450 views
عنوان :
تعداد صفحات : ۲۱
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
هدف مقاله حاضر، طرح و تقویت رابطه این همانی یا وحدت، و نه حتی نزدیکی، بین منافع مذهب تشیع و منافع ملی ایران است؛ یعنی این نظریه که در واقعیت زندگی جمعی ما، هر آنچه که ایرانی است، در عمق خود، شیعی است و بخش عمدهای از همه آنچه که شیعی است، ایرانی است. به بیان دیگر، این گزارش شرحی بر نظریه معروف مدرس است که بر این همانی ”سیاست ما“ و ”دیانت ما“ تأکید میورزید.
نسبت ایران تشیع با یکدیگر، فراتر از نزدیکی و حتی فراتر از اتصال یا جفت بودن، باید در قالب هم نهادگی کامل، یگانگی یا رابطه جسم و روح در نظر گرفته شود؛ رابطهای که در آن هر یک عمیقاً در ارتباط با دیگری قابل درک باشد. هر رهیافتی غیر از این به توضیح ناکافی تحولات تاریخ ایران و درک غیر بایسته از ما هیات این تاریخ منجر میشود. زیرا در آخرین تحلیل، از لحاظ تاریخی، ایران هستیای دینی (دین – مدار) و تشیع، حقیقتی ملی است: از یکسو تشیع مذهبی است که رهبران و امامان آن برای تحقق داعیههای جهانیشان، به طور جدی به ایران یا ایرانیان مینگریسته و بدانها امید میروزیدهاند. از دیگر سو، پذیرش تشیع نیز ایجابی از سوی تاریخ باستانی ایران است، به عبارت دیگر، نباید اندیشید که اسلام (تشیع) وارد ایران شد، بلکه درستتر آن است که ایران تاریخی به منظور تداوم بخشی به سایقهای فرهنگی خود، با تشیع یگانه شد. لحظه پیوند، لحظهای بود که در آن نیاز شدید هر یک به دیگری اجابت میگردید: یک روح به دنبال کالبدی برای تعین خود میگشت و یک کالبد درصدد بازیابی روح ضعیف شده خود بود. میتوان از مثال دو قطره چکیده شده بر روی سطحی چرب مدد گرفت که سریعاً با هم ممزوج میشوند. از آن لحظه به بعد، بحث جدایی دو قطره از یکدیگر بحثی غیر واقعی است که جز به مدد ذهنیت ورزی و تجریدپردازی ممکن نمیگردد. جالب آن است که واقعیت تاریخی این یگانگی از مرزهای کنونی و حتی تاریخی ایران نیز فراتر میرود. ایران در تصور شیعیان کویت یا پاکستان و یا لبنان از مذهب و آیینشان، جایگاه مهمی دارد و اصولاً سازنده بخشی از وجدان مذهبی آنان است.
ایران هم در سطح درون (متغیرها و سابقها در سیاست داخلی) و هر در سطح بیرونی (شیعیانی که به ایران مینگرند)، همواره مجبور بوده است که در سطح منطقهای عمل کند و تلقی نماید. پس، برخلاف تصور رایج، منطقهگرایی دینی دولت کنونی ایران ۱- بیشتر تداوم است تا آغاز، ۲- ایجابی از ناحیه تاریخ کشور است تا انتخابی متعلق به زمانه حاضر و ۳- فضای ناگزیر زیست است تا عرصهای برای گزینشگری یا موضوعی برای انتخاب ورزیدن. بنابراین، هرگونه تأمل و بحث درباره منافع ملی ایران فقط پس از آنکه از درون انگاره وحدت ایرانیت و تشیع عبور کرد، تصوری انضمامی و واقعگرایانه خواهد بود و در غیر این صورت نداگر آزمون دردناک و بسیار پرهزینه نظریههای کلان و متخیلانه است.
واژه های کلیدی: رهیافت تمایزگرا ، وحدت، مذهب تشیع ، منافع ملی ایران
هانری کوربن ۱
مقدمه: ۱
۱- در انتقاد از رهیافت تمایزگرا ۲
۲- انتقال سادهانگارانه از نظریه به واقعیت ۶
۳- آگاهی به وحدت جهان ایرانی ۷
۴- این همانی منافع مذهب تشیع و منافع ملی ایران ۹
الف) ایران و ”منافع ملی“ آن: تأملی انتقادی ۹
ب ) سیاست خارجی ایران و الزام منطقهگرایی شیعی ۱۲
ج ) جمهوری اسلامی: طرحی از گذشته برای آینده ۱۴
منابع ۱۸
۱- نیکی کدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی (تهران: قلم ۱۳۶۱) ص ۳۲٫
۲- ناصر تکمیل همایون، سیمای ملی مدرس، تاریخ معاصر ایران، کتاب نهم (پاییز ۱۳۷۴) ص ۲۵٫
۳- سیدجواد طاهایی، امام خمینی و تاریخ ایران، راهبرد، شماره ۲۲ (زمستان ۱۳۸۰) ص ص ۵۶ –۴۸٫
۴- بابک بامدادان، امتناع تفکر در فرهنگ دینی، الفبا، دور جدید، شماره ۱ (بهار ۱۳۶۶) ص ۱۶۱٫
۵- این دیدگاه امام خمینی است. در کلام امام به سهولت و به وفور میتوان بیاناتی یافت که در آنها انقلاب اسلامی به عنوان پدیدهای مستقل از عوامل زمینی و حسابگری انسانها محسوب شده است. برای مثال ن. ک صحیفه نور، جلد ۶، ص ۱۱۳،
۶- صحیفه نور، جلد ۱۷، ص ۶۰
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بحثها در خصوص نحوه ارتباط منافع ملی با تعهدات دینی – انقلابی نظام جمهوری اسلامی آغاز گردید، بحثی که زمان به زمان بر شدت و التهاب آن افزوده میشد. اینک که پس از بیست و چند سال نگاهی به گذشته میافکنیم، این صرافت به فرد دست میدهد که دوگانگی مذکور تاکنون نیرو، وقت، هزینه و حساسیتهای زیادی را در کشور مصروف خود نموده و این روند همچنان ادامه دارد. تداوم این روند بدان معناست که هنوز اجماعی کلی میان اهل نظر درباره دوگانگی مذکور پدید نیامده است. در تمام این مدت، در میانه مجادلات قلمی و بحثها، یک خط اصلی در تلاشهای فکری آن بوده است که به جای تأکید یک سویه بر این یا آن مقوله، گونهای رابطه تأیید و آشتی متقابل بین اسلامیت و ایرانیت در سیاست خارجی کشور برقرار شود. این کوششها چنانکه آشکار است – در آخرین تحلیل، شاید به دلیل ضعف یا فقدان سنت تفکر فلسفی در ایران – به موفقیت نینجامیده است. اما به هر حال، کوششهایی از این دست، نظر به اهمیت عملی و نظری فوقالعاده موضوع، نباید متوقف شود.
هدف مقاله حاضر، طرح و تقویت رابطه این همانی یا وحدت، و نه حتی نزدیکی، بین منافع مذهب تشیع و منافع ملی ایران است؛ یعنی این نظریه که در واقعیت زندگی جمعی ما، هر آنچه که ایرانی است، در عمق خود، شیعی است و بخش عمدهای از همه آنچه که شیعی است، ایرانی است. به بیان دیگر، این گزارش شرحی بر نظریه معروف مدرس است که بر این همانی ”سیاست ما“ و ”دیانت ما“ تأکید میورزید.
در گام اول باید بر تناقض ظاهری (پارادوکس) مشهوری که میتواند بر سر راه تصور وحدت، حالت استبعاد و امتناع ذهنی ایجاد نماید، فایق آمد: این فکر که تشیع وایران ماهیتهای متمایزی دارند و مثلاً اینکه یکی واقعیت و دیگری اعتقاد است یا آن که یکی خاص است و دیگری عام، یا یکی موضوع وحدت است (ایران) و دیگری موضوع اختلاف و تفرقه (تشیع)، برغم درستی خود، راهبردی است که رهگشایی و توضیحدهندگی محدودی دارد و حتی گاه میتواند گمراه کننده باشد، زیرا میتواند دیدگان را بر واقعیت تماسهای ژرف، همه جانبه و تنگاتنگ میان این دو و ایجاباتی که از این تنگاتنگی بر میخیزد، آن هم درست در زمانی که ممکن است به درک این وحدت نیاز داشته باشیم، فرو بندد. اما برخلاف این گمان رایج، خانم نیکی کدی میگوید: ”در طول پانصد سال گذشته نمودهای ملی ایران در عین حال نمودهایی دینی بودهاند.[۱]“ اصولاً ”بر پایه دادههای واقعی، ملیت ایرانی هیچگاه با دیانت و اعتقادات مذهبی مردم در تضاد نبوده است. با آنکه آنها دو واقعیت مجزای اجتماعی – اعتقادی هستند، اما هیچ گاه منفک از یکدیگر و در تقابل با هم قرار نداشتهاند“[۲]، آنها منافع متعارضی نیز نداشتند و گویی از منطق فرهنگی واحدی پیروی میکردند. این امر نشاندهنده وجود بستر یگانهای برای فرهنگ دینی و عمل سیاسی است. بر این اساس، یعنی براساس وحدت دین و ملیت در ایران، نهایتاً نظریه وحدت دین و دولت تقویت میگردد. زیرا اولی، نهایتاً زمینهساز تشکیل دومی است. وحدت عناصر سازنده جهان ایرانی (دولت، ملیت و دین)، تا زمان ورود ایران به دوره جدید، همواره بدون گسستهای جدی در استمرار بود.
به تعبیری که شایان تحلیل بیشتری است، در یکصدوپنجاه سال گذشته شاهد واگرایی عناصر جهان ایرانی از یکدیگر بودیم. اما به نظر میرسد اینک وارد دورهای شدهایم که در آن نیاز مبرم سیاست داخلی و خارجی کشور، دیگر نه درک و تحلیل تنوعات و گوناگونیها در روابط ایران و تشیع (رهیافت تمایزگرا)، بلکه درک و تحلیل ابعاد یگانگی و ژرفنای تاریخی و مستمر وحدت ایران و تشیع است؛ و این یعنی رابطهای از جنس رابطه جسم و روح: ایدههایی همچون ایده مرد مقدس و آرمانی یا تمایل درونی به اتصال آسمان آرمانهای دینی با زمین یا زمینه واقعیتهای عینی (که از جمله میتوانست به وحدت دین و ملیت بینجامد و انجامید) و …، قبل از ورود اسلام، در فرهنگ ایرانی عمیقاً جایگیر شده بود و اسلام فقط راهی برای تداوم و تکامل فحواهای خالصاً دینی تاریخ ایران گشود. در این معنا، به تشیع اینک باید همچون جان غنا یافته ایران تاریخی نگریست چه اینکه تشیع از همان آغاز سریعاً درون عمق هستی ایران راه یافت، با آن ممزوج شد و بدان توان نمایشگری و نمود پردازی بخشید. تشیع به روح استعلا یافته ایران باستان بدل شد و تنها عامل انسجام دهنده و قابل فهم کننده گستره بیپایان تنوعات آن بود. بنابراین، برخلاف گمان رایج، قائل شدن به رابطه تقابلی یا بیرونی بین ایران و تشیع، هر اندازه تأثیرات متقابل، دیالوگ و نزدیکی میان آن دو بر قرار شده باشد، باز هم، علاوه بر عقیم بودن به لحاظ قوت تحلیل و توضیح دهندگی، اساساً نادرست است، زیرا براساس آنچه گفته شد بنیاد تحلیل روابط ایران و تشیع باید فرض وحدت و نه برابر نهادگی آن دو باشد. بنابراین، اینکه ایران یک واقعیت و تشیع بیشتر یک ایده یا مذهب است یا اینکه ایران واقعیتی خاص و محدود و تشیع آکنده از آرمانهایی عام و جهانی است و فهرست ظاهراً بیانتهای تفاوتهای دیگری از این دست را نباید تفاوتهایی قطعی، سر راست و مکانیکی گونه در نظر آورد، زیرا از یکسو، ایران صرفاً یک موجودیت واقعی نیست و از دیگر سو، تشیع نیز یک موجودیت صرفاً ذهنی – اعتقادی نیست: ایران به مدد تشیع به یک واقعیت روحانی و ”عمیقاً تلطیف شده“ بدل گردید و از آن سو تشیع نیز در سرزمین ایران به یک دین فرهنگی شده یا دارای تجسم فرهنگی بدل گردید؛ حالتی که در آن یک مذهب خود را در قالب فرهنگی ملی تداوم بخشیده است و یا یک فرهنگ ملی را به موضوع و سوژه خود بدل ساخته است. تشیع به ایران که رسید به روحی تجسد یافته بدل شد. دیگر نمیتوان و نباید از تشیع همچون مجموعهای از آرمانهای ویژه و عقاید صرف سخن گفت. تشیع، حقایق آن به کنار، کالبد تاریخ و فرهنگ ایران را به تملک گرفته است. اگر فرضاً ایران نبود، تشیع دست بالا چیزی فراتر از حقیقتی مکتوم شامل برخی اعتقادات و برخی آثار علمی و تاریخی نبود. در یک کلام، اگر ایران نبود، تشیع فقط برخی مفاهیم بود و از آن سو اگر تشیع نبود، ایرانیان در این زمان ممکن نبود بتوانند تصوری از وحدت ایران در ذهن خود داشته باشند و این سخن مهمی است. بدون تشیع شاید حوزه تمدن ایرانی در این زمان در قالب تعدادی دولتهای مدعی و مجادلهگر و همطراز با یکدیگر، دچار تفرق بوده و به سختی قابل به تصور درآمدن میبود و تازه این در حالتی خوشبینانه است. زیرا بدون تشیع احتمالاً امکان هیچ تصوری از استمرار محتواهای تاریخ ایران وجود نداشت.[۳] به بیان دیگر، اگر تشیع وجود نداشت در واقع دلیل مؤثری برای تداوم یافتن حیات ایران وجود نداشت. به نحوی جالب توجه، میتوان گفت اسلام ”تنها“ ربط ایران باستان و ایران مدرن به یکدیگر است.[۴] آری، تشیع برای ایران معاصر دلیل هستی است.
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .