4,723 views
عنوان :
تعداد صفحات :۵۹
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
انسان وقتی از نظر رشد اجتماعی رشد یافته محسوب میشود که در زمینه مهارتهای اجتماعی به رشد و شکوفایی رسیده باشد یعنی به سطحی از مهارت در روابط اجتماعی دست یافته باشد که بتواند با مردم راحت زندگی کند و سازگاری داشته باشد، شاید بتوان گفت که مهمترین جنبه رشد وجود هر شخص، رشد اجتماعی اوست. معیار اندازهگیری رشد اجتماعی هر کس میزان سازگاری او با دیگران است یعنی با دوستان ، معلمان ، افراد خانواده ، بستگان ، همسایگان و حتی افرادیکه برای نخستین بار با آنها برخورد میکند. رشد اجتماعی نه تنها در میزان موفقیت کنونی و سازگاری با اطرافیانی که هم با انسان سرو کار دارند، بلکه در موقعیاتهای شغلی و پیشرفتهای آینده نیز مؤثر است.
رشد اجتماعی هم مانند رشد جسمی و ذهنی یک کمیت پیوسته است و بتدریج به کمال میرسد. یک نوجوان در هر سال به میزان قابل توجهی از هر نظر رشد میکند. اما این به آن معنا نیست که همه جنبههای رشد او دقیقاً هماهنگ پیش روند. بسیارند افرادی که رشد جسمی آنها چشمگیر است اما رشد ذهنیشان کند است. یا بالعکس ، یا کسانی که از نظر جسمی و ذهنی سرآمد هستند اما هرگز به بلوغ اجتماعی نمیرسند.
رفتار اجتماعی مناسب و درست بطور طبیعی حاصل نمیشود بلکه مثل هر مهارت دیگری باید آموخته شود و مرتباً تکرار و تمرین گردد و بوسیله افراد با تجربه تصحیح شود. موفقیت در این زمینه بیشتر ازهمه به کوشش و خواست انسان بستگی دارد. عواملی که بطور قطع در آن تأثیر دارند عبارتند از : پدر و مادر و خانواده و دوستان او و ….
سازگاری اجتماعی به عنوان مهمترین نشانه سلامت روان از مباحث مهمی است که توجه جامعهشناسان ، روانشناسان و روانکاوان و بویژه مربیان را در دهههای اخیر جلب کرده است. پیش از آنکه روانشناسی و روانکاوری ، دنیای ناشناخته درون انسان به کاوش بپردازند و پیش از آنکه بهداشت روانی و نقش آن در حفظ سلامت ارتباطهای اجتماعی شناخته شود، اغلب ناسازگاریها و رفتارهای غیراجتماعی و ضداجتماعی به علتهای نامعلوم نسبت داده میشد و به جای هر نوع درمان و کمکی به فرد، صرفاً از راه مجازاتهای غیرعادلانه ظلمی مضاعف بر او روا میداشتند. تردیدی نیست که انواع بزهکاریها و جرایم اجتماعی ریشه در نابسامانیهای روانی دارد که آن نیز اگر علل بیولوژیک نداشته باشد معلول محیط ناسالم اجتماعی است.
مطالعه نهاد خانواده و بررسی تغییر و تحولات آن از جمله مسائلی است که طی قرون و اعصار مورد توجه محققان و عالمان بوده و در دهههای اخیر نیز از دید دو مکتب کارکرد گرایساختی و کنش متقابل گرای نمادی برکنار نبوده است.
اهمیت خانواده در تربیت و ایجاد ساختار شخصیت و اجتماعی شدن کودک بر کسی پوشیده نیست، رفتار اجتماعی مناسب و درست بطور طبیعی حاصل نمیشود بلکه مثل هر مهارت دیگری باید آموخته شود، و مرتباً تکرار و تمرین گردد و بوسیله افراد با تجربه تصحیح گردد. موفقیت در این زمینه بیشتر از همه به کوشش و خواست خود انسان بستگی دارد. عوامل مؤثر در آن پدر، مادر، خانواده ، دوستان و غیره میباشند. در اجتماعی شدن کودک اولین و مهمترین عامل خانواده میباشد. صاحبنظران معتقدند که از بین اعضای خانواده در تربیت و تکوین شخصیت کودک، مادر از نقش حساستری برخوردار است. علت این امر شاید این باشد که از همان ابتدای تولد، کودک بیشترین کنش و واکنشهای عاطفی خود را با مادر برقرار میکند. رابطه اولیه مادر و کودک بوجود آورنده هسته اصلی امنیت یا عدم امنیت در کودک است. اگر این روابط نادرست باشد احساس ناامنی و عدم اعتماد بر زندگی کودک سایه میافکند. بیتوجهیهای طولانی، بدرفتاری و محرومیت از محبت از ابتدای زندگی منجر به ناسازگاریهای موقت و گاه طولانی در کودک میشود.
نحوه سازگاری در سنین مختلف تحت تأثیر عوامل زیادی قرار میگرد که هر کدام از این عوامل بسته به شرایط خاص کودک میتواند تأثیرات مختلفی در سازگاری کودکان درخانواده و مدرسه داشته باشد.
همچنین از جمله ارتباط بین والدین با یکدیگر ، ارتباط والدین با کودک، وضعیت و موقعیت اجتماعی خانواده ، شیوههای انطباقی حاکم در خانواده و اشتغال مادر و عدم حضور تمام وقت مادر در خانواده جزء مهمترین عوامل مؤهر در سازگاری کودک هستند. امروزه تعداد زیادی از زنانی که کودکان خردسال دارند، در خارج از منزل کار میکنند در آمریکا تا سال ۱۹۸۰ بیش از یک سوم مادرانی که سه کودک یا کمتر داشتند در خارج از منزل کار میکردند و هر ساله تعداد زیادتری از مادران به کار خارج از خانه اشتغال میورزند. به خاطر کاهش درآمد خانوادهها در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۸ بسیاری از خانوادهها لازم دیدند که هر دو والد به کار مشغول باشند تا خانواده دچار فقر نشود (ماسن و همکاران ۱۳۶۹). در کشور ما نیز همزمان با تغییرات اجتماعی قرن حاضر شکل ساختاری خانواده تغییر پیدا کرده و نقشهای والدین دچار تحول شده است، و زنان بیشتری وارد فعالیتهای اجتماعی شدهاند.
طبق سرشماری عمومی کشور در سال ۱۳۷۲ بیشتر از ۱۱% زنان بیش از ده سال کشور شاغل هستند و در مقایسه با جمعیت سابق فعال کشور بیش از ۱۴% این جمعیت را زنان تشکیل میدهند (سالنامه آماری کشور، ۱۳۷۳ ، مرکز آمار ایران).
بنابراین این سئوالی که امروزه طرح آن اهمیت بیشتری پیدا کرده این است که اشتغال مادر چه تأثیری میتواند روی رفتار کودکان داشته باشد؟ آیا این اشتغال و انجام فعالیتهای بیرون از منزل باعث قصور در انجام فعالیتهای مربوط به رسیدگی کردن به کودکان میشود و اثر سوء روی فرزندان خواهد داشت یا اینکه انجام فعالیتهای اجتماعی با ایجاد یک الگوی جدید از زن و مادر اثر مثبتی به همراه خواهد داشت؟
جامعه پژوهش شامل دو مهد کودرک خصوصی و دولتی است. نمونه این تحقیق ۳۰ کودک دارای مادر خانهدار ( ۶۰ = n ) میباشد که مادران آنها بصورت داوطلبانه در تحقیق شرکت نمودند. برای جمعآوری دادههای پژوهش ، ازچک لیست رفتار ناسازگار کودکان (خودساخته) و پرسشنامه مشخصات عمومی استفاده شد. دادهها نیز با آزمون t مورد تحلیل قرار گرفت.
نتایج پژوهش نشان میدهد که بین رفتار ناسازگار کودکان پیشدبستانی ( مهدکودک) دارای مادر شاغل و خانهدار تفاوتی وجود ندارد. اما بین رفتار ناسازگار کودکان پیشدبستانی پسر و دختر تفاوت معناداری (P<0/01) بدست آمد. به عبارتی در این پژوهش میانگین رفتار ناسازگار در پسران بیشتر از دختران است .
واژه های کلیدی: ناسازگاری، کودکان پیش دبستانی، رفتار اجتماعی، خانواده
چکیده ۵
مقدمـه ۵
موضوع تحقیق ۱۰
بیان مسئله ۱۰
ضرورت و اهمیت تحقیق ۱۱
اهداف تحقیق ۱۲
فرضیههای تحقیق ۱۲
متغیر تحقیق ۱۲
تعریف نظری متغیر ۱۲
تعریف عملیاتی متغیر ۱۳
چـارچـوب نظــری تحقیــق ۱۴
سازگاری ۱۴
اهمیت مادر در روابط متقابل مادر و کودک ۱۸
ناسازگاری ۲۰
عوامل موثر در پیدایش ناسازگاری در کودکان ۲۰
طبقهبندی کودکان و نوجوانان ناسازگار ۲۲
ناسازگاری از دیدگاه مکاتب ۲۳
ناسازگاری در اثر نوروزها ۲۶
واکنشهای نوروتیک ۲۶
۱- واکنش ترس ۲۶
۲- تیک یا جهش عضلانی و یا اعضا ۲۷
۳- استمناء در کودکان و نوجوانان ۲۸
۵-مکیدن انگشت یا مکیدن شست ۲۸
۶- جویدن ناخن ۲۹
اختلالات در خواب ۳۰
اختلالات گوارشی ۳۲
ناسازگاری دراثر سایکوپاتهای زودرس یا کودکان سایکوپات ۳۲
۱- بیثباتی و ناآرامی کودکان یا کودکان بیقرار ۳۲
۲ – عصبانیت و پرخاشگری و غیظ کردن ۳۳
۳-دروغگویی ۳۳
۴- فرار در کودکان و نوجوانان ۳۴
۵- دزدی ۳۵
ناسازگاری کودکان و نوجوانان در اثر ابتلاُ به سایکوزها ۳۵
۱- اسکیزوفرنی اطفال ۳۵
۲- سندرم اوتیسم کودکان ۳۶
تفاوتهای مربوط به جنسیت در اخلالات رفتاری ۳۶
اختلالات رفتاری کودکان بر حسب سن آنها ۳۷
پیشینه تحقیق ۳۷
روش تحقیـــق ۴۹
ویزگیهای نمونه پژوهش ۴۹
ابزار پژوهش ۵۱
چک لیست رفتار ناسازگار کودکان ۵۲
روش اجرا ۵۲
روش تحلیل دادهها ۵۲
نتایج تحقیــق ۵۳
فرضیه اول ۵۴
فرضیه دوم ۵۴
بحـث و نتیجــهگیــری ۵۶
کودکان دارای مادران شاغل و خانهدار ۵۶
ناسازگاری درکودکان دختر و پسر ۵۷
محدودیتها ۵۸
پیشنهادات ۵۸
منــــابــــع ۵۹
پیوستـــها
۱- ابراهیمی ، عصمت ـ بررسی تأثیر اشتغال مادر بر سازگاری اجتماعی دخترا در شهر تهران ـ پایان نامه کارشناسی ارشد ـ دانشگاه علوم تربیتی ـ سال ۱۳۷۲٫
۲- اتکینسون و دیگران ـ زمینه روانشناسی جلد اول . براهنی محمد تقی و دیگران (مترجم) تهران ـ انتشارات رشد ـ چاپ سوم ۱۳۶۸٫
۳- احمدی ، عبدالجواد ـ بررسی عوامل مؤثر بر سازگاری پسران دوره ابتدایی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس ۱۳۶۹٫
۴- ادیبی ، عبدالعبود ـ نظریههای جامعشناسی تهران انتشارات جامعه ۱۳۵۸٫
۵- اسلامبولچی مقدم ، علی ـ بررسی علل ناسازگاری نزد دانشآموزان دوره ابتدایی ـ پایان نامه کارشناسی ارشد ـ دانشگاه تهران سال ۱۳۷۰٫
۶- الینگورث ، رونالد ـ کودک و مدرسه ـ نوابی نژاد ، شکوه (مترجم) ـ تهران انتشارات رشد ۱۳۶۸٫
۷- بالبی ، جان ـ روانشناسی کودک ـ مشفقیان ، حسین (مترجم) تهران ـ انتشارات عارف ۱۳۵۹٫
۸- پارسا، محمد ـ روانشناسی رشد کودک و نوجوان ـ انتشارات بعثت ـ چاپ سوم ـ ۱۳۷۱٫
۹- تاواراس پاس ، ماریلیا ـ تاثیر بودن مادر روی فرزندان ، پایان نامه کارشناسی ارشد تهران ۱۳۵۳٫
۱۰-دبس ، موریس ـ مراحل تربیت ـ کاردان ، علیمحمد (مترجم) تهران ـ ۱۳۵۳٫
۱۱- راجرز ، دروتی ـ روانشناسی کودک ـ جلد دوم ـ سروری ، محمد حسین (مترجم).
۱۲- روحانی ، عباسعلی ـ کودک از آغاز تا کودکستان ـ چاپ هنربخش ـ ۱۳۴۳٫
۱۳-شعارینژاد ، علیاکبر ـ روانشناسی رشد ـ تهران ـ انتشارات رشد ـ ۱۳۶۴٫
۱۴- شیخاوندی ـ آسیبشناسی .
