عنوان :
تعداد صفحات :۳۴
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
رضا خان ، معروف به (پالانی – میر پنج – پهلوی) ، سر سلسله ی خاندان پهلوی در ایران بود ، که نیم قرن بر این سرزمین از سال(۱۲۹۹ ه ش مطابق ۱۹۲۱ م الی ۱۳۵۷ ه ش مطابق ۱۹۷۹ م ) حکومت کردند .
رضاخان ، از آنجا که یک آدم بی سواد و بی فرهنگ بود ، و از نعمت فهم و شعور و درک اجتماعی و سیاسی و دینی برخوردار نـبود ، و تنها به یک چیز فکر می کرد ، و آن هم حفظ قدرت خویش و ادامه ی سلطنت بر کشور با هر وسیله ی ممکن و لازم .
لذا در از بین بردن و فروختن آداب و سنّن و فرهنگ ملّی و دینی ایران و ایرانی ید طولانی داشت . فوراً تحت تاثیر جوها ، مسائل ، مشاهدات و گفته ها می گردید ، و بدون تاخیر و در کمترین فرصت ، تصمیم عاجل در اجرای آن را می گرفت .
کشف حجاب ، یک ضربه ی دینی بر جامعه ی ایرانی نبود ، بلکه یک شکاف و توهین قابل توجه به تمامی شؤونات ، سنن و رفتار ایرانیان ، بشمار می رفت . چون ایرانی یعنی محجوب ، سربزیر ، مؤدب و با اخلاق ، عفیف ، مؤمن و با شرف و آبرو و ناموس .
حجاب ناموس ایرانی بود ، حجاب عزّت و شرف و آبروی ایرانی بود ، حجاب محجوبیت و عفیفی ایرانی را نشان می داد .
حجاب ، امتیاز بزرگی برای فرهنگ ایرانی و جامعه ی ایران بشمار می رفت . غربیها ، با آن همه سر و صدا و هیاهو و تبلیغات خود نتوانسته بودند ، این عظمت ایرانی را از بین ببرد ، و بر ناموس و شرف و عزّت او دست یابند ، و آنرا پاره نمایند و به تاراج آن بپردازند .
ولی رضاخان ، که آمد و برکرسی سلطنت که تکیه زد ، و سرکوب را شمول نمود ، و همه را از صحنه بیرون نمود ، و مجلس و دولت و ملّت را لوث کرد ، و روحانّیت را ار میان برد ، آنگاه به سراغ اصلی ترین نقطه ی حیات و ظریف ترین نکته ی زندگی و مهم ترین خواسته ی غرب و اساسی ترین شاهرگ حیات جامعه ، حجاب زن ایرانی آمد ، و آن را رفع کرد . این حادثه ی تلخ و ننگین و تقلیدی ، در دی ماه ۱۳۱۴ هجری شمسی اتّفاق افتاد .
واژه های کلیدی: رضاخان، کشف حجاب، لباس متحد الشکل، مصدق، مدرس، نفت
درمورد رضا خان ۱
در مورد مدرّس و مصدّق ۲
ضدیّت با روحانیت ۴
لباس متّحد الشکل ۷
کشف حجاب اجباری ۱۵
قانون نفت ۱۹
اجباری شدن کلاه شاپو ۲۲
کناره گیری اجباری از پادشاهی ۲۳
خاتمه ی کار ۲۹
منابع ۳۱
۱- کتاب تاریخ بیست ساله جلد هفتم ، نوشته ی حسین مکّی .
۲- کتاب تاریخ ایران از ماد تا پهلوی حبیب الله شاملوئی ص ۸۹۴ – ۸۹۵ .
۳- کتاب ایران من الثوره الدستوریه حتی الثوره الاسلامیّه طلال مجذوب ص ۳۰۸ –
۳۰۹ – ۳۱۰ .
۴- کتاب استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران ص ۱۲۳ – ۱۲۴ .
۵- خاطرات و خطرات مخبر السلطنه ص ۴۲۰ .
۶- کتاب نفت ، سیاست و کودتا در خاور میانه لئونارد ماسلی ترجمه ی محمد رفیعی
مهر آبادی از ص ۲۱۱ الی ۲۲۰ .
۷- کتاب اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیّت تا سقوط رضاشاه ص ۱۸۷ – ۱۸۸ .
۸- کتاب تاریخ انقلاب ایران – نوشته ی محمد عباسی ص ۶۰۴ .
۹- کتاب انقلاب – نوشته ی علی کمالی چاب اول بسال ۱۳۵۸ ص ۹۱ – ۹۲ .
رضا خان ، معروف به (پالانی – میر پنج – پهلوی) ، سر سلسله ی خاندان پهلوی در ایران بود ، که نیم قرن بر این سرزمین از سال(۱۲۹۹ ه ش مطابق ۱۹۲۱ م الی ۱۳۵۷ ه ش مطابق ۱۹۷۹ م ) حکومت کردند .
وی در ۲۴ اسفند ماه ۱۲۵۷ ه ش مطابق ۱۵/مارس/۱۸۷۸ م ، برابر ربیع الاوّل سال ۱۲۹۵ هجری قمری ، در یکی از بلوک مازندران ، در روستای متروک این شهر ،به نام آلاشت ، در منطقه سواد کوه متولّد شد . سواد کوه ، یکی از نواحی مازندران ، و یکی از استان های ساحلی دریای خزر است .
جدّ اعلی وی ، (مراد علی خان) معروف به (باوندی) بود ، و با درجه ی سرگردی در فوج (سوادکوه) خدمت می کرد ، ویکی از صحنه های آن جنگ کشته شد .
پدر او ، سرگرد عباسعلی خان باوندی بود ، که او نیز مانند پدرش ، مردی نظامی بود ، و به درجه ی سرگردی رسید ، و فرمانده ی فوج اوّل هفتم سواد کوه بود ، که روز ۸/آذر ماه/۱۲۵۵ شمسی (درحدود ۸ ماه از تولّد رضا خان) ، بدرود حیات گفت ، و سرپرستی و تربیت او ، به عهده ی برادرش نصرالله خان ، که فرمانده ی جنگ سواد کوه بود ، محوّل شد ، و به توصیه و راهنمایی او ، برادر زاده اش که خود عشق سپاهیگری داشت ، در سال ۱۲۶۷ شمسی ، وارد فوج سوادکوه شد .خیلی ها ازاو شنیده اند که می گفته : مادرم در شیر خوارگی مرا از تهران به سوادکوه می آورده ، در بین راه گرفتار بوران شده ، وقتی به یکی از کاروانسراهای سنگی بین راه رسیده ، مرا مرده پنداشته و در آخور طویله ای انداخته و رفته است ، بعد از ساعتی بر اثر گرمی طویله من جان گرفته ، سر و صدا راه انداخته ام ، یکی از افراد قافله ی بعدی که مادرم را می شناخته ، از نشانی کاروانسرا دارکه زنی را به این نشان دیده که به این طویله با یک بچّه وارد شده ، دانسته است من بچّه ی همان زن آشنای او هستم ، و مرا برداشته ، ودر منزل به مادرم رسانده است واین حقیقت را امروز هم روستایی های حول و حوش این کاروانسرا برای یکدیگر و عابـرین ، سینه به سینه ، نقل می کنند و معروف است .
سرهنگ سید جواد خان صوفی نقل می کند که رضای قزاق روزی برای تفریح به دولاب و قهوه خانه آنجا می رود ، قهوه چی ، از او احترامی بجا نمی آورد ، و چند باری که برای او چای می آورد ، سرد و کم رنگ و از قوری پس آب بوده است ، و رضا ناراحت چیزی نمی گوید ، ولی فردا صبح که قهوه چی به قهوه خانه می آید ، نیمکت بزرگ و سنگین خود را نمی بیند ، پس از تحقیق آن را در وسط خندق پیدا می کندو دانسته می شــود که رضاقزاق به انتقام چای های قهوه چی ، نیمکت را تنهایی و در نیمه شب به خندق می اندازد ، و از آن روز ، قهوه چی به او احترام می گذاشت .
مدرّس و مصدّق ، دو رهبر بزرگ دوران شاهنشاهی پهلوی بودند ، دو فردی که سر تا سر عمرشان را در راه دین و وطن ، آزادی و استقلال و حفظ تمامّیت ارضی و امنّیت کشور صرف کردند .
هر دو ، گام به گام هم در مبارزه با استبداد ، دیکتاتوری ، قدم برداشتند ، و با طرح های غربی و شرقی و ضد ملّی و دینی مبارزه کردند .
مدرّس و مصدّق ، در اجتماع ، در مجلس ، در مسجد شاه ، در مسجد سپهسالار ، در ایران ، درخارج از کشور ودر همه جا ، دست از فعالیّت و کوشش در راه حفظ کشور از قدرت های اجنبی و به دست آوردن آزادی و حقوق انسانی برنمی داشتند .
یک عمر در راه وطن و دین خدمت کردند ، و در این راه به زندان رفتند ، تبعید شدند ، فحش شنیدند کتک خوردند ، هتک حرمت شدند ، به دادگاه کشانده شدند ، و خانه نشین و منزوی از اجتماع شدند .
مدرّس با رضا خان در افتاد و سیلی خورد و مرده باد سردار سپه سرداد ، و اعتصاب و تظاهرات به راه انداخت ، و در زندان رفت و تبعید گردید ، تا توانست امروز سنگ بنای جمهوری اسلامی ایران را بگذارد . او بود که امروز را برای ما آورد .
مصدّق ، دوره ی رضا خان و محمدرضا شاه را درک کرد ، ونفت ایران که انگلیسی ها می بردند را ملّی نمود ، و نهضت ملّیون و آزادی خواهان را بر علیه نظام ، به وجود آورد ، و قدرت را به آزادی خواهان و وطن پرستان داد ، و با قدرت حاکمه و مطلقه ی او در افتاد .
سیّدحسن مدرّس به سال ۱۲۸۷ ه ق ، در قریه سرابه کچو (از توابع اردستان) از سادات طبا طبا یی ، اصلا زواره ای ، فرزند سید اسماعیل ، جدّش میر عبد الباقی از طایفه میر عابدین که فعلا اکثر آن طایفه هم در قریه نامبرده ساکن می باشند ، شغل پدر و جدّش تبلیغ احکام الهی ، میر عبد الباقی مهاجرتی به قمشه کرد ، و مدرّس را که بیش از شش سال نداشته ، با خود به قمشه می برد .
دکتر محمّد مصدّق ، فرزند مرحوم میرزا هدایت وزیر دفتر ، در سال ۱۲۵۸ شمسی در تهران متوّلد شد ، وی بعد از تحصیلات معمول در کشور ، در شوّال ۱۳۱۴ قمری (۱۲۷۸ ش) متصدّی استیفای خراسان که یکی از مشاغل مهمّه وزارت دارایی بود گردید .
بعد از افتتاح مدارس جدیده از اوایل سال ۱۲۸۱ شمسی قسمتی از اوقات خود را صرف تحصیلات جدیده نموده ، پس از ده شال به سمت اروپا رهسپار گردید .
قریب دو سال ، در مدرسه ی علوم سیاسی پاریس به تحصیلات علوم مالیّه مشغول بود و بعد به علّت بیماری شدید به ایران آمده ، سپس در یکی از شهرهای سویس به نام (نوشاتل) به تحصیلات حقوق پرداخت ، و قبل از شروع جنگ بین الملل به رتبه ی دکترا در علم حقوق نائل گردید .
رضاخان ، یـکی از دیکتاتـورهای فرصت طلب بود ، وی مانند دیگران ، هر چند وقت رنگی عوض می کرد و به چهرهای در می آمد ،و جانب عدّه ای را می گرفت و چون آنان می شد .
رضا خان ، تا زمانی که صاحب قدرت نبود ، و خلع ید از امور مملکت و دولت بود ، مذهبی بود و با مذهب و مذهبیّون خوب بود .
در ایّام محّرم ، در روز های تاسوعا و عاشورا ، با پای برهنه ، و با سر و صورتی پر از کاه و قیافه ای محزون عزاداری می کرد ، و در ترویج شعا ئر امام حسین (ع) کوشش می نمود .
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .