2,046 views
عنوان :
تعداد صفحات :۴۰
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
برای یافتن تاریخ اولین اشعار عرفانی ناچاریم تعریفی صحیح از شعر عرفانی به دست آوریم. و خصیصهها و کلید واژههای شعر عرفانی را که مورد نظر ماست بیان کنیم: «شعر عرفانی شعری است که ارباب معانی در بیان اصول و مواجید و حقایق معنوی سرودهاند». شاید از همین تعریف بتوانیم خصیصههای شعر عرفانی را استخراج کنیم. پس منظور از شعر عرفانی شعری است که با نیت عرفانی سروده شده باشد نه شعر عاشقانهای [به معنای انسان و انسان] که عارفانه تفسیر شود؛ اگر با توجه به کلید واژههایی چون باده، می، عشق حقیقی، عشق مجازی، مستی و عرفان به سراغ دیوانهای شعری و جُنگهای فارسی برویم. شعرهایی را که پیدا میکنیم میتوانیم به دو دسته تقسیم کنیم:
الف) شعرهای دوره قبل از سنایی
ب) شعرهای دوره بعد از سنایی
شعرهای دوره بعد از سنایی بحث چندانی ندارد. اما در شعرهای دورهی قبل از سنایی به دو گونه شعر بر میخوریم:
الف) شعرهایی که شاعران آن عارف بودند.
ب) شعرهایی که شاعران آن عارف نبودند.
بسیاری از شعرهایی که در مجالس سماع خوانده میشده است و یا صوفیه برای راهنمایی سالکان طریق از آنها بهره میجستند جزو دستهی دوم است. تردیدی نیست که صوفیان از این دسته اشعار به عنوان مناسبترین ابزار تأثیر بر روحیهی مخاطبان استفاده میکردند اما با دقت در این شعرها آشکار میشود که اغلب این ابیات در وصف معشوقه دنیایی و مجازی سروده شدهاند و در اصل هیچ رنگ و بویی از عرفان و تصوف در آنها نیست ولی این اشعار به وسیله صوفیان، عارفانه تفسیر شده است.
این مشکلی است که الآن هم ما با آن مواجه هستیم که آیا فلان شعر غزل عاشقانه عرفانی است یا ترانه غیر دینی عاشقانه.
به سبب این که منظور ما در این بحث شعر عارفانه ناب است این دسته اشعار که اتفاقاً بخش عظیمی از شعر عارفانه قبل از سنایی است را به کنار میگذاریم و به شعرهای دورهی قبل از سنایی که شاعران آن عارف بودند میپردازیم.
با چشمپوشی از صحت یا عدم صحت انتساب این اشعار به شاعرانش ما به چند مجموعه شعری در این دسته برخورد میکنیم. اشعار باباطاهر بابای سوتهدلان، اشعار ابوسعید ابوالخیر و اشعار خواجه عبدا… انصاری.پس از بررسی این مجموعهها به این نتیجه میرسیم که گرچه اشعاری با مضامین عارفانه قبل از سنایی بوده است اما این اشعار، اشعار تعلیمی عرفان نیستند و اشعاری هستند که بیشتر آن در حال وجد و خلسه سروده شدهاند و نجوایی است با معشوق و یا حدیث نفس است و هیچگاه این شاعران تا قبل از سنایی نتوانستهاند سبکی را به عنوان شعر عارفانه بنا کنند و فقط اشعاری به طور پراکنده دربارهی معشوق و رسیدن به او سرودهاند. و هرگز نمیتوانیم این مجموعههای پراکنده را مصداق تجلی عرفان در ادب پارسی بدانیم. گرچه شعرهایی با مضامین صوفیانه از اواسط قرن چهارم شروع شده است و پس از آن توسط خواجه عبدا… انصاری رنگ و بوی صوفیانه گرفت و شاعران گمنامی بودند که میتوان تجلی قرآنشان را در «کشفالاسرار» و «سوانحالعشاق» دید و هم این طور میتوان در اشعار رودکی و فردوسی نشانههای عرفان و حکمت اسلامی را دید. اما سکه شعر عارفانه را به نام «سنایی» زدهاند سنایی سبکی جدید در شعر فارسی بنا گذاشت و پنجرهای نو بر شعر فارسی گشود و به زبان فارسی عمق بخشید و معنا را از ظاهر به لایههای زیرین کلمات کشاند و محتوای صوفیانه و اندیشه عرفانی را وارد شعر فارسی کرد و برای اولین بار آوردن معانی به شکل تکامل یافته آن در شعر فارسی را تجربه کرد. اشعار سنایی پر است از معارف و حقایق عرفانی و حکمی و اندیشههای دینی و زهد و وعظ و تمثیلات تعلیمی که با بیانی شیوا و استوار تلاش در آموزش سالکان طریق دارد.
پس، از دو جهت میتوان دورهی قبل از سنایی را با بعد از سنایی جدا کرد. یکی به وجود آمدن شعر تعلیمی عرفان و دیگری تشخص سبکی پیدا کردن شعر عارفانه.
با همهی این اوصاف شاید برخی معتقد باشند این مسأله که آیا سنایی پایهگذار چنین شعری بوده است یا نه. به طور قطع حل نمیشود زیرا ممکن است مثنویهای صوفیانه کهنتری نیز بوده که به ما نرسیده است اما باید بگوییم برای یک تاریخنگار ادب پارسی، اشعار آموزشی سنایی کهنترین منظومههای تعلیمی عرفان است. از طرف دیگر چون مورخان ادبیات فارسی و مستشرقان کمتر به سنایی پرداختهاند و تحقیق پیرامون سنایی بسیار محدود است و به همین دلیل درباره سنایی نمیتوان از روی قطع سخن گفت.
واژه های کلیدی: ادبیات عرفانی، سنایی، باباطاهر، ابوسعید ابوالخیر، ناصرخسرو
مقدمه ۱
باباطاهر ۹
ابوسعید ابوالخیر ۱۰
ابوالمجد مجدود سنایی ۱۳
تجلی نهج البلاغه در اشعار ناصرخسرو ۱۶
عظمت و عزت پیامبر و خاندان مطهر و معززش: ..۲۰٫
دعوت به محاسبه نفس و بررسی اعمال: ۲۹
نتیجهگیری ۳۰
منابع ۳۷
۱-تاریخ ادبیات ایران، یان ریپکا و همکاران، ۱۳۷۰٫
۲-شعر صوفیانه، یوهانس، دوبرین، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز.
۳-جستجو در تصوف ایران، زرینکوب، عبدالحسین، امیرکبیر، ۱۳۶۹
۴-تصوف و ادبیات تصوف، برتلس، ترجمهی سیروس ایزدی، امیرکبیر، ۱۳۷۶٫
۵-تاریخ ادبیات ایران، یانریپکا و همکاران، ۱۳۷۰٫
۶-تاریخ ادبیات ایران براون، ادوارد، ،ج۲٫
۷-شعرالعجم نعمانی، شبلی.
۸-سبکشناسی بهار، محمدتقی، تهران ۱۳۴۹٫
۹-مختصری در تاریخ تحول نظم و نشر پارسی، صفا، ذبیحاله .
۱۰-از رودکی تا بهار، اسلامی ندوشن، محمد علی، تهران ۸۴٫
۱۱-تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ذبیحالها.
۱۲-تازیانههای سلوک، شفیعی کدکنی، محمدرضا.
۱۳-سبکشناسی شعر، شمیسا، سیروس، تهران، ۱۳۷۹٫
۱۴- سخن و سخنوران، فروزانفر، بدیع الزمان.
حکیم ابوالمجد، مجدود بن آدم سنایی غزنوی از عارفان و شاعرانی است که علاوه بر مهارت بالا در شعر و شاعری؛ با قرآن و حدیث و معارف دینی نیز، هم آشنایی بسیاری داشت و هم ایمان و اعتقادی استوار. از این روی نشانههای بسیاری از تجلّی قرآن، حدیث و معارف دینی به زبانی شیوا و ساختاری هنری، در سرودههای او دیده میشود.
اینک نمونههایی از اثر پذیرهای قرآنی او:
غفلت خوش همینمایاند
مهر جاه و زر و زن و فرزند
کی بود کاین نقاب بردارند تا بدانی تو طعم زهر از قند
دیوان، ص۱۵۴
ابیات، گویای این نکته قرآنی هستند که: مهر جاه، زن، زر، فرزند و دیگر دل بستگیهای دنیایی، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمی میزند و او را از هدف اصلی زندگی بیخبر میسازد و پس از مرگ است که این نقاب را از چهره و چشم او بر میدارند و تازه میفهمد که در چه غفلت و خسارتی بوده است.
این نکته، آشکار را در آیه شریفه ذیل آمده است:
«لَقَد کُنتَ فی غَفلَهً مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاؤَکَ فَبَصَرُکَ الیومَ حَدید؛ [به او خطاب میشود:] تو از این صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیز بین است.»(سوره ق، آیه۲۲)
طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم حسـد و کبر و حفد به پیوند
هـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و دربند
همین که در دست تو است قفل امروز در هر هفت محکم اندر بند
دیوان، ص۱۵۳
در این ابیات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و کبر؛ هفت در دوزخ شمرده شدهاند که در وجود آدمی جای گرفتهاند و باز کردن آن درها و وارد شدن بدانها سرانجام، آدمی را به دوزخ میکشاند و راه رهایی از دوزخ قیامت، بستن و قفل زدن به این درها در همین دنیاست.
هفت در داشتن دوزخ، نکتهای است که در آیه شریفه ذیل آمده است:
«وَ إِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعینَ . لَها سَبعَهُ اَبوابً لِکُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا که دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. هفت در دارد و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شدهاند.» (سوره حجر، آیات۴۳و۴۴)
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پید
دیوان، ص۵۶
بیت بالا بیانگر این واقعیت است که چون انصاف و راستی در کار نباشد، طبیعت و فطرت آدمی دگرگون میشود و کار خود را به درستی انجام نمیدهد، ولی هنگامی که اخلاص و انصاف در کار باشد، دیو (شیطان، نفس) کار خویش را از دست میدهد و وسوسههای او در مخلَصان نمیگیرد (اثر نمیکند.)
این نکته دوم (بیتأثیری وسوسههای نفسانی و شیطانی در مخلَصان) برگرفته از آیه کریمه زیر است. آیهای که بیانگر پاسخ انتقام جویانه و کینه توزانه ابلیس به خداوند است، آن گاه که به گناه سجده نکردن بر آدم، از درگاه الهی رانده شد:
«لاَغوینَّهُم أَجمَعینَ . إلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ؛ همانا که همه آدمی زادگان را گمراه و گرفتار میکنم، جز بندگان مخلَص تورا.» (سوره حجر، آیات ۳۹و۴۰)
گفتنی است که از این آیه به آیات دیگری میرسیم که عبارتند از:
«إنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان…؛ ای ابلیس! تو بر بندگان من سلطه و نفوذی نداری….» (سوره حجر، آیه ۴۲)
«اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطان عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یتَوَکَّلُون؛ همانا که ابلیس را سلطه و نفوذی نیست بر آنان که ایمان آوردند و به خدای خویش توکّل نمودند.» (سوره نحل، آیه ۹۹)
آشکارا بر میآید که پارهای از بندگان از راه ایمان، ارادت، عبادت و طاعت خویش و نیز با لطف، کرامت و عنایت او، به چنان پایگاهی از قدرت روحی و توان معنوی میرسند که از وسوسههای نفسانی و شیطانی ایمن و آسوده میمانند و راهی برای نفوذ آنها باز نمیگذارند. این نکته در سخنی از پیامبر(ص) نیز آمده است که فرمود: هر یک از شما شیطانی دارید و چون پرسیدند: و شما نیز یا رسول اللّه؟ فرمود: آری، ولی من به یاری خداوند آن را تسلیم، فرمانبر، رام و آرام ساختهام.
«و لکنّ اللّه أعاننی فَاَسلَم»؛ «انّ شیطانی أسلم علی یدی»
(احادیث مثنوی، ص ۱۴۸)
این نکته را مولانا نیز چنین گزارش کرده است:
نفس ماده کی است تا ما تیغ خود بروی زنیم زخم بر دستم زنیم و زخم از رستم خوریم
کلیات شمس، ۳/۲۸۹
رَستـم از این نفـس و هوا مرده بلازنده بل
مرده و زنده و طنم نیست بجز عشق خدا
همان، ۱/۳۱
در این باره سخن عین القضاه نیز خواندنی است:
«اغلب آدمیان مسخّر تقدیرند به واسطه هوا و شهوات عاجل (زود گذر) و این سلاح شیطان است. پس این قوم، همه در اقطاع (تصرف) ابلیساند که «فَبِعِزَّتکَ لَأُغوِینَّهُم اَجمَعینَ» الاّ بعضی که هوا و شهوت در ایشان مقهور و مغلوب شده است به حبّ خدا و رسول(ص) و طلب این؛ پس این قوم، سلاح شیاطین در درون ندارند و ایشان از اقطاع شیاطین نیستند که «اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ»
نامههای عین القضاه ۲/۳۴۵
چون دو گیتی دو نعل پای تو شد بر سر کوی هر دو را بگذار
دیوان، ص۲۰۱
بیت بالا که بیانگر بیرون کردن دوستی دو دنیا است از دل، همچون بیرون کردن دو کفش از پا؛ الهام گرفته است از آیه
«…فَخلَع نَعلَیکَ إنَّکَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوی؛ …کفشهایت را بیرون آر، تو در وادی مقدّس طوی هستی.» (سوره طه، آیه ۱۲)
و تفسیر و تأویل عارفانه دو کفش، به دو دنیا؛ تأویلی است که در نوشتارهای عارفانه، رواج بسیار دارد. برای نمونه در کشف الاسرار (ج۶، ص۱۱۳) میخوانیم:
«فاخلع نعلیک أی مزّغ قلبک عن حدیث الدارین و تجرّد للحقّ بنعت الانفراد، ای موسی! کفشهایت را در آر، (دلت را از دوستی دو دنیا تهی ساز و خویش را تنها برای خدا نگهدار و از هر چه جز اوست جدا شو.) یگانه را یگانه باش و از دو گیتی بیزار شو تا نسیم انس از صحرای لمیزل (الهی) دمیدن گیرد.»
این تأویل عارفانه در روایتی از حضرت مهدی(عج) نیز چنین آمده است:
«إنّ موسی ناجی ربّه بالواد المقدّس. فقال: یا ربّ! انّی أخلصتُ لک المحبّه منّی و غسلت قلبی ممّن سواک. [و کان شدید الحبّ لأهله] فقال اللّه تبارک و تعالی: اخلَع نعلیک (أی أنزع حبّ أهلک من قلبک ان کانت محبّتک لی خالصه و قلبُک من المیل الی من سوای مغسولهً)؛ موسی در وادی مقدس طور با خدا نیایش کرد و گفت: پرودگارا! من دوستی خویش را تنها برای تو نهادهام و دلم را از جز تو پاک شستهام، [و او خانواده خود را بسیار دوست میداشت.] خدا به او فرمود: کفشهایت را در آر. (یعنی اگر دوستیات تنها برای من است و دلت از دوستی جز من پاک و شسته است، دیگران را از دلت بیرون کن.) (میزان الحکمه، ۲/۲۱۳)
بررسی ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی مورد توجه همهی تاریخنگاران ادبیات فارسی بوده است. اما در میان کتابهای نوشته شده با دو تعبیر متفاوت روبهرو میشویم. گروهی از این بحث با عنوان «تجلی عرفان در ادبیات فارسی» یاد میکنند و گروهی با عبارت «ورود شعر به ادبیات عرفانی». گرچه این دو عنوان در نگاه نخست شبیه به یکدیگرند. اما برای دقیقتر شدن بحث باید تأمّل بیشتری صورت گیرد.
ما در ادامه به «تجلی شعر عرفانی در ادبیات فارسی» میپردازیم و به اشعار عاشقانه و غنایی که توسط شاعران غیر عارف سروده میشده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهی عرفا به منظور خاصی آنها را زمزمه میکردند توجهی نمیکنیم؛ گرچه شعرای صوفی به پشتوانهی همین اشعار غنایی و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرایند. چون اشعار صوفیانهی فارسی که از قرن پنجم به بعد، ابتدا در خراسان و سپس در مناطق دیگر، به تدریج در زبان فارسی پدید آمد از لحاظ صورت یا قالب تفاوتی با اشعار قبلی این زبان نداشت.
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .