جامعه آماری ۳۹
ابزار پژوهش ۳۹
روش تحقیق ۳۹
روش تجزیه و تحلیل اطلاعات ۴۰
یافته های تحقیق ۴۲
بحث و نتیجه گیری ۴۷
منابع ۵۰
اسمیت، فیلیپ.( ) فلسفه آموزش و پرورش. ترجمه: سعید بهشتی (۱۳۷۷). مشهد: آستان قدس رضوی
جهانی، جعفر(۱۳۸۱). نقد و بررسی مبانی فلسفی الگوی آموزشی تفکر انتقادی ماتیولیپمن.
شعبانی، حسن(۱۳۸۲). روش تدریس پیشرفته. تهران: انتشارات سمت
فیشر، رابرت(۲۰۰۱) آموزش تفکر به کودکان. ترجمه: مسعود صفایی مقدم و افسانه نجاریان(۱۳۸۵). اهواز: رسش
قائدی، یحیی(۱۳۸۳). آموزش فلسفه به کودکان. تهران: انتشارات دواوین
کم، فیلیپ(۱۹۹۳). داستانهای فکری (جلد اول) ترجمه: احسانه باقری(۱۳۷۹) تهران: انتشارات امیرکبیر
مایرز: چت(۱۹۴۲). آموزش تفکر انتقادی، ترجمه: خدایار ابیلی(۱۳۸۰). تهران: انتشارات سمت
Allen, Terry . (1998). Doing Philosophy with children. Journal of Thinking, 7(3).
Cummings, Nancy perry. (1981). Analytical thinking for children: Review of the Research. Journal of Analytic Teaching, 2(1), 28-26.
Danial, M.F. (1998). P4c in pre service Teacher Education. Journal of Analytic teaching, 19(1), 20-13.
Fisher, R.(1995). Teaching children To Learn. Lonfon: Blank well/ Simon and Schuster/Stanley Thornes.
Fisher,R. (1998). Teaching Thinking. Philosophical inquiry in the classroom.London: Continum.
Harter,s. (1980). The Perceved competence scale for children. Journal of child Development, 51. 235-218.
Hymer, B. (۲۰۰۲).Final Report of the Research in IAPC. Montclair state university.
یکی از تعاریف مقبول آموزش آن است که آموزش برای برطرف کردن نیازهای مختلف انسان در طول زندگیاش به کار میرود. این نیازها وجوه گوناگون دارند. اگر بپذیریم که یکی از نیازهای اساسی انسان، بر حسب حیوان ناطق بودنش، تفکر است باید بپرسیم که جای آموزش تفکر در نظامهای آموزشی ما در کجاست؟
در موضوعات درسی موجود مثل ادبیات، تاریخ، جغرافی، فیزیک، روانشناسی و مانند آن شیوههای تفکر و یا تمرین تفکر به دانشآموزان آموخته نمیشود و عمدتا نظام آموزش در چنین مباحثی حفظ محور و یا آشنایی با ابزار و تسلط بر آن است. آنچه به دست دانشآموز میآید در واقع همان جمعآوری اطلاعات یا دادههاست.
اندیشمندانی که در باب مساله آموزش نگرانی داشتهاند مقوله آموزش تفکر در نظام آموزشی را مورد توجه قرار داده و به برخی راهحلها رسیده اند.
شاید در نگاه اول گمان رود که فلسفه برای کودکان آموزش اندیشههای فیلسوفانی چون کانت و هگل و مارکس و… به کودکان یا دانشآموزان است. در حالی که این مقوله اساسا هدفی مجزا از آموزش اندیشههای فلسفی به دانشآموزان دارد. ضمن این که این مقوله در پی درمان آموزش غیر فلسفی فلسفه به دانشآموزان نیز هست.
چرا که بسیار پیش میآید که اتفاقا کلاس درسی که فلسفه نام دارد به هر چیزی جز کلاس فلسفه به ماهو فلسفه شباهت دارد. مراد آن است که در دوران کنونی و در نظام آموزشی ما فلسفه، درس تاریخ فلسفه یا تاریخ فیلسوفان است و نه آنچه که به اصطلاح «فلسفیدن» میتوان نامید.
از همین رو پیشتر اشاره شد که مقصود این روش غیر از آموزش ایدههای فیلسوفان به دانشآموزان است بلکه مساله فیلسوف کردن آنهاست. واضح است که فیلسوف شدن، نه به معنی کانت و هگل شدن بلکه به معنی داشتن توانایی اندیشه، تحلیل، نقد و تصمیمگیری است. یعنی محقق شدن دانشآموز و توانایی او برای بحث.
بحثی که هم به لحاظ منطقی و هم به لحاظ محتوایی غنی باشد. چرا که تفکر هم مانند سایر امور دیگر تمرینی هم هست. یعنی برای تفکر باید دست به دامن تمرین و تجربه هم شد. آنچه نظام آموزش معاصر به دانشآموز یاد میدهد این است که وقتی او را به عرصه جامعه میفرستد، اساسا فاقد قدرت تحلیل، تفکر، و شناخت است. تابع منطقی چنین امری، بحرانهای زندگی شخصی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، زیست محیطی و مانند آن است.
حتی تفکر و گزارههای مربوط به آن، به صورت تقلیدی به دانشآموز، آموزانده میشود. برای اثبات صحت این امر، کافی است که سوالی واحد را از دانشآموزان مختلف بپرسیم؛ شاید اکثر جوابهای آنها مشابه باشد. اما باید توجه داشت، یکسانی جواب بدان معنا نیست که آنها دارای تفکر مشابه هستند بلکه از آن روست که آنان اساسا خود نمیاندیشند، بلکه محفوظات و مسموعات خود را دوباره تکرار میکنند.
این بدان معناست که جامعه و افراد آن حتی در تفکر هم مقلد باشند و این بزرگترین آسیبی است که به پیکره جامعه بشری وارد میشود. با گذر از این مقدمه، بحث آن است که فلسفه برای دانشآموزان، گرچه هنوز در کشورهای مختلف جهان در حال خودیابی و طی مراحل رشد خود است و در ایران نیز گامهای اولیه خود را برمیدارد، اما در یک جمله ساده عبارت است از متفکر کردن خود دانشآموز نه ارائه تفکر تقلیدی به او.
فلسفه برای کودکان گرایش نوپایی است که در دهه هفتم سده بیستم میلادی ظهور کرد و در سی و پنج سال اخیر مورد اقبال عام قرار گرفت و بسط و توسعه فراوان یافت. رایجترین روی آورد در فلسفه برای کودکان، رهیافت لیپمن است. تربیت انسانهای صاحب اندیشه باید نخستین هدف تعلیم و تربیت باشد.( لیپمن , ۱۳۸۲ ) . جهتگیری عمده فلسفه برای کودکان در روی آورد رایج آن (یعنی رهیافت لیپمن و پیروانش)، افزایش مهارت تفکر منطقی است. اندرسون (۱۹۷۷) و هارتر (۱۹۸۰)[۱] بر نقش اساسی جستجوی معنا در شناخت تاکید میورزند و معتقدند دانشآموزان باید به طور فعال تلاش کنند، اطلاعات جدید را با دانستههای قبلی خود وحدت بخشد و آنچه را مهم و با ارزش است استنباط و انتخاب کنند و به طور راهبردی درباره یادگیری خود بیندیشند. فلسفه، مطالعه تفکر از طریق تحلیل، استدلال و به کارگیری منطق را مورد تاکید قرار داده است. از دیرباز تاکنون در خصوص اینکه فلسفه چیست؟ پاسخهای مختلفی ارائه شده است که با جمعبندی این پاسخها میتوان آنها را در دو دسته جای داد. دستهای فلسفه را مجموعهای از آراء و عقاید فیلسوفان درباره موضوعات فلسفی میدانند و دسته دوم فلسفه را عبارت از عمل فلسفی در نظر میگیرند و فیلسوف را کسی میدانند که به طور فلسفی اندیشه میکند. سقراط به عنوان آغازگر فلسفه به معنای حقیقی، فلسفه را برابر فلسفیدن میدانست. هدف اصلی برنامه لیپمن، تبدیل دانش آموزان به کاوشگرانی ماهر و جوان است. مراد از کاوشگر