عنوان :
تعداد صفحات : ۲۲
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
در این مقاله جایگاه حقیقی موسیقی را در جهان اسلام و فرهنگ ایرانی مشخص کرده، مورد بررسی قرار دهیم، بههرحال، یکی از اولین مراتب جایگاه موسیقی در اسلام این است که میتواند طالبان حق و سالکان راه را یاری رساند و سختیهای سلوک را بر ایشان آسان سازد. دانسته است که اسلام ریاضت را نفی میکند و تکاملی را که از طریق «مرتاضباوری» حاصل میشود، قبول ندارد. پس موسیقی میتواند جای ریاضت را بگیرد؛ به این ترتیب که سالک به جای اینکه برای رسیدن به تمرکز و مراقبه نیازمند ریاضتکشیدن باشد، میتواند از موسیقی استفاده کند و همان نتیجه (نیل به تمرکز و مراقبه) را به دست آورد.
اساساً موسیقی به دو نحو در جهان اسلام ایفای نقش میکند: یکی به شکل خفی و غیرمستقیم است و دیگری به شکلی جلی و مستقیم است که این یکی دقیقاً ذات و ماهیت «موسیقی مذهبی» را تشکیل میدهد. در این شیوه از بهرهگیری از موسیقی که کاملاً ملموس و محسوس است، موسیقی کاملاً در خدمت مذهب قرار میگیرد. از این منظر میتوان موسیقی مذهبی را به چهار رشته تقسیم کرد: ۱ـ روضه، ۲ـ نوحه، ۳ـ اذان و مناجات و ۴ـ تعزیه.
واژه های کلیدی: موسیقی، فرهنگ ایرانی، اسلام، روضه، نوحه،
۱٫ [مرحوم] روحالله خالقی، سرگذشت موسیقی ایران (تهران: بنگاه مطبوعاتی عطایی، ۱۳۵۳)، ج۱، ص۳۵۴٫
۲٫ ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران (به نقل از: سرگذشت موسیقی ایران ، ج۱، ص۳۵۴).
۳٫ سرگذشت موسیقی ایران ، ج۱، صص ۳۵۶ـ۳۵۵٫
۴٫ عزیز شعبانی، شناسایی موسیقی ایران (بیجا، بینا، ۱۳۵۴)، ص۲۷٫
۵٫ همان، صص ۲۸ـ۲۷٫
۶٫ تعزیه هنر بومی پیشرو ایران (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷)، مقالهی پتر چلکوفسکی، ص۹٫
۷٫ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من: تاریخ سیاسی و اجتماعی عهد قاجار از آغاز محمدخان تا آخر ناصرالدین شاه (تهران: زوار، بیتا)، چ۲، ص۲۹۷٫
۸٫ سرگذشت موسیقی ایران ، ج ۱، صص ۳۴۵ـ۳۴۴٫
۹٫ شناسایی موسیقی ایران ، صص ۳۰ـ۲۹٫
۱۰٫ ابوالمفاخر یحیی باخرزی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب ، به کوشش ایرج افشار (تهران: انتشارات فرهنگ ایرانزمین، ۱۳۵۸)، ص۱۸۳٫
۱۱٫ هنری جورج فارمر، تاریخ موسیقی خاورزمین ، ترجمهی بهزاد باشی (تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۶۶)، ص۱۵۳٫
۱۲٫ عبدالقادر بن غیبی حافظ مراغی، مقاصد الاالحان ، به اهتمام تقی بینش (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ۲: ۱۳۵۶)، صص ۱۴۱ـ۱۴۰٫
۱۳٫ عبدالقادر بن غیبی حافظ مراغی، شرح ادوار (با متن ادوار و زوائد الفوائد)، به اهتمام تقی بینش (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۰)، ص۴۳۰٫
۱۴٫ هانری کُربن، تاریخ فلسفهی اسلامی ، ترجمهی اسدالله مبشری، (تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۸)، ص۲۱۵٫
۱۵٫ محمدبن ابراهیم، صدرالمتألهین (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیه ، به اهتمام جواد مصلح (تهران: سروش، ۱۳۶۶)، ص۱۵؛ همچنین رک: ابونصر محمد فارابی، احصاءالعلوم ، ترجمهی حسین خدیوجم (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۶۲)، ج۲، ص۲۹٫
اسلام، به عنوان یکی از مترقیترین دینهای الهی، از چنان استحکام و قوام ساختاریافتهای برخوردار است که از سوی نخبگان و بزرگان دانشهایی مانند مردمشناسی، دینشناسی، جامعهشناسی و سایر مظاهر فرهنگ کنونی بشری، به عنوان یک تمدن کامل و مستقل شناخته میشود؛ تمدنی که حتی بزرگترین فیلسوفان جهان، و بهطور انحصاری فلاسفهی غربی، بر آن صحه گذاشتهاند، چنان که هگل از فرهنگ اسلامی به عنوان تمدن اسلامی یاد میکند و معتقد است فرهنگ اسلام به همراه تمدنهایی مانند ایران، مصر، چین، روم و یونان در برههای از تاریخ، عروس تمدن جهان بوده و اینک این مقام را به تمدن مغربزمین سپرده و خود بازنشسته شده است. به تعبیر هگل، اکنون این تمدن غرب است که مقام غرورآفرین «عروس تمدنهای جهان» را داراست و سایر تمدنها ناگزیر پیر و فرتوت و ازکارافتاده تلقی میشوند! گفتن ندارد که به پیروی از هگل، جمع دیگری از فیلسوفان مغربزمین و حتی برخی از فیلسوفان شرقی و متأسفانه حتی مسلمان نیز بر این باور هگل مهر تأیید زده و به حقانیت و برتری تمدن غربی گردن نهادهاند.
این باور بیتردید فاقد اعتبار است. اما چون بحث آن به فرصت مستقل دیگری نیاز دارد، بناچار از آن در میگذریم و تنها موضوع این مقاله را مورد بحث قرار میدهیم. اما اجمالاً همینقدر میتوان گفت که چگونه میتوان در همهی موارد، به پلورالیسم اعتقاد داشت و در هر زمینهای از معارف و مواریث بشری، قائل به چندگانگی بود و به سلیقهها و عقاید مختلف احترام گذاشت، اما فقط و فقط در زمینهی تمدن، همهی تمدنهای بشری را مردود شمرد و برخلاف جانسپاری نسبت به پلورالیسم، دراین خصوص، استثنائاً تمدن غربی را انحصاراً به رسمیت شناخت؟! همچنان که پژوهشهای مردمشناسان و جامعهشناسان تأیید میکند، هر ملتی دارای فرهنگی است که تنها به آن ملت تعلق دارد و از طرفی تعداد ملتها هم بسیار زیاد است. بنابراین، همانگونه که نژاد بشر گوناگون است، پس کفهی منطق باید به سود این تمدنهای گوناگون نیز سنگینتر باشد؛ ولی گویا در این یک زمینه، منطق چندان بهایی ندارد.
به هرروی، تمدن اسلامی اهمیت زیادی برای موسیقی قائل است. از این نظر میتوان برخورد اسلام با موسیقی را همانند برخورد سایر تمدنها ارزیابی کرد. اما در این میان یک تفاوت عمده وجود دارد که بیهیچگونه شک و تردیدی برتری فرهنگی اسلام را در این زمینه به اثبات میرساند: سایر تمدنها فقط در این مورد که باید به موسیقی بها داد و از موسیقی خوب و اندیشمندانه دفاع کرد سخن گفتهاند، در حالی که اسلام علاوه بر اهمیتقائلشدن برای این هنر، درعینحال همگان را به استقبال از موسیقی خوب و ارزشمند دعوت میکند و از مسلمانان میخواهد که هرگز به موسیقی بیارزش و مبتذل گوش فراندهند. بنابراین، اسلام اساساً شنیدن موسیقی مبتذل را حرام دانسته است تا هیچ مسلمانی دیگر نتواند حتی تفننی به این نوع موسیقی که اسلام آن را با صفت لهوولعب شناسایی کرده است، گوش فرادهد. این منع اجباری اختصاصاً به فرهنگ اسلامی تعلق دارد و ثابت میکند که یک مسلمان جز اینکه به سوی تکامل گام بردارد، هیچ راه دیگری ندارد. درحالی که فرهنگهای دیگر با اینکه ممکن است موسیقی بیارزش را نپسندند، ولی هیچگونه اجباری برای دوریجستن از آن در نظر نگرفتهاند. پیروان این فرهنگها مختارند که خوب یا بد باشند، اما اسلام، مسلمانان را فقط برای بهتکاملرسیدن و عالیبودن آزاد میگذارد! راه بدبودن، در هر زمینهای از جمله موسیقی، در فرهنگ اسلامی مسدود است.
اکنون اگر بخواهیم جایگاه حقیقی موسیقی را در جهان اسلام مشخص کرده، مورد بررسی قرار دهیم، ضرورتاً باید همهی زیرمجموعههای شناختهشده در فرهنگ اسلامی را مبنا قرار دهیم و در خصوص شاکلههای آن پژوهش کنیم. اولین تقسیمبندی حقیقی که سایر جزئیات و ممیزهها را تحتالشعاع قرار میدهد، تقسیمبندی دوگانهی شریعت و طریقت است. گفتن ندارد که شریعت و طریقت از هم جدا نیستند و تنها به طور پیوسته و به صورت مجموع به ظهور و بروز میرسند.
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .