تحقیق عرفان و تصوف

تحقیق و پروژه و پایان نامه و مقاله دانشجویی

عنوان :

تحقیق عرفان و تصوف

تعداد صفحات : ۱۳۲

نوع فایل : ورد و قابل ویرایش

چکیده

مقاله حاضر در ۳ فصل گردآوری شده است. در فصل اول به وجه تسمیه و اشتقاق کلمه ی صوفی، آغاز پیدایش تصوف در اسلام، نگاهی به عرفان و تصوف در قرن اول تا هفتم، علل و عوامل پیدایش تصوف و منابع اسلامی و غیر اسلامی عرفان و تصوف می پردازد. تصوف به معنی عام عبارت است از نوعی زهد و ریاضت که برخاسته از ورع و پرهیزکاری است و این معنا در میان تمام ملل و ادیان کم و بیش وجود داشته است، در میان ایرانیان قدیم و همچنین یونانیها و چینی ها افراد زاهدی که اکثر آنها دانشمندان قوم بودند، وجود داشتند که در اثر ریاضت و تمرکز حواس و علل روحانی دیگر کارهای خارق العاده ای از آنها سر می زد که موجب حیرت عامه مردم بود. این افراد دارای یک نوع معتقدات و اعمال مخصوص بودند که اغلب با عقاید عامه تفاوت داشت. مشرب فلسفی افلاطون و حکمای پهلوی ایران و همچنین عقاید بودائیان هند مردم را دعوت به ریاضت نفسانی و ترک هوی و هوس و مجاهدت معنوی و تصفیه اخلاق می کرد که این معنا به طور عموم در اغلب ادیان و مذاهب قدیمه وجود داشته است. پس برای پیدایش روح زهد و پرهیزکاری و ریاضت اخلاقی در بشر نمی توان تاریخ معین تعیین نمود و نمی توان ملتی بخصوص را معلم حقیقی سایر ملل پنداشت.

در فصل دوم برخی از عقاید و نظرات صوفیه و در فصل سوم تأثیر عرفان و تصوف بر ادبیات، نثر ، شعر و سخنان بعضی از مشایخ صوفیه را بیان می کند. و ما در این قسمت بعضی از عقاید و نظریات صوفیه را مانند اعتقاد به وحدت وجود، نظر عرفا در مورد دین و مذهب، شریعت و طریقت، جایز بودن سماع، عشق و عقل و … را به طور خلاصه مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

عشق و محبت یکی از عالیترین و مهم ترین احوال عارف و از مهم ترین مبانی و اصول تصوف است. بزرگترین عامل قوی که تصوف را بر اساس عشق و محبت استوار ساخت عقیده به وحدت وجود بود زیرا همینکه عارف خدا را حقیقت ساری در همه ی اشیاء شمرد و ماسوی الله را عدم دانست یعنی جز خدا چیزی ندید و قائل شد به اینکه:

«جمله معشوق است و عاشق پرده ئی              زنده معشوق است و عاشق مرده ئی»

نسبت به همه و هر چیز عشق و محبت می ورزد و مسلک و مذهب او صلح کل و محبت به همه ی موجودات می شود که به قول سعدی:

«به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست      عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»

عشق از جمله ی احوال است یعنی ذاتاً از مواهب الهی است نه از مکاسب بشری و همان طور که به دست آوردن عشق و روشن شدن به نور محبت موهبت آسمانی است، ‌اگر جمله ی کائنات جهد خود را برای خاموش شدن شعله عشق به کار برند از آن عاجز مانند.

به عقیده ی عارف عشق بزرگترین سرّ و رمز الهی است و هر مذهب و مسلک حقی زائیده عشق است و به جز بنای محبت هیچ بنایی خالی از خلل نیست،‌ هر چه بر بنیان عشق و محبت استوار باشد حقیقت است و هر چه غیر آن است وسوسه و قیل و قال و مایه ی تفرقه و جنگ و جدال است. به قوه ی جاذبه ی عشق است که عارف از قید هستی رهایی یافته به دریای فقر و نیستی اتصال پیدا می کند.

ابونصر سراج در اللمع بعد از ذکر آیاتی از قرآن از قبیل آیه ی مبارکه: «فسوف یاتى الله بقومٍ یُحبّهم و یُحبّونه» (مائده ۶۰)  و «قل اِن کنتم تحبّون الله فاتبعونی یُحببکم الله» (آل عمران ۲۹) و «یحبّونهم کحبّ الله و الذین آمنوا اشد حبّا لله» (بقره ۱۶۰) می گوید: احوال اهل محبت سه است:

حال اول: محبت عامه است که از احسان خدا به بنده پیدا می شود زیرا قلب انسان شیفته ی محبت کسی است که به او احسان کند.

حال دوم: محبت صادقین و متحققین است که زائیده ی نظر قلب است به بی نیازی و جلال و عظمت و علم و قدرت خداوند و وصف این قسم محبت آن است که ابوالحسین نوری گفته: «هتک الأستار و کشف الأسرار».

حال سوم: محبت صدیقین و عارفین است که نتیجه ی نظر پاک و معرفت کامل آنها است به اینکه خداوند بدون علت و سبب و به صرف فضل و رحمت آنها را دوست می دارد و همین طور آنها نیز بدون علت خدا را دوست می دارند و در این هنگام است که محب مصداق این کلام گردد که: «حَتّی أحبّهُ فإذا أحببته کنت عینه الذی یبصر به و سمعه الذی یسمع به و یده الذی یبطش به».

و اینک به پاره ای از سخنان صوفیه درباره ی محبت اشاره می کنیم:

از رابعه ی عدویه درباره ی محبت پرسیدند، گفت: «محبت از ازل درآمد و به ابد گذر کرد و در هژده هزار عالم کسی را نیافت که یک شربت از وی درکشد. به آخر، به حق رسید و از او این عبادت ماند که «یُحبّهم و یحبونه>.

ذوالنون مصری گفت: «محبّ خدای را کأسِ محبت ندهند، مگر بعد از آنکه خون دلش بسوزد و به قطع انجامد». بایزید بسطامی گفت: «محبت آن است که دنیا و آخرت را دوست نداری».

معروف کرخی گفت: «محبت نه از تعلیم خلق است که محبت از موهبت حق است و از فضل او». جنید گفت: «المحبهُ دخول صفاتِ المحبوب علی البدل من المحبّ».

و از رویم پرسیدند که محبت چیست؟ گفت: «الموافقهُ فی جمیع الاحوالِ» و این بیت انشاء کرد:

«ولو قلتَ لی مُت، مُتُّ سمعاً و طاعهً                 وقلتُ لداعى الموتِ اهلاً و مَرحباً»

و شبلی گفته است: «المحّبهُ ایثارُ ما یُحبّ المحبوبَ و إن کرِهتَ و کراههُ مایکرهُ المحبوب وإن احببتَ».

و خلاصه اینکه در عالم وجود جز عشق چیزی نیست و به قول مولوی در دفتر پنجم :

               «غــیـر مـعشوق ارتـماشـایـی بــود                   عشـق نـبـود هـرزه سـودائـی بــود»

                «عشق آن شعله است کوچون برفروخت      هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت»

              «تیغ لا در قـتـل غـیـر حـق بـرانــد                   در نـگر آخـر کـه بعد از لا چه ماند»

              «مانـد الا الله و بـاقـی جـمـلـه رفت           شادباش ای عـشق شرکت سوز زفت»

              «خـود هـم او بـود اولـین و آخـریـن          شرک جز از دیده ی احـول مبـیـین»

                                                * * *

              «هر چه گویم عشـق را شـرح و بـیان                   چون به عـشق آیم خجل باشم از آن»

              «گرچه تفسیر زبان روشـنـگـر اسـت           لیـک عـشق بی زبان روشن تر است»

 واژه های کلیدی: تصوف، عرفان، عقاید، مسیحیت، فلسفه ی نوافلاطونی، شریعت

فهرست مطالب

*فصل اول*    ۱
وجه تسمیه و اشتقاق کلمه ی صوفی:    ۱
آغاز پیدایش تصوف در اسلام و اولین کسی که به این نام خوانده شد    ۵
*نگاهی کوتاه به عرفان و تصوف بعد از قرن دوم*    ۹
عرفان و تصوف در قرن سوم و چهارم    ۹
عرفان و تصوف در قرن پنجم    ۱۰
عرفان و تصوف در قرن ششم    ۱۲
عرفان و تصوف در قرن هفتم    ۱۴
تعریف تصوف    ۱۶
علل و عوامل پیدایش تصوف    ۱۸
منابع و مایه های عرفان و تصوف اسلامی    ۲۳
منابع اسلامی عرفان و تصوف    ۲۴
منابع غیر اسلامی عرفان و تصوف    ۲۷
تأثیر مسیحیت در عرفان و تصوف    ۲۸
تأثیر افکار هندی و بودایی در عرفان و تصوف    ۳۰
تأثیر فلسفه ی نوافلاطونی در تصوف    ۳۳
دلایل پیشرفت تصوف    ۳۷
*فصل دوم*    ۴۰
برخی از عقاید و نظرات صوفیه    ۴۰
وحدت وجود    ۴۱
نظر عرفا و صوفیه درباره ی شریعت و طریقت و حقیقت    ۴۶
عشق و عقل از نظر صوفیه    ۴۹
علم از نظر صوفیه    ۵۲
نظر عرفا و صوفیه درباره ی ادیان و مذاهب    ۵۶
نظر عرفا وصوفیه درباره ی ولی    ۵۹
کرامات و خوارق عادات    ۶۱
نظر و گفتار صوفیه درباره ی سماع    ۶۵
نفس از نظر صوفیه    ۶۹
مقامات و احوال    ۷۴
توبه    ۷۶
ورع    ۷۸
زهد    ۸۰
فقر    ۸۱
صبر    ۸۳
توکل    ۸۴
رضا    ۸۶
احوال    ۸۹
حال مراقبت    ۸۹
حال قرب    ۹۱
حال محبت    ۹۲
حال خوف    ۹۵
حال رجاء    ۹۷
حال شوق و حال انس    ۹۸
حال اطمینان    ۱۰۱
حال مشاهده    ۱۰۱
فناء    ۱۰۳
حال یقین    ۱۰۷
*فصل سوم*    ۱۱۰
تأثیر عرفان و تصوف بر ادبیات    ۱۱۰
تأثیر عرفان و تصوف بر نثر    ۱۱۲
تأثیر عرفان و تصوف بر شعر    ۱۱۳
سخنان بعضی از مشایخ صوفیه    ۱۲۰
رابعه  ی عدویه    ۱۲۱
بایزید بسطامی    ۱۲۲
سری سقطی    ۱۲۴
حارث محاسبی    ۱۲۴
جنید بغدادی    ۱۲۵
ذوالنون مصری    ۱۲۵
سهل تستری    ۱۲۶
منصور حلاج    ۱۲۷
ابوبکر شبلی    ۱۲۸
شیخ ابوالحسن خرقانی    ۱۲۸
فهرست منابع و مآخذ:    ۱۲۹

فهرست منابع و مآخذ:

۱- ابن جوزی، ابوالفرج، تلبیس ابلیس، با ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چاپ اول (۱۳۶۸) مرکز نشر دانشگاهی تهران.

۲-   ابن خلدون، مقدمه ی ابن خلدون، با ترجمه ی محمد پروین گنابادی، چاپ دوم، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، جلد۲٫

۳-   زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، چاپ چهارم، چاپخانه ی سپهر.

۴- سراج طوسی، ابونصر، اللمع، به تصحیح نیکلسون، چاپ لیدن (۱۹۱۴).

۵-  عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، به تصحیح محمد استعلامی، انتشارات زوار تهران (۱۳۴۶).

۶- غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام (بحث در آثار و افکار و احوال حافظ) ج۲، چاپ بانک ملی (۱۳۲۲).

۷-    قشیری، ابوالقاسم، ترجمه ی فارسی رساله قشیریه، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب (۱۳۴۵).

۸-   مطهری، مرتضی، مجموعه ی آشنایی با علوم اسلامی (عرفان)، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم).

۹-مطهری، مرتضی،‌ تماشاگه راز، با مقدمه و تدوین عبدالعظیم ساعدی، دفتر انتشارات جامعه ی مدرسین قم (۱۳۶۰).

۱۰- کاشانی، عزالدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به تصحیح و مقدمه ی جلال الدین همایی، چاپ دوم،‌ انتشارات کتابخانه ی سنائی.

۱۱- هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، به تصحیح ژوکوفسکی، با مقدمه ی محمد عباسی، انتشارات امیرکبیر (۱۳۳۶).

۱۲- همایی، جلال الدین، تصوف در اسلام (نگاهی به عرفان شیخ ابوسعید ابوالخیر)، چاپ اول، مؤسسه ی نشر هما (۱۳۶۲).

*فصل اول*

وجه تسمیه و اشتقاق کلمه ی صوفی:

 پیرامون وجه تسمیه ی «صوفی» و اینکه این کلمه از چه چیزی مشتق شده است و علت نامیدن این گروه به ایـن نام چیست، نظـرات مخـتلفی بیان شده است که در اینجا به پاره ای از این نظریات اشاره می کنیم:

 ۱- گروهی بر این عقیده اند که تصوف منسوب است به اهل «صُفّه» که اینان گروهی از فقرای بدون مال و ثروت و خانواده بودند که در مسجد پیامبر (ص) برای آنان صفّه ای ساخته بودند و با کمک مالی سایر مسلمین زندگی خود را اداره می کردند و پیامبر (ص) به ایشان سلام می داد که «السلام علیکم یا اهل الصُفه، کیف اصبحتم؟»

    اما نسبت «صوفی» به اهل صُفّه صحیح نیست زیرا در آن صورت می بایست «صُفّی» نامیده شوند، نه «صوفی» (۱) و زمخشری در «اساس البلاغه» برای تصحیح این نسبت می نویسد: «فقیل مکان الصفّیه الصّوفیه بقلب احدی الفائین واواً للتخفیف» (۲).

  ۲- نظر گروهی بر این است که «صوفی» از «صفا» مشتق شده است. البته این گروه در پاسخ به اعتراض کسانی که نسبت صوفی به «صفا» را از نظر لغوی غلط می دانند گفته اند که: «کان فی الاصل صفویّ فاستُثِقلَ ذلک فقیل صوفّیّ» (۳) و دلیل اینکه اینها «صوفی» را از «صفا» مشتق می دانند، این است که می گویند: : «مراد از آن صفای قلب اهل تصوف و انشراح صدر و مراتب رضا و تسلیم به مقدرات الهی است، علاوه بر این صوفیه با خداوند در حال صفایی هستند که هیچ چیز آنها را از آن باز نمی دارد و همچنین وجه مناسب آن، آنست که صـوفیه به واسـطه ی موهـبت الـهی از کـدورت جـهل صـاف شده اند» (۱) که البته همان گونه که گفته اند این نسبت از نظر معنی درست ولی از نظر اشتقاق لغوی غلط است.

  ۳- اینکه «صوفی»‌ مشتق از «صف» است و چون این گروه از نظر تقرب به خداوند در صف اول هستند لذا منسوب به «صف» شده اند،‌ که البته «قشیری» در رد این نظریه می گوید که: «معنی درست ولیکن این نسبت مقتضی لغت نباشد و این طائفه مشهورتر از آنند که در تعیّن ایشان به قیاس لفظی حاجت آید».

  ۴- اینکه نسبت «صوفی» را از «صوفانه» گرفته اند که نوعی گیاه صحرایی است که این گروه با آن زیست و به آن قـناعت می کردند. و این نیز غلـط است زیرا در این صورت باید نسبتشان «صوفانی» می شد، نه «صوفی».

  ۵- گروهی دیگر گفته اند که «صوفی» منسوب است به «صوفه القضا» (موی پشت گردن) که گویی با آن به سوی حق کشیده می شود و از خلق منصرف می گردد.(۲)

  ۶- اینکه «صوفی» مشتق از «صوفه» است که نام قبیله و قومی بوده در جاهلیت. به نظر این گروه چون اولین کسی که خود را وقف خدمت به خدا کرد و در بیت الحرام به این کار مشغول شد مردی بود به نام «غوث بن مر» معروف به «صوفه»‌ لذا کسانی را که از دنیا بریده،‌ تنها به عبادت پرداختند، در انتساب به «صوفه»، «صوفی» نامیدند. طبق روایتی از «ولیدبن قاسم»، «صوفه» نام قومی بوده است در جاهلیت و از «زبیربن بکار» نقل شده است که اجازه ی شروع حج از عرفه مخصوص «غوث بن مر» بود که بعداً به ارث به اولادش رسید و طایفه ی او را «صوفه» می نامیدند، و موقع حج عربها خطاب به ایشان می گفتند: «أجز صوفه» (۱)  البته  به عقیده ی استاد همایی: «این عقیده هم ظاهراً راه به جایی نمی برد، زیرا «بنی صوفه» مردمی خدمتگزار و اغلب اهل زهد و عبادت بوده اند و جماعت صوفیه را با آن مناسبتی هست ولیکن به طور قطع و یقین هم نمی توان این معنی را پذیرفت و گفت که علت واقعی تسمیه همین بوده است» (۲)و البته اگر این نظر درست باشد می توان گفت که اصطلاح «صوفی» قبل از اسلام نیز رایج بوده است و به مردم زاهد و عابد اطلاق می شده است.

  ۷- عده ی دیگری مانند «ابوریحان بیرونی» معتقدند که کلمه ی «صوفی» اشتقاق عربی ندارد و ریشه ی این کلمه را باید در کلمات یونانی جستجو کرد، به این صورت که اصل  این کلمه از «سوف» (soph) یونانی به معنی حکمت و دانش است که لفظ «فیلسوف» مرکب از «فیلا» (phila) و «سوفیا» (sophia) به معنی دوستدار حکمت نیز از آن ریشه گرفته شده است و چون در اسلام گروهی ظهور کردند که در عقیده نزدیک به دانشمندان یونانی بودند به نام «سوفیه» یا «صوفیه» خوانده شده اند و چون غالباً وجه تسمیه را باز ندانسته گفته اند که از «صوف» به معنی پشم مأخوذ است» (۳)

۸- اینکه کلمه ی «صوفی» مشتق از «صوف» است زیرا ایشان اغلب به پوشیدن آن اختصاص یافته اند و در پوشیدن جامه های فاخر با مردم مخالفت داشتند و به پشمینه پوشی می گرائیدند. (۴) ابو نصر سراج ضمن اینکه اشتقاق «صوفی»‌ را از «صوف»‌ پذیرفته می گوید: اگر کسی بپرسد که هر صنف و گروهی را به حال یا علم مخصوصی منسوب می دارند، مثلاً اصحاب حدیث را «محدث» و اصحاب فقه را «فقیه» و اهل زهد را زاهد و اهل توکل را «متوکل» و اهل صبر را «صابر» می نامند، چرا صوفیه را به حال و یا علمی منسوب نمی دارند؟ سپس خودش جواب می دهد که: دلیل آنکه اهل تصوف را همانند علماء و زهاد و محدثان به علمی و یا حالی نسبت نمی دهند این است که صوفیان بر خلاف دیگران تنها به یک علم، و یا حال، یا مقام اختصاص ندارند، بلکه جامع تمام علوم و فضایلند و در حالت و مقامات مختلفی در سیر و تکاملند و لذا آنها را تنها به ظاهرشان که پشمینه پوشی است نسبت می دهند زیرا پشمینه پوشند و پشمینه پوشی دأب انبیاء و شعار اولیاء و اصفیاء است. چنانکه یاران حضرت عیسی (ع) را با عنوان «حواریون» می خواندند و آنان را که جماعتی سفید پوش بودند نه به فضایل بلکه به ظاهر لباسشان نسبت می دادند. (۱)و اما قشیری به این مسأله با دیده ی تردید نگاه می کند و می گوید: کسانی که می گویند کلمه «صوفی» مشتق از «صوف» است و تصوف به معنای «صوف پوشیدن» همچنان که «تقمُّص» به معنای پیراهن پوشیدن، این از نظر لغوی درست است ولی این گروه به «صوف پوشیدن» اختصاص ندارند، و سپس اضافه می کند که این کلمه لقبی است مانند لقبهای دیگر. (۲)

  چنانکه بیان شد بیشتر توجیهات در مورد اشتقاق لفظ «صوفی» با قواعد زبان عرب مطابقت نداشت اما فرض اشتقاق آن از «صوف» برخلاف قاعده نیست،‌ اما باید توجه داشت که به این توجیه نیز انتقاداتی شده است از قبیل آنچه قشیری مطرح کرده است که «ولکن این قوم به «صوف پوشیدن» اختصاص ندارند» در جواب این اشکال مرحوم همایی می گوید که: «در وجه تسمیه جامعیت و مانعیت شرط نیست و ممکن است کلمه ای را به مناسبتی در یک مورد بخصوص اصطلاح کنند در صورتی که معنی کلمه به آن مورد ممکن است که اختصاص نداشته باشد.

اشکال و اعتراض دیگری که درباره ی اشتقاق لفظ «صوفی» از «صوف» وجود دارد، اعتراضی است که خود همایی آن را طرح کرده و می گوید: در زبان عربی «یاء»‌ نسبت در مورد انتساب به شکل و هـیأت در جامه و لباس نظیر ندارد و مثلاً کلمه «قطنی» به معنی کسی که لباس پنبه دربر می کند و «اطلسی» به معنی اطلس پوش در استعمال فصیح عربی صحیح نیست، بر خلاف فارسی که این نوع استعمال در آن صحیح و متداول است و لفظ صوفی را در عربی علی القاعده به معنی تاجر پشم یا لباس پشمینه یا منسوب به محل و شخص صوف و صوفه نام، باید گفت نه در مورد پشمینه پوش چنانکه ظاهراً‌ در مورد «عبدالرحمن صوفی» منجم معروف به مناسبت شغل پشم فروشی است نه پشمینه پوشی که شعار فرقه ی صوفیه می باشد و سپس اضافه می کند که ظاهراً اصطلاح «صوفی» در مورد زهاد پشمینه پوش از کلمات ساخته ی فارسیان است که در زبان عربی داخل شده و محتمل است که اول بار  این لقب را ایرانی نژادان بصره و کوفه وضع کرده باشند و از آنجا به دیگر بلاد اسلامی سرایت کرده باشد نظیر این کلمه که از زبان دیگر داخل زبان عربی شده و آن را عربی اصیل پنداشته و درباره ی آن اشتقاقات عجیب و غریب ساخته اند (از قبیل کلمات منجنیق، شیطان، هندسه و تاریخ و …) بسیار داریم. )

   خلاصه آنکه، با آنکه پشمینه پوشی اختصاص به صوفیه نداشته است این اشتقاق را بیشتر محققان قبول کرده و آن را بیشتر می پسندند که تصوف بی شک از زهد و پارسایی آغاز شده است و پشمینه پوشی زاهدان قدیم در واقع اعتراضی بوده است بر طرز زندگی آن جماعتی از توانگران که همه ی عمر در شادخـواری و خوشـگـذرانی به سر مـی برده اند و همه جامه و خوراک لطیف داشته اند. (۲)

  لغت صوفی که در اول به مناسبت آنکه عادتاً لباس زهاد «صوف» یعنی از پشم بوده، پیدا شده، بعدها مترادف با لغت «عارف» شده است اعم از اینکه آن عارف لباس پشمی بپوشد یا نپوشد بطوریکه در لغت عرب اصطلاح «لبس الصوف» به معنی عارف شدن و در زمره ی فقرا و صوفیه درآمدن است. مثل آنکه در فارسی هم اصطلاح «پشمینه پوش» عیناً‌ به همان معنی است و از مترادفات «صوفی» و «عارف» و «درویش» است. (۱)

 آغاز پیدایش تصوف در اسلام و اولین کسی که به این نام خوانده شد

تصوف به معنی عام عبارت است از نوعی زهد و ریاضت که برخاسته از ورع و پرهیزکاری است و این معنا در میان تمام ملل و ادیان کم و بیش وجود داشته است، در میان ایرانیان قدیم و همچنین یونانیها و چینی ها افراد زاهدی که اکثر آنها دانشمندان قوم بودند، وجود داشتند که در اثر ریاضت و تمرکز حواس و علل روحانی دیگر کارهای خارق العاده ای از آنها سر می زد که موجب حیرت عامه مردم بود. این افراد دارای یک نوع معتقدات و اعمال مخصوص بودند که اغلب با عقاید عامه تفاوت داشت. مشرب فلسفی افلاطون و حکمای پهلوی ایران و همچنین عقاید بودائیان هند مردم را دعوت به ریاضت نفسانی و ترک هوی و هوس و مجاهدت معنوی و تصفیه اخلاق می کرد که این معنا به طور عموم در اغلب ادیان و مذاهب قدیمه وجود داشته است. پس برای پیدایش روح زهد و پرهیزکاری و ریاضت اخلاقی در بشر نمی توان تاریخ معین تعیین نمود و نمی توان ملتی بخصوص را معلم حقیقی سایر ملل پنداشت.

از طرف دیگر ارتباط عقاید و وابستگی افکار روحانی ملل را به یکدیگر نیز نمی توان انکار کرد زیرا ملل عالم از دیر زمان گاهی در اثر حوادث تاریخی به یکدیگر نزدیک شده و علوم و معارف و آداب و عادات را از یکدیگر فراگرفته اند.

خلاصه اینکه روح تزّهد در هر ملت و هر آئینی وجود داشته، بااین تفاوت که در هر قومی به شکلی جلوه گر شده و در هر زبانی به نام مخصوصی خوانده شده و در اسلام به صورت «تصوف» و مسلک خاص درآمده است.(۱)

 دکتر زرین کوب در تأیید این مطلب که عرفان و تصوف به معنی عام در میان همه ی مذاهب و ملل وجود دارد می گوید که: عرفان طریقه ی معرفت در نزد آن دسته از صاحب نظران است که بر خلاف اهل برهان در کشف حقیقت بر ذوق و اشراق بیشتر اعتماد دارند تا بر عقل و استدلال. این طریقه در بین مسلمین تا حدی مخصوص صوفیه است و در نزد سایر اقوام بر حسب تفاوت مراتب و به نسبت ظروف زمانی و مکانی خاص نامهای مختلف دارد که همه را امروزه تحت عنوان «میستی سیسم» (Misticisme) یا معرفت اهل سرّ می شناسند، این طریقه ی از معرفت از دیر باز مورد توجه پاره ای از اذهان واقع شده است چنانـکه بعضی در شنـاخت حقیقت آن را از طـریقه ی اهـل بـرهان هم مفیدتر می شمرده اند. حتی آثاری از صورتهای ساده تر و ابتدایی تر این طریقه را در ادیان و مذاهب قدیم و بدوی نیز می توان یافت. از جمله پرستندگان توتم (totemisme) و آئین پرستندگان ارواح (Animisme) هم نوعی عرفان وجود دارد.

چنانکه در آئین های قدیم هندوان، ایرانیان، یونانیان، یهود و نصاری هم چیزهایی از این مقوله هست و این امر نشانه ی آنست که عرفان مثل دین و علم و هنر امری مشترک و عام است. (۲)

و اما در مورد تاریخ پیدایش تصوّف اصطلاحی و استعمال لفظ «صوفی» در اسلام، نظر اکثر مورخان و محققین مانند: ابن خلدون، ابن جوزی، قشیری و … این است که استعمال این لفظ در قرن دوم هجری شایع شده و پیش از آن اگرچه حقیقت و مفهوم واقعی لفظ موجود بوده ولی در عین حال این لفظ برکسی اطلاق نمی شده است. به گفته ی ابن جوزی در زمان پیامبر (ص) مردم را به ایمان و اسلام نسبت می دادند و «مؤمن» و «مسلم» می گفتند، سپس عنوان «زاهد» و «عابد» پیدا شد و بعد گروه هایی پیدا شدند که دلبستگی آنها به زهد و تعبد به حدی بود که از دنیا کناره جستند و کاملاً خود را وقف عبادت نمودند و برای این کار روش ویژه ای برگزیده و رفتار خاصی در پیش گرفتند و طریقه ی خاصی به وجود آوردند. (۱)

و به گفته ی ابن خلدون: «هم اینکه در قرن دوم و پس از آن، ‌روی آورن به دنیا شیوع یافت و مردم به آلودگی به دنیا متمایل شدند» کسانی که به عبادت روی آورده بودند به نام «صوفی و متصوفه» نامیده شدند». (۲)

اما در این میان افرادی مانند: «ابونصر سراج» معتقدند که کلمه ی «صوفی» حتی در زمان خود پیامبر (ص) نیز معروف بوده، سپس اضافه می کند که اگر کسی سؤال کند که با وجود اینکه این کلمه در زمان پیامبر (ص) رایج بوده پس چرا هیچ یک از صحابه ی پیامبر (ص) به این نام خوانده نشده؟ و البته خودش به این سؤال جواب می دهد که: افتخار و شرف پیروی از شخص پیامبر (ص) و افتخار همنشینی و مصاحبت با او از هر چیز دیگر برتر و بالاتر بود، از این رو هرکس که افتخار همنشینی پیامبر (ص) به او عطا شده بود و چنین نعمتی به او ارزانی شده بود جامع کلیه ی صفات عالیه ای بود که صوفیان بدان منتسب و متصوف بودند، بی آنکه بدین نام، نامیده شود و برای اثبات این نظر که کلمه ی صوفی در دوران پیش از اسلام نیز متداول بوده، ابونصر سراج به تاریخ مکه تألیف «محمدبن اسحق» و دیگران اشاره می کند و می گوید که پیش از اسلام ایامی بود که مردم مکه شهر را ترک کرده و از شهر بیرون رفته بودند، چنانکه هیچ کس به طواف کعبه نمی آمد، پس در این هنگام مردی صوفی از جایی دوردست به مکه وارد می شد و به طواف کعبه می پرداخت و بازمی گشت. البته اگر این روایت درست باشد دلالت دارد بر اینکه این اسم پیش از اسلام هم وجود داشته و اهل فضل و صلاح بدان منسوب می شده اند.(۱)

هجویری هم در کشف المحجوب (ص ۳۴) استعمال کلمه ی «صوفی» را حتی به شخص پیامبر اکرم (ص) نسبت می دهد و می گوید: «قال رسول الله: من سَمعَ صوت اهل التصوف فلایؤمن علی دعائهم کتب عندالله من الغافلین».

البته لقب صوفی و استعمال آن قبل از اسلام (بر فرض که باور داشته باشیم) یا از باب تجوّز است به مناسبت زمان ناقل روایت و حکایت،‌چنانکه مــثلاً سلــمان و ابـوذر و بعضی دیگر از صحابه را صوفی خوانده اند از باب مشابهت رفتار ایشان با رفتار کسانـی که بعـداً  «صــوفی» خوانده شـدند نه از این جـهت که در زمان خودشـان به این نام معـروف بودند. و یا اینکه صوفی منسوب به «صوفه» به معنی خدمتگزاران کعبه و رهبران حاج مـقصود اسـت نـه فرقـه مخـصوص متصوفه. (۲)

به هــر حـال طـبق نظــر اکثـر مورخین و بزرگان صوفیه و غیر صوفیه، در قرن اول هــجری گـروهی به نـام «عارف یا صـوفی» در مـیـان مـسلمیـن وجـود نداشـته اسـت و اصــطلاح تصـوف و صوفـی در قرن دوم هجری پیدا شده است و نخستین کـسی کـه رسـماً به لـقب صـوفی نامـیده شده ابـوهاشـم صـوفی (متـوفی ۱۵۰ هـجری) اسـت کـه سفـیان ثـوری (مـتـوفی ۱۶۱ هجری) صـحبـت او را درک کـرده و گـفـت «لـولا ابو هاشم الصوفی ما عرفت دقائق الریا» (۱) اگر اولین کسی که به این نام خوانده شد ابوهاشم صوفی باشد و با توجه به اینکه او استاد سفیان ثوری بوده است می توان نتیجه گرفت که این نام در نیمه ی اول قرن دوم هجری پیدا شده است.

و اما اینکه از چه وقت این گروه خود را «عارف» خوانده اند اطلاع دقیقی در دست نیست ولی از کلماتی که از سری سقطی (متوفی ۲۴۳ هجری) نقل شده است، معلوم می شود که در قرن سوم هجری این اصطلاح شایع و رایج بوده است ولی ابونصر سراج در اللمع که از متون معتبر عرفان و تصوف است جمله ای از سفیان ثوری نقل می کند که می رساند که این اصطلاح در قرن دوم پیدا شده بوده است. (۲)

 *نگاهی کوتاه به عرفان و تصوف بعد از قرن دوم*

عرفان و تصوف در قرن سوم و چهارم

گفتیم که تصوف و عرفان در قرن اول از زهد و تقوی مایه گرفت و در قرن دوم پدیدار شد و در قرن سوم به مرحله ی رشد و کمال رسید و پختگی آن زیاد شد و به صورت مسلکی مخصوص درآمد. به طوری که می توان گفت تصوف واقعی از قرن سوم هجری شروع شده است.

   تصوف در قرن سوم دارای خصوصیاتی است که آن را از تصوف قرن دوم متمایز می سازد که از جمله این خصوصیات می توان به خصوصیات زیر اشاره نمود:

  ۱- اول آنکه در این عهد تصوف به تفکر و تدبیر بیشتر اهمیت می دهد تا به ریاضات شاقه. به این معنا که زندگی سخت و پرمشقتی را که صوفیان قرن دوم از قبیل ابراهیم ادهم و رابعه عدویه و امثال آنها اساس نجات می دانستند، صوفیان این دوره از قبیل جنید و پیروانش، کنار می گذارند یا لااقل کمتر مهم می شمرند، بعلاوه زهد و ترک دنیا و طاعت و عبادت وسیله است نه غایت. و مقدمه ی وصول به مقصود عالیتری است نه مطلوب و مقصود نهایی. به عبارت دیگر در این دوره جنبه ی نظری تصوف اهمیت یافته و جنبه ی عملی را تحت الشعاع قرار می دهد.

  ۲- دوم آنکه شیوع افکار وحدت وجودی چنین نتیجه ای پدید آورده بود که صوفیه اتصال به خدا را تنها منظور و مقصود صوفی می دانستند و از این مقصود عالی که گذشت دیگر به هیچ چیز اهمیت نمی دادند. این افکار و آراء نظراً و عملاً نزد فقهاء و متشرعین پسندیده نبود و خطرناک شمرده می شد به این معنی که: علاوه بر اینکه اعتقاد به وحدت وجود به عقیده ی اهل ظاهر مخالف توحید اسلامی شمرده می شد، بعضی از صوفیه وقعی به احکام شرع نمی نهادند و به این جهت نیز دائماً از طرف فقهاء ملامت می شدند،‌ حتی بعضی از بزرگان صوفیه از قبیل قشیری و هجویری نیز این دسته لاابالی را سرزنش کرده اند.

   ۳- خصوصیت سوم تصوف در این دوره این است که در این قرن صوفیه به شکل حزب و فرقه ی خاصی درآمدند یعنی خصوصیات حزبی و مقررات و رسوم و آداب فرقه ای پیدا کردند و هر حزبی تحت راهنمایی و سرپرستی شیخ و مرشد و پیری درآمد و شیخ یا مرشد کاملاً بر مریدان مسلط بود و اعمال آنها را تحت مراقبت داشت. و خلاصه اینکه تصوف واقعی به دست مردمان این دوره تأسیس شد و اساس محکمی پیدا کرد، البته در طول زمان تغییرات دیگری یافت که بیشتر آنها راجع به تعبیرات و اصطلاحات و رسوم و ظواهر و چگونگی مقامات سیر و سلوک و امثال آنهاست. از عرفای معروف این دوره می توان از: جنید بغدادی، سری سقطی، بایزید بسطامی،‌منصور حلاج، ابوبکر شبلی و … را نام برد. (۱)

عرفان و تصوف در قرن پنجم

تصوف قرن پنجم ادامه ی تصوف قرن سوم و چهارم است با این تفاوت که دارای خصوصیاتی است که آن را از تصوف قبل از خود متمایز می سازد.

  یکی از خصوصیات تصوف قرن پنجم، نفوذ تصوف و عرفان در شعر است به طوری که در این قرن نفوذ تصوف و عرفان در شعر شروع شده و هر روز بیشتر و عمیق تر می گردد تا آنجا که در قرن ششم و هفتم کمتر شاعری است که با عرفان سر و کار نداشته باشد. همان گونه که می بینیم در قرن ششم تار و پود قسمت عظیمی از اشعار مأخوذ از تصوف و عرفان بود. البته می بایستی چنین شود زیرا مناسبت تصوف و شعر امری طبیعی بود، تصوف مذهب دل است و شعر زبان دل و هیچ چیز متناسب تر و طبیعی تر از این نبود که تصوف ریشه های عمیق و قوی در شعر پیدا کند و به اندک زمان تار و پود آن محسوب شود.

    از دیگر خصوصیات تصوف در قرن پنجم این است که صوفیان قرن پنجم که در بحبوبه ی مجادلات و منازعات مذهبی و جنگ های هفتاد و دو ملت غالباً کنار نشسته و سرگرم مباحث خویش بوده اند، روی هم رفته مورد احترام و ستایش مردم و ملوک و امراء بوده اند و از مجموع حکایاتی که از خلال تواریخ آن قرن به نظر می رسد از قبیل رفتن سلطان محمود غزنوی در موقع توجه به ری به خانقاه شیخ ابوالحسن خرقانی و رفتن طغرل سلجوقی نزد باباطاهر عریان در همدان چنین برمی آید که مشایخ صوفیه مورد ستایش و احترام مردم و امراء بوده اند.



 (۱) ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص ۱۳۵ مقایسه شود با قشیری،‌ترجمه فارسی رساله قشیریه ص ۴۶۸٫

(۲)  جلال الدین همایی، تصوف در اسلام، ص ۵۶ به نقل از اساس البلاغه.

(۳)  ابونصر سراج،‌ اللمع، ص ۲۶ مقایسه شود با ترجمه فارسی رساله قشیریه، ص ۴۶۸٫

(۱) دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ج ۲، ص ۴۰٫

(۲) ابن جوزی، تلبیس ابلیس ص ۱۳۵ و رساله قشیریه ص ۴۶۸٫

(۱)  ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص ۱۳۴٫

(۲)  جلال الدین همایی، تصوف در اسلام، ص ۵۸٫

(۳)  جلال الدین همایی، مقدمه مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ص ۶۶ و ۶۵٫

(۴)  مقدمه ابن خلدون، ج ۲، ص ۹۶۹٫

(۱)  ابونصر سراج، اللمع، ص ۲۱-۲۰٫

(۲)  ترجمه فارسی رساله قشیریه ص ۴۶۸٫

(۱) جلال الدین همایی، مقدمه مصباح الهدایه، ص ۸۲ و ۸۱٫

(۲) عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه (زهد و محبت) ص ۴۰٫

(۱)  دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ج۲، ص ۴۶-۴۵٫

(۱) جلال الدین همایی، تصوف در اسلام، ص ۶۱-۶۰٫

(۲)  عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه (قلمرو عرفان) ص ۱۰-۹٫

(۱)  تلبیس ابلیس، ص ۱۳۴٫

(۲)  مقدمه ابن خلدون، ج۲، فصل ۱۱، ص ۹۶۸٫

(۱) ابونصر سراج، اللمع ص ۲۲-۲۱٫

(۲)  همایی، مقدمه مصباح الهدایه، ص ۹۰٫

(۱)  جلال الدین همایی، مقدمه مصباح الهدایه، ص ۸۶، به نقل از: نفحات الانس، اللمع، عوارف، حلیه الاولیا و ….

(۲)  استاد مطهری، آشنایی با علوم اسلامی (عرفان) ، ص ۲۰۴ به نقل از اللمع ص ۴۲۷٫

(۱)  دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ج۲، ص ۵۸-۵۵ و ۴۷٫

120,000 ریال – خرید

جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار  لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .

مطالب پیشنهادی:
  • پایان نامه عرفان
  • مقاله عرفان و انتظار بشر از دین
  • تحقیق عرفان و نیاز به معنویت در جامعه امروز
  • مقاله عرفان و اخلاق علامه طباطبایی
  • تحقیق بررسی زندگی واحوال رابعه عدویه
  • برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

    جستجو پیشرفته

    پیوندها

    دسته‌ها

    آخرین بروز رسانی

      جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایbankmaghaleh.irمحفوظ می باشد.