عنوان :
تعداد صفحات :۲۲
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
مقاله حاضر درباره اثرات تربیتی عجب بر روح و روان توضیح می دهد. در این مقاله عجب به ورع و تقوی و صبر و شکر و سخاوت و شجاعت و دیگر فضائل نفسانی، عجب به جمال و زیبایی، عجب به مال، عجب به قوت و قدرت تن، عجب به عقل و تیزهوشی و زیرکی، عجب به رأی خطائی که سبب جهل در نظر جلوه میکند را بیا ن می کند.
عجب به قوت و قدرت تن:
درمانش این است که آلام و امراضی را که بر او مسلط میشود به یاد آورد و به خاطر داشته باشد که تب یک روزه چگونه نیرو و قدرت او را ضعیف و بدن او را ناتوان و نحیف میگرداند که جبران آن مدتی دراز لازم است و اگر یک رگ از بدن او درد آید از هر عاجزی عاجزتر و از هر بیچارهای بیچارهتر میشود اگر مگسی چیزی از او برباید نتواند بازپس بگیرد و اگر پشهای به بینی او بالا رود و یا مورچهای به گوشش داخل شود ممکن است او را بکشد و اگر خاری در پایش بخلد عاجز گردد به علاوه هر چه او را قوت باشد از خری یا شتری یا فیلسی یا گاوی بیشتر نخواهد بود و عجب و افتخار به چیزی میکند که گاو و خر در آن از او برترند. وانگهی، غالباً کسی که به قدرت تن نازد و عجب میکند خداوند با کمترین افتی که بر او چیره میسازد آن را از وی سلب میکند.
واژه های کلیدی: عجب، صبر، مال، زیبایی، قدرت تن، تیزهوشی
عجب به ورع و تقوی و صبر و شکر و سخاوت و شجاعت و دیگر فضائل نفسانی: ۳
عجب به جمال و زیبایی: ۱۱
عجب به مال: ۱۲
عجب به قوت و قدرت تن: ۱۳
عجب به عقل و تیزهوشی و زیرکی: ۱۵
عجب به رأی خطائی که سبب جهل در نظر جلوه میکند: ۱۵
منابع و مآخذ: ۱۸
۱- علم اخلاق اسلامی (ترجمه کتاب جامع السعادات، ج۱)، تألیف: عالم ربانی علامه مولی مهدی نراقی ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی.
۲- معراجالسعاده: تألیف عالم ربانی ملا احمد نراقی (اعلی اله مقامه) انتشارات جاویدان.
۳- قرآن کریم و تفاسیر آن.
۴- نهجالبلاغه مولا امیرالمومنین (علیهالسلام).
۵- غررالحکم و دررالحکم، عبدالواحد آمدی (ره)، ترجمه: حمدعلی انصاری (ره)، انتشاراتی امام عصر (عج)، چاپ سوم، ۱۳۸۵٫
۶- نهجالفصاحه: سخنان حضرت رسول اکرم، تصحیح و تنظیم: محمدامین شریعتی، انتشارات پرهیزگار قم، چاپ سوم، بهار۸۵٫
۷- مصباح شریفه و مفاتح الحقیقه، عبدالرزاق گیلانی، ترجمه: جلالالدین محدث، انتشارات کتابفروشی صدوق، تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۰٫
۸- مکارمالاخلاق تألیف: شیخ طبرسی، ترجمه سید ابراهیم میرباقری، انتشارات فراهانی.
۹- بحارالانوار، چاپ امینالضرب، ج۱۵، جزء ۳، باب استکثار الطاعه و العجب.
۱۰- مستدرک الوسائل، ج۱، باب تحریم الاعجاب بالنفس و بالعمل و الادلال.
۱۱- محجه البیضا: ج۶، کتاب ذم کبر و عجب.
۱۲- ثوابالاعمال و عقاب الاعمال: شیخ صدوق و ابن بابویه، ترجمه علی اکبر غفاری، کتابفروشی صدوق.
۱۳- گناهان کبیره.
و فرمودند: دوزخیان ز بوی گند عالم بی عمل در رنج و آزارند و میان اهل جهنم ندامت و حسرت کسی بیشتر است که در دنیا بندهای را به سوی خدا خوانده و او پذیرفته و اطاعت خدا کرده و خدا او را به بهشت برده و خود دعوت کننده را به سبب عمل نکردن و ترک علم خویش و پیروی هوی و هوس و درازی آرزو به دوزخ درآورده است.. و حضرت عیسی (علیهالسلام) فرمودند: وای بر عالم بد که چگونه آتش برآن، افروخته خواهد شد.
و امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: هفتاد گناه جاهل آمرزیده میشود پیش از آن که یک گناه عالم بخشوده شود..
عالمی که مردم را به فروتنی و تواضع امر میکند و از عجب و کبر نهی می کند و خود معجب و متکبر است، از علمای بد و از کسانی خواهد بود که به علم خود عمل نکردهاند و مسئول این اخبار است در این زمانها کدام عالم را می توان یافت که به همه علم خود عمل نکرده باشد و هیچ یک از اوامر پروردگار خود را ضایع و تباه نکرده باشد و دچار گناهی علنی و نهانی مانند ریا و حسد و عجب و دوروئی و غیر اینها نشده باشد؟ و چگونه میتواند مطمئن شود و قطع پیدا کند که هر چه از او خواستهاند به جا آورده و تکالیف عمومی و خصوصی را به انجام رسانیده؟ پس خطر و تشویق چنین کسی از دیگران بیشتر است. روایت شده است که «روزی خدیفه پیش نماز گروهی از ملمانان شد و چون سلام داد و او گفت: بروید و امام جماعتی دیگر بجوئید یا تنها و فرادی نماز بخوانید که در دل من گذشت که در میان اینها از من بهتری نیست».
اگر همانند او از چنگ شیطان رهائی نیافت و از خطا در امان نبود چگونه ضعفای آخرالزمان این است نجات یابند و در امان باشند، خصوصاً در این زمانها که در آفاق زمین بسیار اندکند. علمای متوجه به آخرت که به انجام تکالیف خود پرداخته و به کار خود روی آورده باشند و عظمت کار خویش آنان را از التفات به دنیا و زیورهای آن بازداشته باشد، و خوف خدا در ظلمت شبها آنان را از خوابگاه خود برانگزد و به نعمتها و گرم و سرد دنیا دلبستگی نداشته باشند و فکرشان جز یک فکر و در سرشان جز یک سودا و در دلشان جز ک کس نباشد. هیهات! که در اخرالزمان امثال ایشان یافت شود. آنان جماعتی بودند که در همان قرون اول گوی دلت از میان ربودند و رفتند. بلکه در این زمان چه بسیار کم عالمی باشد که گردنکشی و کبر و نخوت نداشته باشد و بر فقرا متکبر و نسبت به اغنیا متواضع نباشد پس سزاوار هر عالمی این است که در احوال و اعمال خویش تأمل کند و بیندیشد که از او چه خواستهاند و چه خطر بزرگی در اه است تا خضوع و شکستگی در او پدید آید، و خوف و حزن در او ظاهر شود و کبر و عجب برطرف گردد.
عجب به عبادت و طاعت: علاجش این است که بداند غرض از عبادت اظهار ذلت و خضوع است و عادت و ملکه شدن آنها برای نفس تا معنی بندگی و حقیقت آن حاصل شود و عجب چون با این غرض و مقصود از عبادت منافات دارد آن را باطل و بیاثر میکند و بعد از بطلان، عجب چه معنی دارد.
هم چنین آفات عبادت که موجب بطلان و حبط آن میشود و نیز شرایط و آدابی دارد که بدون آنها عبادت صحیح نیست بسیار است بنابراین ممکن است که آفتی به عبادت وارد شود یا بعضی از شرایط و آداب را فاقد باشد و خداوند آن را قبول نکند با این احتمال رد و عدم قبول عبادت، عاقل چگونه به آن عجب میکند؟ و کیست که ادعای یقین دارد که عبادات و طاعات او از همه آفات خالی و به سلامت است و کیست که ادعای یقین دارد بس جاهل و از حقایق امور غافل است به علاوه عبادت وقتی ثمر و فایده دارد که صاحب ان نزد خداوند سعادتمند و عاقبت به خیر باشد و کسی که احتمال می رود که نزد خداوند ؟؟؟ باشد و قلم قضا، الهی بر شقاوت او رقم خورده باشد برای عبادت او چه سودی میتوان تصور کرد تا به ان عجب کند؟ و چون آدمی از این احتمال خالی نیست، پس هیچ کس را نمیرسد که به هیچ حال راهی به عجب و تکبر پیدا کند.
علاج آن گونه عجب این است که بداند که این فضائل وقتی سودمند و نجات بخش است که عجب با آنها نباشد و اگر عجب داخل آنها شود همه را باطل میکند. پس عاقل چرا مرتکب رذیلهای شود که همه فضائل و صفات نیک او را ضایع و تباه کند، و چرا فروتنی و تواضع را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلتی بر فضائلش افزاید و به سبب آن همه آمورش ختم به خیر شود و عاقبتش محمود گردد و کوشش و سعیاش مورد قبول و سپاس قرار گیرد.
و نیز باید بداند که هر یک از آن فضائل را که در خود میبیند در بسیاری از همنوعان او بیشتر از آن وجود دارد و چون دانست که مردم در این فضیلت با او شریکند عجب او زائل خواهد شد. گویند یکی از شجاعان مشهور وقتی در برابر دشمن قرار گرفت رنگش زرد شد و اندامش به لرزه درآمد و دلش مضطرب گشت به او گفتند: این چه حالت است و حال آن که تو از همه مردم شجاعتر و نیرومندتری؟ گفن: من خصم را نیازمودهام، شاید او از من دلیرتر باشد به علاوه، پیروزی و غلبه و سرانجام نیک با فروتنی و شکسته حالی است نه با غرور و عجب به قوت و شجاعت که خداوند با شکسته دلان است.
از معالجات سودمند برای عجب به هر یک از این صفات و کمالات آن است که سبب آن را با ضدش مقابله کنند، زیرا هر بیماری را می توان به وسیله مقابله سبب آن با ضدش علاج کرد و چون علت عجب جهل محض است، پس علاج آن کسب معرفتی است که ضد آن باشد بنابراین میگوئیم:
کمالی که آدمی به آن عجب می کند یا عجب او از این جهت است که وی واجد آن کمال و محلّ و مجرای ان فضیلت است یا از این روست که این کمال از او و به سبب نیرو و قدرت او پدید امده است. اگر سبب اولی باشد که به راستی جهل محض است، زیرا محلّ ان کمال یعنی آدمی مسخر قدرت دیگی است و او مجرائی است که از ناحیع غیر او به کار افتاده است و او در واقع دخالتی در ایجاد و تحصیل آن ندارد. پس چگونه میتواند به چیزی که از خود نیست عجب کند و اگر سبب دومی باشد، به جاست که در قدرت و اراداه اعضا و دیگر اسبابی که به آنها کمال و عمل او تام و تمام میشود بیندیشد که اینها از کجا در او پدید امده: اگر چنین دانست که همه اینها نعمتی است از جانب خدا که بدون هیچ استحقاق قبلی به وی داده شده،پس سزاوار است که اعجاب او به جود و فضل و کرم خدای تعالی باشد که بدون استحقاق آن نعمتها به وی ارزانی داشت و توفیق چنین فضیلتی به او کرامت فرمود.
اما اگر گمان کند که خدای تعالی توفیق آن عمل را به این سبب به او داده که متصّف به بعضی صفات باطنی نیکو و ستوده مثل حب خدا و مانند آن است، پس باید به او گوشزد کرد که: حبّ الهی و عمل دو نعمت از جانب خداست که بی استحقاق تو به تو افاضه شده است. پس اعجاب تو باید به جود خدا باشد که وجود و صفات و اعمال و اسباب اعمال تو همه از اوست. پس عجب عالم به علم خود و عجب عابد به عبادتش و عجب شجاع به شجاعتش و جمیل به جمالش و مالدار به مالش بیمعنی است، زیرا همه اینها از فضل خداست و آدمی جز محلی برای فیضان جود و فضل الهی نیست و خود این محلّ نیز از جود و فضل اوست که ؟؟؟؟ اعضای تو را آفرید و در تو قوت و قدرت و سلامت قرار داد، و برای تو عقل و علم و اراده خلق کرد که اگر بخواهی یکی از اینها را از میان ببری نمی توانی. آنگاه حرکات در اعضا تو آفرید و در آن ابداع و اختراع تو را مشارکتی نبود. و آنها را به ترتیب خلق کرد. مثلاً حرکت را پس از خلق قوه در عضو و اراده در قلب، و علم را پس از خلق دل که جایگاه آن است آفرید و این تدریج در آفرینش یکی بعد از دیگری، این خیال را در تو برانگیخت که تو در ایجاد عمل خود مستقلی و البته در این پندار خطا کردهای که تحریک انگیزهها و رفع موانع و آماده ساختن اسباب همه از خداست و هیچ یک از انها از تو نیست.
و از شگفتیها این است که به خود عجب کنی ولی به آن که همه امور از اوست اعجاب نداشته باشی و از جود و کرم او در شگفت نباشی که ترا از فضل خود بر فاسقان برگزیده، زیرا اسباب تحولات و لذات را در اختیار آنها قرار داده و تو را از آنها دور و برکنار ساخته، و در مقابل، انگیزههای خیر را از آنها بازداشته و برای تو آماده کرده، تا خیرات بدون آن که وسیله آن از خود تو باشد برای تو آسان شود. روایت است که ایوب (علیهالسلام) گفت: خدایا تو مرا به این بلا مبتلا ساختی و هیچچیز برای من روی نداد مگر این که رضای تو را برای رضای خود و خواست تو را بر خواست خود مقدم داشتم».
پس از میان ابری بر بالای سر او هزار آواز برآمد که: ای ایوب!این حالت از کی بر تو حاصل شد؟
ایوب از این خطاب به خود آمد و از نیسان خویش بازگشت و شش خاکستر برداشت و بر سر نهاد و گفت: «از تو ای پروردگار من! و به همین جهت خدای تعالی فرمود: «و لو لا فضلالله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا»(نور، ۲۱) «اگر فضل و رحمت خدا شامل شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمیشد».
پیامبر اکرم، صلیالله علیه و اله فرمودند: «هیچ یک از شما نیست که عطش باعث نجات او شود. گفتند: شما نیز ای رسول خدا! فرمود: «من هم چنین نیستم مگر این که رحمت خدا مرا فروگیرد».
اگر گفته شود، آنچه درباره صفات و افعال و محل آنها ذکر کردی که همه مستند به خدای تعالی است به جبر و نفی تکلیف و بطلن ثواب و عقاب منجر میشود، میگوئیم این مطلب فرع بر شالهای است که به علم دیگری تعلق دارد و بیان ان در این جا مناسب نیست و جواب اجمالاً این است که ما به کلی سلب قدرت و اختیار از بنده درباره متعلق تکلیف- یعنی افعال خود او- نمیکنیم، بلکه استقلال او را در آن کارها انکار می کنیم. بلی، در غیر افعال او از اسباب و صفات لازم و توفیق و تحریک انگیزه ها و رفع موانع وی را اصلاً قدرتی نیست و این بیان فساد و اشکالی در پی ندارد.
علاجش دانستن چند چیز است: اول این که بداند که فخر و بزرگی کردن به کمال دیگری از غایت سفاهت و نادانی است، زیرا کسی که در صفات خود پست و بیکمال باشد کمال دیگری اگر چه پدر یا جدّ او باشد چگونه پستی و نقص او را جبران میکند، یک اگر آن دیگری زنده بود میتوانست به او بگوید: این فضیلت از من است ترا چه افتاده است و تو که کرمی هستی که از فضله من به هم رسیدهای، مگو کرمی که از فضله انسان حاصل شود برتر از کرمی است که از سرگین خری است؟! هیهات! این دو کرم در پستی یکسانند همانا شرافت برای انسان است نه برای کِرم. از این جهت امیرالمومنین (علیهالسلام) میفرماید:
انا ابن نفسی و کینتی ادبی من عجم کنت او من عرب
ان الفتی من یقول ها اناذا لیس الفتی من یقول کان ابی
من فرزند خود هستم و نام و نشانم ادب من است خواه از عجم باشم خواه از عرب
جوانمرد کسی است که گوید من اینام نه انکه گوید پدرم که بود.
و گفتهاند: لئن فخرت باآباء ذوی شریف لقد صدقت و لکن بئس ما ولدوا
اگر به پدران خود که شریف و بزرگند بنازی راست گفتی لکن بد فرزندی از آنان متولد شده.
روایت شده است که: «روزی ابوذر در محضر پیامبر (صلیاله علیه و اله) به مردی گفت: ای سیاهزاده! حضرت رسول (صلیالله علیه و اله) فرمود: ای اباذر! پیمانه سرخالی است، پیمانه سرخالی است که سفیدزاده را بر سیاه زاده فضیلتی نیست. ابوذر بر زمین بخفت و به ان مرد گفت: کف پای خود را بر رخسار من نِه» و روایت است که: بلال چون در روز فتح مکه بر بام کعبه اذان میگفت، جمعی گفتند: که این بنده سیاه اذان میگوید! در آن وقت این آیه نازل شد: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم» حجرات، ۱۳٫
ای مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و جماعتها و قبیلهها کردیم تا همدیگر را بشناسید گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.
رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمود: «ان الله تدا ذهب عنکم عیبه الجاهلیه- ای کبرها کلکم بنی آدم و ادم من تراب» خداوند عیب جاهلیت- یعنی کبر آنها- را از شما برداشت همه فرزندان آدمید و آدم از خاک است و نقل شده است پس برتری برای آنهاست نه برای تو، و اگر به سبب لباسی است که پوشیدهای شرافت برای لباس توست نه تو، و اگر به هر کسی است که سوار شدهای فضیلت بر مرکب تو است. برای تو چیزی نیست که به آن عجب و افتخار کنی و از این رو کامل کننده مکارم اخلاق، صلیالله علیه و آله فرمودند: «لا تأتو فی بانسابکم و ائتونی باعمالکم» نسب خود را نزد من نیاورید بلکه اعمال خود را نزد من بیاورید.»
دوم این که نسب حقیقی خویش را بشناسد، که پدر نزدیکش نطفهای پلید است و جدّ دورش خاکی پست و خدا اصل و نسب انسان را به او شناسانده و فرموده:« و بدا خلق الانسان من طین، ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین» سجده ۷ و ۸٫ خدا خلقت انسان را از گل آغاز کرد آنگاه نسل او را از عصارهای از آب پست قرار داد. و کسی که اصل او خاکی است که لگدمال میشود و مردم چیزهای آلوده به آن را میشویند برای او که فرع آن است چه رتبه و سودی دارد. سوم این که بداند که گذشتگانی که به آنها عجب و افتخار میکند، اگر از اهل دیانت و دارای خصال پسندیده و شرافت حقیقی بودند آشکار است که از عجب دور و برکنار بودند بلکه شیوه ایشان فروتنی و شکسته نفسی و بزرگداشت خلق بوده است پس اگر در اخلاق به آنها اقتدا کند خودبینی و بزرگمنشی سزاوار نیست، ورنه زبان حال و با همین عجب نسب خود را مورد طعن قرار داده است و اگر از اهل دیانت واقعی و شرافت علمی و عملی نبودند، بلکه فقط بزرگی ظاهری و شوکت عارتی داشتند، مانند شاهان ستمگر و یاران و اعوان آنها، اُف بر کسی که به آنها عجب و افتخار کند و به خاطر آنها بزرگی فروشد! زیرا خویشاوندی و انتساب به دام و «و سگ و خوک بهتر است از خویشاوندی و انتساب به انان. چگونه چنین نباشد و حال آنکه مغضوب درگاه خداوند و معذّب در آتش دوزخند که اگر صورتشان را در جهنم ببینید و پلیدی و تعفّن و نکبت آنان را ملاحظه کند از آنها و از انتساب به آنها بیزاری جوید و به همین جهت پیغمبر صلیالله علیه و آله، فرمود: «قومی که پدرانشان زغال دوزخ شدهاند، پا در پیش خدا از جعلهایی (جُعل: سرگین گردان یا سرگین غلطان، جانوری است سیاه و پردار) که نجاسات را میگردانند و میبویند پستترند باید فخر به آنها را رها کنند». و روایت است که دو مرد پیش حضرت موسی (علیهالسلام) فخرفروشی میکردند، یکی از آنها گفت: من پسر فلان، پسر فلانم تا نه پشت خود را شمرد، خدای تعالی به موسی (علیهالسلام) وحی کرد که «به او بگو که همه آن نه نفر از اهل جهنم هستند و تو دهم ایشانی!».
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .
ارسال نظر