۱۵-شیولسون ، ریچارد ـ استدلال آماری در علوم رفتاری ـ جلد دوم ـ کیامنش ، علیرضا (مترجم) تهران ـ انتشارات جهاد دانشگاهی ـ ۱۳۷۰٫
۱۶- عظیمی سیروس ـ روانششناسی کودک ـ تهران ـ انتشارات دهخدا ـ چاپ دوم ـ ۱۳۶۳٫
۱۷- عنایت ، حلیمه ـ تاثیر اشتغال گروهی از مادران بر مراقبت از کودکان در شهر شیراز ـ مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز ، دوره هفتم ـ شماره اول و دوم ـ پاییز ۱۳۷۰ و بهار ۱۳۷۱٫
۱۸- قاسمی ، احمد ـ نقش حساس خانواده در تربیت کودک ـ مجله مکتب جام ـ شماره ۵۶ ـ ۱۳۵۷٫
۱۹- کرین ، ویلیام ـ سیپیشگامان روانشناسی رشد ـ فدائی ، فربد (مترجم) تهران ـ مؤسسه اطلاعات ـ چاپ اول ۱۳۶۷٫
۲۰- ماسن ، پاول هنری ـ رشد روانی کودک ـ وهابزاده ـ حسین (مترجم ) تهران ـ انتشارات زوار ـ چاپ دوم ۱۳۶۷٫
۲۱- مان ، نرمان ـ اصول روانشناسی ـ ساعتچی ، محمود (مترجم) تهران ـ انتشارات امیرکبیر ـ چاپ هشتم ۱۳۶۴٫
۲۲- موئل ـ بیداری وجدان درکودک ناسازگار ـ سجاع رضوی محمدرضا (مترجم) ، انتشارات آستان قدس رضوی ۱۳۶۷٫
۲۳- میرزا جانی ، حسین ـ بررسی اختلافات رفتاری در فرزندان مادران خانهدار نسبت به مادران شاغل ـ پایاننامه کارشناسی ارشد ـ تهران ـ دانشگاه علوم پزشکی ایران ۱۳۶۸٫
۲۴- میشل ، آندره ـ جامعه شناسی خانواده و ازدواج ـ تهران دانشکده علوم اجتماعی و تعاون.
۲۵- میلانیفر ، بهروز ـ روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنایی ـ تهران ـ انتشارات مدرسه عالی پارس ـ ۱۳۷۲٫
۲۶- نادری ، عزتاله و سیف نراقی ، مریم ـ روشهای تحقیق در علوم انسانی و چگونگی ارزشیابی آنها ـ تهران ـ انتشارات بدر ـ چاپ سوم ـ ۱۳۷۰٫
۲۷- نادری ، عزتاله و دیگران ـ راهنمای علمی فراهمسازی طرح تحقیق ـ تهران ـ انتشارات بدر ـ چاپ اول ۱۳۶۹٫
۲۸- ولی پور ، ایرج ـ روانشناسی سازگاری ـ تهران ۱۳۶۰٫
۲۹- ویگوتسکی ، ل.س. ـ رشد فرآیندهای عالی ذهن ـ منجم ، رویا (مترجم) ـ مرکز فرهنگی هنری اقبال لاهوری ۱۳۶۹٫
نگرش نسبت به کودک و تربیت او در طی قرون گذشته دچار فراز و نشیبهای زیادی شده است افلاطون به اهمیت آموزش و پرورش در دوران کودکی اشاره نموده است و این مسئله را در سازگاری و علاقه حرفهای بعدی کودک مهم میدانست . ولی در قرون وسطی این اندیشه از میان رفت و کودک را همچون بالغین ناپخته تلقی میکردند. کودکان را همچون بزرگان لباس میپوشاندند و از آنان انتظار رفتار بزرگسالان را داشتند. در مدارس قرون وسطی دروس به ترتیب سختی و آسانی ارائه نمیشد و کودکان را موجودات بیگناه نمیدانستند و آنان را از تجاوزات وحشیانه محافظت نمیکردند.
در قرون هفدهم تحولات عمیقی در نگرش نسبت به کودک بوجود آمد.مربیان سعی داشتند کودکان را از بزرگسالان و حتی نوجوانان جدا سازند. روش جدیدی در تعلیم و تربیت آغاز شد و مردم احساس منفی اخلاقی را به نگرشی مثبت، نسبت به کودکان تغییر دادند و کوشش همهجانبهای برای حفظ و حراست کودکان از خشونت و فساد اخلاقی به عمل آوردند (کرین[۱] ، ترجمه فدایی ، ۱۳۶۷). روسو در قرون هفدهم مقالات متعددی در زمینه مسائل کودکان ارائه نمود و عنوان کرد که کودکان زمینه ذاتی تشخیص درست از نادرست را دارا هستند ولی تحت تاثیر قیود اجتماعی قرار گرفتهاند. وی معتقد بود که کودک ماهیتاً کاوشگر فعالی است که تواناییهای بیشماری دارد و اگر بزرگسالان زیاد دخالت نکنند توانائیهایش شکوفا خواهد شد. (دبس [۲] ، ترجمه کاردان ، ۱۳۵۳) نظرات افرادی مانند فروید، تغییرات اجتماعی حاصل شده در قرون بیستم ، آسانگیری در تربیت را دوباره مطرح کرد. بطور خلاصه برخی از علما معتقدند کودک موجودی گیرنده و دارای مغز انفعالی است که صرفاً به عوامل محیطی مانند تشویق و تنبیه پاسخ داده و رفتارش را بر این اساس پایهگذاری میکند. برخی دیگر تصور میکنند که رشد و نمو کودک در اثر یادگیری فعالانه او با محیط است و به واسطه این کار و فعالیت به تجارب خودش شکل داده و مشکلاتش را حل میکند.
امروزه پژوهشگران و دانشمندان مطالعات گستردهای را در مورد نحوه رشد و پرورش کودکان دنبال میکنند. اغلب متخصصین دوران کودکی بویژه از تولد تا ۵-۶ سالگی را دوران پیریزی شخصیت و اساسی برای رفتارهای آتی خود میدانند . آنان معتقدند که شخصیت پدر و مادر و کیفیت رفتار آنان بیش از هر عامل دیگری در تربیت و تکوین شخصیت طفل اثر میگذارد.
والدین اولین کسانی هستند که در آینه حساس ضمیر کودک نقش میبندند. البته افراد دیگری به غیر از پدر و مادر در شکلگیری عادت و رفتارهای کودک مؤثر هستند. ولی کیفیت تأثیرپذیری نسبت به مادر و دوران اولیه زندگی ضعیف میباشد.
مطالعات نشان داده است که اختلافات خانوادگی و اشتباهات تربیتی و نیز بیاطلاعی والدین از تأثیر رفتار خود، عوامل مؤثری هستند که در سرنوشت آتی کودک، سازگاریها و ناسازگاریها ، خوشبختی و یا بدبختی او مؤثر هستند( قاسمی ، ۱۳۵۷).
روانشناسان در بیشتر سالهای قرن حاضر، بر روابط کودکان با کسانی که مراقبت از آنها را به عهده دارند تأکید کردهاند و این کنشهای متقابل را اساس عمده رشد عاطفی و شناختی دانستهاند ( ماسن [۳] ، و هنکاران ـ ترجمه یاسائی ، ۱۳۶۸).
نخستین تماسهای جسمی و روانی نوزاد در دوران شیرخوارگی با مادر است. روشی که مادران در مقابل پاسخگویی به نیازهای نوزادان اتخاذ میکنند متفاوت است. ممکن است صبورانه و گرم ، تند و خشن و عاری از حساسیت و بیتفاوتی باشند. از نظر تعلیم و تربیت برخوردهای اولیه مادر و کودک به هر کیفیتی که باشد نقطهای است که تولد روانی و عاطفی کودک از آنجا آغاز میشود.(ماسن و همکاران)
در گذشته عقیده بر این بود که والدین بطور یکطرفه کودکان خود را تربیت میکنند. اما پژوهشهایی که با نوزادان صورت گرفته بطور فزایندهای حاکی از آن است که چنین تأثیری جنبه متقابل دارد، یعنی رفتار نوزاد نیز پاسخهای والدین را شکل میدهد. بطور مثال نوزادی که با قرار گرفتن در آغوش مادر آرامی میگیرد احساس بسندگی را در مادر ازدیاد میبخشد . (اکینسون [۴] ـ ترجمه براهنی و همکاران ۱۳۶۸ ـ ص ۲۲).
ماسن و همکاران ذکر میکنند که بر طبق نظر بالینی نتیجه عمده کنش متقابل بین مادر و کودک بوجود آمدن نوعی وابستگی عاطفی است. این ارتباطات عاطفی سبب میشود که کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد بخضوص هنگامیکه احساس ترس و ناامنی میکند. این وابستگی به مادر ، نتایج طولانی دارد. این نتایج عبارت است از فراهم آمدن سرمایهای از امنیت عاطفی برای کودک و پیریزی شالوه رابطه بعدی کودک با والدینش و نیز نفوذی که آنها بعداً میتوانند در او داشته باشند(یاسائی، ۱۳۶۸).
هر چند که کودک انسان ، ظاهراً تمایلی فطری برای دلبستگی به دیگران دارد. اینک کودک به کدامیک از والدین وابسته شود. و نیز شدت و کیفیت وابستگی او تا حد زیادی به رابطه فردی والدین با کودک دارد . مطالعات نشان داده است که در اغلب خانوادهها تاثیر مادران در خلق و خوی کودکان بیشتر از پدران است. البته دلیل این امر شاید ناشی از آن باشد که قسمت اعظم مسئولیت پرورش فرزند به مادر محول میشود. این تأثیر مادری در صورتی که به حد افراط نباشد هیچگونه اثر سوئی به شخصیت کودکان به جای نمیگذارد.( راجرز[۵] ـ ترجمه سروری، ۱۳۵۷) اتکینسون و همکاران (ترجمه براهنی و همکاران ۱۳۶۸) ذکر میکنند که با وجود این ملاحظه شده است که کودکانی که علاوه بر مادر، پدرانشان نیز در مراقبت از آنها نقش فعالانهای به دنبال دارند به هنگام مواجهه با افراد غریبه اضطراب و پریشان کمتری از خود نشان دادهاند و در مقایسه با کودکانی که مراقیت از آنها صرفاً به عهده مادرانشان است تحمل جدایی بیشتری دارند.
برخی اعتقاد دارند که کودکان در صورتی که بطور گروهی نگهداری شوند آسیب میبینند. دلیل اول اینکه برای ایجاد احساس دلبستگی در کودک باید صرفاً یک نفر از او مراقبت کند. و در صورتیکه چند نفر از او مراقبت کنند در فرآیند ایجاد دلبستگی خلل ایجاد میشود و کودک دچار اضطراب میگردد این فرضیه را فرضیه (( تک مادری )) نامیدهاند.
دلیل دوم اینکه کودکان بصورت گروهی از علاقه ، توجه و انگیزش کمتری برخوردار میشوند و در نتیجه ممکن است رشد اجتماعی و شناختیشان کند شود. ( ماسن و همکران ترجمه یاسایی ـ ۱۳۶۸ ص ۱۵۸). اندرسون [۶] ، نیکل [۷] ، رابرتز [۸] و اسمیت [۹](۱۹۸۱) در تحقیق خودشن ذکر کردهاند که مراقبت گروهی که سلات روانی کودک را در نظر گرفته باشند همانند برخی محیطهای خانوادگی میتوانند شرایط رشد سالم کودک را فراهم کنند.
در سابق روانشناسان تصور میکردند که وابستگی کودک به مادرش از آن جهت است که مادر به عنوان منبع تغذیه یکی از اساسیترین نیازهای کودک را فراهم میکند ، اما این نظریه پاسخگوی برخی واقعیات نبود بعنوان مثال جوجهها و بچه اردکها اگر چه از بدو تولد خودشان غذا را تأمین میکنند اما به دنبال مادر خود میروند و وقت زیادی را در کنار او صرف میکنند. پس آرامشی را که آنها از بودن در کنار مادرشان احساس میکنند نمیتواند صرفاً از نقش مادر در تغذیه آنها سرچشمه بگیرد.
سلسله آزمایشات معروفی که توسط (هارلو[۱۰]، ۱۹۷۱) بر روی میمونها انجام گرفت نشان دهنده آن است که در وابستگی مادر ـ فرزند چیزی بیش از نیاز به غذا در کار است. اتکینسون در تحقیقات دیگری نشان داده است که کودک تنها به سبب کارهایی که والدینش برای ارضاء نیازهایش به آب و غذا و گرما و آسودگی از درد انجام میدهند به آنان دلبستگی پیدا نمیکنند. مدت زمانی نیز که کودک با هر یک از والدینش میگذارند تعیین کننده کیفیت رابطه کودک با والدینش نخواهد بود. ( فرودی و فرودی،[۱۱]۱۹۸۲ ، ترجمه براهنی و همکاران).
بحث در مورد اشتغال مادر با فراز و نشیبهای بسیاری همراه بوده است و دیدگاههای مخالف و موافق بسیاری درباره آن مطرح شده است. تحقیقات انجام شده در این زمینه به نتایج متفاوت (گاه همسو با یکدیگر و گاه متضاد هم) رسیده است. برخی اظهار کردهاند که مادران به علت اشتغال در خرج از منزل از همان هفتههای نخست که فرزندشان نیازمند برقراری ارتباطات حسی با آنان است، ساعتها و گاه روزها او را از تماسها و مهر و محبت خود محروم میسازند و یا حضورشان فاقد کیفی لازم است. و کودکانشان در یافتن حیات عاطفی متعادل دچار مشکل میشوند ( موئل[۱۲] ، ترجمه رضوی، ۱۳۶۷ ص ۷). اشتغال تمام وقت مادر در خارج از منزل خستگی مفرط اولیاء در اثر فشار کار بیحوصلگی آنان در اثر مشغله زیاد و مشکلات رفت و آمد سبب واکنشهای عادی در برابر سروصدا و جنب و جوش فرزندان میشود. مضافاً به اینکه حضور در خانه نیز بدون ارتباط با فرزندان سپری میشود.
تحقیقاتی نیز نشان میدهد که اشتغال مدر اثرات مثبتی به همراه دارد. کودکی که در خانوادهای زندگی میکند که مادر شاغل است شاهد روابط مثبتی بر بربری بیشتری میان والدین خواهد بود. از افراد خارج از خانه توجه بیشتری میبیند و در خانه در مقایسه با سایر کودکان مسئولیتهای بیشتری خواهد داشت. (هافمن و نای [۱۳] در مقایسه با سایر کودکان مادران خانهدار غالباً از سازگاری شخصیتی اجتماعی بهتری در مدرسه برخوردارند، در مفهوم جنسیت عقاید معقولانهتری دارند و در مورد فعالیتهای زن و مرد عقاید غالبی کمتری دارند ( هافمن ، ۱۹۷۹، هوستون[۱۴] ۱۹۸۳) .
هاک [۱۵]، (۱۹۸۰) در نتیجه تحقیقی که در ایران به منظور بررسی عوامل مؤثر در سازگاری پسران انجام شده است نیز نشان داده که بین اشتغال مادر و سازگاری پسران رابطه معناداری وجود ندارد. اما بین وضعیت اشتغال مادر و رضایت مادر از کار خود با سازگاری پسران رابطه معناداری وجود دارد.(احمدی ۱۳۶۹)
از شواهد چنین برمیآید که اثرات مثبت اشتغال، بیشتر متوجه دختران است . دختران مادرانی که اهداف بالایی دارند، اهداف بالایی خواهند داشت زیرا مادرانشان سرمشق خوبی برای تشویق حس استقلال در آنان خواهند بود.
به هر حال اشتغال مادر با به همراه داشتن درآمد بیشتر برای خانواده ، عزت نفس بالاتر برای مادر و عقاید قالبی کمتر در مورد نقش زن و مرد و الگوی نقش مثبت، بیشتر فوایدی را هم برای پسران و هم دختران در سالهای بعدی زندگیشان خواهد داشت (اسکار، فیلیپس و مککاتنی[۱۶] ، ۱۹۸۹). بنابرانی با توجه به رشد روزافزون اشتغال زنان به کار خارج از منزل بویژه در کشور ما که این مسئله امری نسبتاً تازه است لازم است تا هر چه بیشتر تاثیرات مختلف اشتغال زنان بر روی ساخت و کارکرد خانواده، روابط والدین با یکدیگر، روابط والدین با کودکان و ابعاد مختلف رشدکودکان بررسی شود.
همانطور که گفته شد یکی از جنبههای مهم رشد کودکان سازگاری است و تحقیقات بسیاری در خارج از شکور در زمینه تأثیر اشتغال مادر بر سازگاری کودک انجام شده است و به نتایج همسو و گاهی متفاوت رسیدهاند. محقق نیز بر آن شده است تا سازگاری اجتماعی کودکان دارای مادر شاغل را بررسی کند و راهبردهای لازم را به خانوادهها ارائه نماید.
موضوع مورد بررسی در این پژوهش بررسی ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانهدار تهرانی میباشد.
در این پژوهش محقق درصدد است مشخص کند که آیا کودکان پیشدبستانی دارای مادر شاغل نسبت به خانهدار ناسازگارترند؟ و آیا پسران نبت به دختران از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند؟
اهمیت خانواده در تربیت و ایجاد ساختار شخصیت و اجتماعی شدن کودک بر کسی پوشیده نیست، رفتار اجتماعی مناسب و درست بطور طبیعی حاصل نمیشود بلکه مثل هر مهارت دیگری باید آموخته شود، و مرتباً تکرار و تمرین گردد و بوسیله افراد با تجربه تصحیح گردد. موفقیت در این زمینه بیشتر از همه به کوشش و خواست خود انسان بستگی دارد. عوامل مؤثر در آن پدر، مادر، خانواده ، دوستان و غیره میباشند. در اجتماعی شدن کودک اولین و مهمترین عامل خانواده میباشد. صاحبنظران معتقدند که از بین اعضای خانواده در تربیت و تکوین شخصیت کودک، مادر از نقش حساستری برخوردار است. علت این امر شاید این باشد که از همان ابتدای تولد، کودک بیشترین کنش و واکنشهای عاطفی خود را با مادر برقرار میکند. رابطه اولیه مادر و کودک بوجود آورنده هسته اصلی امنیت یا عدم امنیت در کودک است. اگر این روابط نادرست باشد احساس ناامنی و عدم اعتماد بر زندگی کودک سایه میافکند. بیتوجهیهای طولانی، بدرفتاری و محرومیت از محبت از ابتدای زندگی منجر به ناسازگاریهای موقت و گاه طولانی در کودک میشود.
نحوه سازگاری در سنین مختلف تحت تأثیر عوامل زیادی قرار میگرد که هر کدام از این عوامل بسته به شرایط خاص کودک میتواند تأثیرات مختلفی در سازگاری کودکان درخانواده و مدرسه داشته باشد.
همچنین از جمله ارتباط بین والدین با یکدیگر ، ارتباط والدین با کودک، وضعیت و موقعیت اجتماعی خانواده ، شیوههای انطباقی حاکم در خانواده و اشتغال مادر و عدم حضور تمام وقت مادر در خانواده جزء مهمترین عوامل مؤهر در سازگاری کودک هستند. امروزه تعداد زیادی از زنانی که کودکان خردسال دارند، در خارج از منزل کار میکنند در آمریکا تا سال ۱۹۸۰ بیش از یک سوم مادرانی که سه کودک یا کمتر داشتند در خارج از منزل کار میکردند و هر ساله تعداد زیادتری از مادران به کار خارج از خانه اشتغال میورزند. به خاطر کاهش درآمد خانوادهها در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۸ بسیاری از خانوادهها لازم دیدند که هر دو والد به کار مشغول باشند تا خانواده دچار فقر نشود (ماسن و همکاران ۱۳۶۹). در کشور ما نیز همزمان با تغییرات اجتماعی قرن حاضر شکل ساختاری خانواده تغییر پیدا کرده و نقشهای والدین دچار تحول شده است، و زنان بیشتری وارد فعالیتهای اجتماعی شدهاند.
طبق سرشماری عمومی کشور در سال ۱۳۷۲ بیشتر از ۱۱% زنان بیش از ده سال کشور شاغل هستند و در مقایسه با جمعیت سابق فعال کشور بیش از ۱۴% این جمعیت را زنان تشکیل میدهند (سالنامه آماری کشور، ۱۳۷۳ ، مرکز آمار ایران).
بنابراین این سئوالی که امروزه طرح آن اهمیت بیشتری پیدا کرده این است که اشتغال مادر چه تأثیری میتواند روی رفتار کودکان داشته باشد؟ آیا این اشتغال و انجام فعالیتهای بیرون از منزل باعث قصور در انجام فعالیتهای مربوط به رسیدگی کردن به کودکان میشود و اثر سوء روی فرزندان خواهد داشت یا اینکه انجام فعالیتهای اجتماعی با ایجاد یک الگوی جدید از زن و مادر اثر مثبتی به همراه خواهد داشت؟
دوران کودکی سرآغاز زندگی و زمان پایهریزی شخصیت بزرگسالی است. همه روانشناسان نقش مهم و سرنوشتساز این مرحله را در چگونگی پیریزی مراحل بعدی رشد تاکید کردهاند. توجه به بهداشت روانی و مطالعه در نحوه سازگاری کودکان در اولنین سالهای زندگی ، کمک به رشد و باروری آنها در زمان بزرگسالی خواهد بود و غفلت از دوره کودکی و عدم توجه به شرایط رشدی دوران کودکی لطمات جبرانناپذیری را بر سلامت روانی جامعه وارد خواهد کرد. چرا که کودک در عالیترین شرایط متولد میشود و آمادگی برای پرورش شایسته و مطلوب را دارد.
عوامل بسیاری را میتوان در تعادل عاطفی و نحوه سازگاری کودکان دخیل دانست که مطالعات متعدد تأثیر هر یک را بر نحوه سازگاری کودکان شنان داده است. وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی خانواده، فقدان یک مادر تمام وقت به علت اشتغال از جمله عواملی هستند که این فرایند تدریجی را شکل میدهند.
هر روز به مادرانی که به اشتغال در بیرون از منزل روی میآورند افزوده میشود و اکثر این زنان دارای فرزندان خردسال هستند. وضع خانواده و رابط خانوادگی از این وضعیت جدید متأثر میشود و آثار خود را بر روی رفتارهای کودکان آشکار میکند. بنابراین لازم است مسئله اشتغال مادران با توجه به سایر جنبههای مؤهر در سازگاری کودکان بطور دقیق مورد بررسی قرار گیرد تا تأثیرات مثبت یا منفی آن آشکار گردد. افزایش مراقبتهای مربوط به بهداشت روانی و تعلیم و تربیت کودکان پیشدبستانی در خانواده و مهدکودک حاصل نتایج ارزشمند تحقیقات گذشته میباشند.
بطور کلی سازگاری نقش عدهای در پیشرفت تحصیلی، اجتماعی و شخصیتی کودکان دارد. بهبود و افزایش هر کدام از آنها موجب احساس شایستگی ، کارایی، تعهد و مسئولیت درکودکان خواهد شد. به همین جهت برنامهریزی برای پیشگیری از ناسازگاری و آگاه سازی خانوادهها میتواند موجب رشد سلامت روانی کودکان در جامعه گردد. به دلیل اینکه درصد زیادی از افراد جامعه را کودکان تشکیل میدهند و موقعیت اجتماعاز هر لحاظ ، در گرو سلامت و بهداشت روانی و اجتماعی آنان میباشد. با توجه به مهم بودن مسئله ، پژوهش راجع به ناسازگاری کودکان دارای مادر شاغل و خانهدار ضروری بنظر میرسد تا بر این اساس بتوان این کودکان را شناسایی کرد و اقدامات لازم را در جهت پیشگیری به عمل آورد و راهبردهای آموزشی و تربیتی لازم را به خانواده و والدین ارائه نمود و از به انحراف کشیده شدن کودکان در آینده و همچنین از به هدر رفتن سرمایه ملی کشور جلوگیری کرد.
این پژوهش روشن ، واضح و عملی است زمان پژوهش کوتاه و هزینه اجرا و انجام پژوهش کم و محدود است انجام این پژوهش شاید بتواند راههای مناسبتری برای پیشگیری از ناسازگاری ارائه دهد و راهگشای پژوهشهای مفید باشد.
هدف از پژوهش حاضر عبارتست از :
– تعیین میزان ناسازگاری کودکان پیشدبستانی دارای مادر شاغل و غیرشاغل
– مقایسه ناسازگاری کودکان پیشدبستانی دارای مادران شاغل و غیرشاغل
– ارائه راهبردای عملی و تربیتی به منظور پیشگیری از مسائل و مشکلات عاطفی ، رفتاری ، روانی و اجتماعی به والدین
۱- کودکان پیشدبستانی دارای مادر شاغل نسبت به خانهدار از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند.
۲- کودکان پیشدبستانی پسر نسبت به دختر از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند.
در این پژوهش متغیر مورد بررسی ناسازگاری کودکان میباشد.
تعریف نظری و عملیاتی متغیر مورد نظر در ذیل میآید.
ناسازگاری :
میلانیفرد (۱۳۵۶) ناسازگاری را اینگونه تعریف کرده است:
” کودکان ناسازگار به افرادی اطلاق میشود که معمولاً از هوش عادی یا حتی بالاتر برخوردارند ولی داری رفتار غیرعادی و نابهنجار و یا به اصطلاح مبتلا به اختلالات رفتاری میباشند.” (ص ۱۲۱).
منصور و دادستان (۱۳۵۶) سازش نایافتگی را بدین صورت تعریف کردهاند :
” حالتی است که فرد نمیتواند خود ار با محیط تطبیق دهد و از تعالیم آن استفاده کند. این سازش نایافتگی ممکن است مربوط به محیط خانوادگی، محیط آموزشگاهی، محیط کار و … باشد.
ناسازگاری :
منظور از ناسازگاری در این پژوهش میزان نمره یا کمیتی است که کودکان دختر و پسر دارای مادر شاغل و خانهدار با توجه به پاسخهایشان به چک لیست رفتار ناسازگار کودکان (خودساخته) کسب میکنند در این نمره شاخص عددی برای سنجش میزان ناسازگاری آنان میباشد.
انسان وقتی از نظر رشد اجتماعی رشد یافته محسوب میشود که در زمینه مهارتهای اجتماعی به رشد و شکوفایی رسیده باشد یعنی به سطحی از مهارت در روابط اجتماعی دست یافته باشد که بتواند با مردم راحت زندگی کند و سازگاری داشته باشد، شاید بتوان گفت که مهمترین جنبه رشد وجود هر شخص، رشد اجتماعی اوست. معیار اندازهگیری رشد اجتماعی هر کس میزان سازگاری [۱۷] او با دیگران است یعنی با دوستان ، معلمان ، افراد خانواده ، بستگان ، همسایگان و حتی افرادیکه برای نخستین بار با آنها برخورد میکند. رشد اجتماعی نه تنها در میزان موفقیت کنونی و سازگاری با اطرافیانی که هم با انسان سرو کار دارند، بلکه در موقعیاتهای شغلی و پیشرفتهای آینده نیز مؤثر است.
رشد اجتماعی هم مانند رشد جسمی و ذهنی یک کمیت پیوسته است و بتدریج به کمال میرسد. یک نوجوان در هر سال به میزان قابل توجهی از هر نظر رشد میکند. اما این به آن معنا نیست که همه جنبههای رشد او دقیقاً هماهنگ پیش روند. بسیارند افرادی که رشد جسمی آنها چشمگیر است اما رشد ذهنیشان کند است. یا بالعکس ، یا کسانی که از نظر جسمی و ذهنی سرآمد هستند اما هرگز به بلوغ اجتماعی نمیرسند.
رفتار اجتماعی مناسب و درست بطور طبیعی حاصل نمیشود بلکه مثل هر مهارت دیگری باید آموخته شود و مرتباً تکرار و تمرین گردد و بوسیله افراد با تجربه تصحیح شود. موفقیت در این زمینه بیشتر ازهمه به کوشش و خواست انسان بستگی دارد. عواملی که بطور قطع در آن تأثیر دارند عبارتند از : پدر و مادر و خانواده و دوستان او و ….
سازگاری اجتماعی به عنوان مهمترین نشانه سلامت روان از مباحث مهمی است که توجه جامعهشناسان ، روانشناسان و روانکاوان و بویژه مربیان را در دهههای اخیر جلب کرده است. پیش از آنکه روانشناسی و روانکاوری ، دنیای ناشناخته درون انسان به کاوش بپردازند و پیش از آنکه بهداشت روانی و نقش آن در حفظ سلامت ارتباطهای اجتماعی شناخته شود، اغلب ناسازگاریها و رفتارهای غیراجتماعی و ضداجتماعی به علتهای نامعلوم نسبت داده میشد و به جای هر نوع درمان و کمکی به فرد، صرفاً از راه مجازاتهای غیرعادلانه ظلمی مضاعف بر او روا میداشتند. تردیدی نیست که انواع بزهکاریها و جرایم اجتماعی ریشه در نابسامانیهای روانی دارد که آن نیز اگر علل بیولوژیک نداشته باشد معلول محیط ناسالم اجتماعی است.
مطالعه نهاد خانواده و بررسی تغییر و تحولات آن از جمله مسائلی است که طی قرون و اعصار مورد توجه محققان و عالمان بوده و در دهههای اخیر نیز از دید دو مکتب کارکرد گرایساختی و کنش متقابل گرای نمادی برکنار نبوده است.
مکتب گارکردگرای ساختی [۱۸] معتقد است که اجزاء متشکل یک نظام اجتماعی مرتبط با هم و وابسته به یکدیگرند و عملکرد هر یک از اجزاء دوام و بقای جامعه را موجب میشود. در این دیدگاه خانواده سازمانی است اجتماعی و متشکل از افرادی که در رابطه با یکدیگرند. این سازمان کارکردهایی دارد که به بقای نظام اجتماعی کمک میکند ( ادیبی ، ۱۳۵۸).
بارسنز که یکی از طرفداران این مکتب است اعتقاد دارد که جوامع انسانی به سمت و سویی حرکت میکنند که در آن خانواده دارای ۲ کارکرد اساسی است. که یکی اجتماعی کردن کودکان بدانسان که بتوانند به عضویت جامعهای که در آن به دنیا آمدهاند، درآیند. و دیگری تثبیت شخصیت افرادی که بتوانند به صورت افراد بزرگسال در جامعه ایفای نقش کنند( میشل ، ۱۳۵۴).
نظریه کنش متقابل گراینمادی [۱۹] نیز خانواده را با توجه به نقش و اهمیت آن در جریان اجتماعی شدن مورد مطالعه قرار داده است. اگر اجتماعی شدن را با جریانی که طی آن انسان با الگوهای فرهنگی جامعه یا گروه خود میآموزد و آنها را بعنوان جزئی از نظام رفتاری خویش قرار میدهد تقویت کنیم، در این صورت فرد برای آنکه بتواند با افراد دیگر جامعه رابطه ارگانیک برقرار کند، لازم است تا نقشهای اجتماعی گوناگون را فراگیرد، این فراگیری از طریق کنش متقابل با دیگران صورت میگیرد.
در اجتماعی شدن کودک چند عامل مؤثرند که اولین و مهمترین آن خانواده میباشد.
صاحبنظران بر این باورند که از بین اعضای خانواده در تربیت و ایجاد ساختار شخصیت طفل، مادر از نقش حساس و ظریفتری برخوردار است، علت این امر شاید این باشد که از همان ابتدای تولد طفل بیشترین کنش و واکنشهای عاطفی خود را با مادر برقرار میکند. در واقع هسته اصلی احساس امنیت و اعتماد و عدم امنیت و بیاعتمادی در کودک از رابطه اولیه وی و مادرش سرچشمه میگیرد. در صورتی که این رابطه ناسالم و نادرست باشد احساس ناامنی و عدم اعتماد بر زندگی او سایه میافکند. بیتوجهی طولانی، بدرفتاری و محرومیت از محبت در ابتدای زندگی منجر به ناسازگاریهای موقت و گاهاً طولانی در کودک میشود. (ماسن ، مترجم یاسائی و همکاران ، ۱۳۶۷) سازگاری مسئلهای است که مخصوص انسان نمیباشد. هر موجود زندهای به فراخور حال خود و به اقتضای طبیعت و مرحله تکاملی که بدان دست یافته است ، ناچار است به طریقی که متضمن حفظ حیات و بقای اوست ، خود را با محیط پیرامونش ساگار کند. به دلیل اینکه در فرایند سازگاری وجوه اشتراک زیادی بین انسان و حیوان وجود دارد، بخش عمدهای از دانشها درباره فرایند سازگاری در انسان به تحقیقاتی که درباره حیوانات به عمل آمده است ، مبتنی میباشد.
هر چه از نردبان تکامل بالاتر میرویم قابلیت انعطاف و یادگیری در موجودات زنده بارزتر میشود. حیوانات پست عمدتاً به اتکال غرایز و مکانیزمهای رفتاری ذاتی با محیط خود سازگاری پیدا میکنند. ولی در انسان انعطافپذیری، قدرت تفکر و یادگیری ، واکنشهای غریزی او را کاملاً تحتالشعاع قرار داده است. انسان باید به استثنای وانشهای بازتابی اولیه همه چیز را بیاموزد. بویژه اعمال و رفتاری که وی را در سازگاری با محیط اجتماعی به کار خواهد آمد ( والیپور ، ۱۳۶۷) انسان در بسیاری از شئون زندگی اجتماعی خود با سایر افراد جامعه در رابطه و فعل و انفعال مداوم قرار دارد. او باید برای ادامه حیات و تأمین حوائج خود به زندگی گروهی تن دردهد و با دیگران برای رسیدن به هدفهای مشترک تشریک مساعی کند. در چنین شرایط و در رابطه با سایر افراد جامعه است که هر کس ناگزیر باید به نوعی سازگاری رضایتبخش دست یابد و به همین دلیل است که مشکلات و موانع سازگاری آدمی از حیات اجتماعی او مایه میگیرد. بدینسان مفهوم سازگاری از نظر آدمی یعنی سازگری اجتماعی ، حتی برای ارضاء نیازهای زیستی، انسان خود را با وضع اجتماعی و شرایطی که ساخته ، دست انسان است روبهرو میبیند. مقررات، توقعات ، معتقدات ، ارزشها ، رقابتها ، همکاریها ، کارشکنیها ، موانع و عوامل و واقعیاتی از این نوع که او را در راه تأمین خواستههایش هیچگاه تنها نخواهد گذاشت.
گرچه بدرستی بین سازگاری و ناسازگاری حد و مرز مشخص و معینی نمیتوان یافت و حالات بینابین این دو حالت بسیار زیاد است . فرایند سازگاری و ناسازگاری را باید خط پیوسته طولانی و مدرج تجسم نمود که هر نقطه آن در جدایی از سازگاری را بیان میکندو در این خط مفروض از ناسازگاری مطلق شروع نمود. و درجات میانهای از آن و سپس در پایان خط به سازگاری کامل با محیط میرسیم که مقصود و غایت زندگی همه افراد بشر است. با توسعه شهرنشینی و ازدیاد جمعیت و پیچیدگی شرایط زندگی، مسئله ناسازگاری ابعاد وسیعتری به خود گرفته است ( والی پور ، ۱۳۶۳) .
مان [۲۰] ( ساعتچی ، ۱۳۶۴) سازگاری را تطبیق یا وفق دادن شخص نسبت به محیط میگوید آن دسته از پاسخهای موجود زنده که باعث سازگاری مؤثر و هماهنگ او با موقعیتی که با آن قرار گرفته است ، میشود . ( ساعتچی ، ۱۳۵۶)
شعاری نژاد ،( ۱۳۶۴) میگوید : سازگاری عبارت است از :
۱- عمل برقراری یک رابطه روانشناختی رضایتبخش میان خود و محیط،
۲- عمل پذیرش رفتار و کردار مناسب و موافق محیط و تغییرات محیطی ،
۳- سازگاری موجود زنده با تحریکات درونی و بیرونی .
راجرز سازگاری را اینگونه تعریف میکند : منظور از سازگاری انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط بین خود و محیط با نحوی است که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی ضمن رعایت حقوق خارجی امکانپذیر میسازد. به این ترتیب سازگاری به معنی همرنگ شدن با جماعت نیست، سازگاری به معنی شناخت این حقیقت است که هر فرد باید هدفهای خود را با توجه به چارچوبهای اجتماعی و فرهنگی تعقیب نماید (سروری ، ۱۳۵۷).
روانشناسان بطور سنتی سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار دادهاند و ویژگیهایی از شخصیت را بهنجار کردهاند که به فرد کمک میکند که خود ار با جهان پیرامون خویش سازگار نماید. روانشناسان بسیاری معتقدند که اگر اصلاح سازگاری در معنی همنوایی با اعمال و اندیشههای دیگران تلقی شود ، در اینصورت چنان باری از تلویحات منفی را خواهد دشات که دیگران نمیتوانند توصیفی از شخصیت سالم به دست دهند. آنان بیشتر به ویژگیهای مثبتی مانند فردیت ، آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تأکید دارند.
در تعریف شخصیت بهنجار نیز اتفاق نظر وجود دارد اما اکثر روانشناسان ویژگیهای زیر را نمودار بهزیستی عاطفی میدانند:
کارآمدی و ادراک ، خودشناسی ، توانایی در کنترل اختیاری رفتار، عزت نفس ، پذیرش ، توانایی در برقراری روابط محبتآمیز و باروری ( اتکینسون و دیگران ، مترجم براهنی و همکاران ، جلد اول ، ۱۳۶۸).
سازگاری اهرمی نسبی است . انسانها به درجات مختلف در سازگاری دست مییابند. اگر میتوانستیم بر پایه ضوابط معتبر علمی درجه سازگاری افراد جامعه را اندازهگیری و سپس در یک منحنی توزیع پیاده کنیم به احتمال قوی منحنی طبیعی بدست میآوریم. به این ترتیب که در یک طرف منحنی اقلیت کوچکی خیلی ناسازگار و در طرف دیگر منحنی اقلیت خیلی سازگار وجود خواهد داشت و در میان آن دو گروه اکثریت کم و بیش سازگار، بنابراین میتوان گفت که حد و مرز مشخصی به طور مطلق ناسازگاری را از سازگاری جدا نمیکند (والیپور ، ۱۳۶۳).
لااقل دو مفهوم را میتوان با عبارت ناسازگاری مرتبط ساخت. یک معنا اساساً یک مفهوم اجتماعی است. فردی سازگار نیست که نتواند بطور مناسبی در محیط معلومی تعامل کند. در معنای دیگر یک فرد را هنگامی ناسازگار تعریف میکنند که نتواند ارضای احتیاج کند حتی اگر رفتار او برای جامعهاش مناسب باشد ( مکدانلد[۲۱] ، مترجم سروری ، ۱۳۵۵).
[۱] – Crain
[۲] – Debse
[۳] – Massen
[۴] – Atkinson
[۵] – Ragers
[۶] – Anderson
[۷] – Nugel
[۸] – Raberts
[۹] – Smith
[۱۰] – Harlow
[۱۱] – Frodi & Frodi
[۱۲] – Muell
[۱۳] – Hafmen & Nay
[۱۴] – Hoston
[۱۵] – Hock
[۱۶] – Scarr , Philips , Mccartney
[۱۷] – Adjustment
[۱۸] – Structural Functionalism
[۱۹] – Symbolic Interaction
[۲۰] – Mun
[۲۱] – Mcdonald
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .
ارسال نظر