بودن، جستجوگر فعال و پرسشگر مُصّر بودن، هوشیاری دایمی برای مشاهده ارتباطات و اختلافات، آمادگی همیشگی برای مقایسه، مقابله و تحلیل فرضیهها، تجربه مشاهده، سنجش و امتحان است (لیپمن، ۱۹۹۳، ص۶۸۲). بنابراین در برنامه لیپمن، کلاس درس به یک جامعه پژوهشگر، بمنظور کاوش مشترک تبدیل میشود و کودکان با کار گروهی مهارت تفکر منطقی خود را افزایش میدهند. توجه به انگیزه لیپمن در ایجاد فلسفه برای کودکان، تصور وی را از آن نشان میدهد. لیپمن بعنوان استاد فلسفه با مشکل فقدان یا نقصان قدرت استدلال، قضاوت و داوری نزد دانشجویان خود روبرو شد و از ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰م مطالعات فراوانی را در تحلیل این مشکل و رفع آن سامان داد. از نظر وی عامل و ریشه عمده این وضعیت را در دوره کودکی و سنین ۱۱ تا ۱۲ سالگی باید جست.در برنامه لیپمن، کودکان بطریق آموزش در عمل ، یاد میگیرند که در مقام داوری و قضاوت به ملاک سنجش نیاز دارند و رد و اثبات نظریهیی بدون دلیل، اخلاقی و مقبول نیست. بنابراین در رهیافت وی، تلاش فلسفه برای کودکان، معطوف به تربیت کودکان بصورت محققانی است که از توانایی اندیشه ورزی روشمند و اخلاق پژوهش گروهی برخوردارند (امی و قراملکی، ۱۳۸۴). فلسفه برای کودکان در رهیافت لیپمن، برنامهای برای آموزش تفکر نقادانه و خلاق در درک ماهیت موضوعات فلسفی میان کودکان با تاکید بر سه محور خود اصلاحگری، داشتن حساسیت معقول نسبت به زمینه و داوری بر پایه اعتماد بر ملاکهاست.
و این در حالی است که در کشور ما سخن از آموزش فلسفه به کودکان هنوز امری بدیع و تازه می نماید . لذا به نظر می رسد که برای انجام هر چند آزمایشی این طرح در جامعه ما راه نسبتا درازی در پیش داریم .
ﺁموزش فلسفه بر روی مهارت های استدلال دانش آموزان تاثیر مثبت دارد.
آموزش فلسفه باعث تقویت روحیه همکاری در دانش آموزان می شود.
عواملی که باعث بالا رفتن قدرت استدلال و داوری دانش آموزان می شود چیست؟
آیا می توان تفکر خلاق را به دانش آموزان آموزش داد؟
راههای آموزش روشمند کردن تفکر کودکان چیست ؟
یکی از بارزترین اهداف آموزش فلسفه توجه به تفکر در فرایند آموزش و تربیت انسانهای صاحب اندیشه است . دانشآموزان باید به طور فعال تلاش کنند، اطلاعات جدید را با دانستههای قبلی خود وحدت بخشند و آنچه را مهم و با ارزش است استنباط و انتخاب کنند و به طور راهبردی درباره یادگیری خود بیندیشند.
کودکان کافی نیست که صرفاً آنچه را که به آنها گفته میشود به حافظه سپرده و سپس به یاد بیاورند بلکه آنها باید موضوع موردنظر را آزموده و تجزیه و تحلیل کنند. مهارت خواندن برای فهمیدن، جستجوی مساله، فهم قضاوتها و احکامی که صادر میشوند، سؤال کردن، انسجام فکری پیدا کردن، مشاهده تناسبها، ارتباط برقرار کردن بین امور مورد مطالعه، تمرکز پیدا کردن روی مساله مورد بحث، طبقهبندی کردن، ارائه دلیل، فرموله کردن معیارها و استفاده ازآنها ، نگاه کردن به امور از منظر وسیعتر، استفاده از مثال، تحلیل جملات و عبارات، مطالعه و ادراک پیشفرضها، کشف جانشینها، دریافت دلالتها، تعمیم دادن، گوش دادن فعال.
[۱] ََAnderson , Harter
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .