مقاله کمونیسم

تحقیق و پروژه و پایان نامه و مقاله دانشجویی

عنوان :

مقاله کمونیسم

تعداد صفحات : ۶۹

نوع فایل : ورد و قابل ویرایش

چکیده

مقاله در سه بخش که در بخش اول آن در مورد میراث لنین، فاجعه استالینیم، استالینیم راکد و تناقض اصلاحات بیان می شود. در بخش دوم در مورد تفرقه شوروی و در بخش سوم بحران عمومی و پس از کمونیسم توضیح داده می شود.

پدیده کمونیسم یک فاجعه تاریخی است این مرام که زاده یک آرمانگرایی پرشور بود و ضمن محکوم ساختن بی عدالتی وضع موجود، جامعه بهتر و انسانی تری را طلب می کرد بیداری عظیم به بار  آورد. کمونیسم که مبین اعتقاد خوشبینانه به توانایی عقل در بنای یک جامعه  بی عیب و نقص بود نیرومندترین عواطف بشر دوستانه و ضد ظلم وجور را بر انگیخت و برای بازآفرینی جامعه، انگیزه اخلاقی ایجاد نمود. کمونیسم با اینکه برخی از متفکرترین مغزها و آرمانگراترین دلها را به دام انداخت، مرتکب بعضی از موحش‌‌ترین جنایات قرن حاضر یا قرون گذشته گردید.

علاوه بر این، کمونیسم مبین تلاشی بیهوده برای عقلی کردن اجباری، امور اجتماعی بود کمونیستها تصور می کردند که یک جامعه با سواد و از نظر سیاسی خودآگاه می تواند تحولات اجتماعی را تحت کنترل درآورد وتغییراجتماعی – تاریخ دیگر نه یک جریان خودجوش و تا حد زیاد تصادفی بلکه یک ابزار عقل جمعی بشریت و وسیله اجرای یک هدف اخلاقی بود کموینسم آرزو داشت که از طریق یک اقدام سازمان یافته، عقلانیت سیاسی را با اخلاق اجتماعی تلفیق کند.

ولی درعمل، به دلیل اعتقاد بیش از حد به عقل بشر، مبارزه‌های شدید قدرت برای تبدیل قضاوتهای تاریخی تجربی به اصول جزمی تبدیل احساس اهانت دیدگی به یک نفرت سیاسی برحق و خصوصا به دلیل تلفیق لنینیستی مارکسیسم با سنن منجر استبدادی روسیه کمونیسم به یک ابزار اختناق سیاسی شدیداً متعارض با انگیزه‌های اخلاقی آن تبدیل گردید.

امروزه کمونیسم، چه به عنوان یک مرام و چه به عنوان یک نظام، دستخوش یک بحران عمومی است. کمونیسم در مرحله کنونی رشد خود عبارت است از  امپریالیسم شوروی در دوره زوال و نابودی آن.

اقتصاد، ساختار حکومتی سیاست و مرام کمونیسم کلاً در حال یک اضمحلال اجتناب ناپذیر هستند….

واژه های کلیدی: کمونیسم، شوروی، بحران عمومی، لنین، فاجعه استالینیم

فهرست مطالب

بخش اول – شکست بزرگ
فصل اول: میراث لنین    ۱۵
فصل دوم: فاجعه استالینیم    ۲۲
فصل سوم: استالینیم راکد    ۳۲
فصل چهارم: تناقض اصلاحات    ۴۰
بخش دوم
فصل پنجم: تفرقه شوروی    ۴۷
بخش سوم: احتضار کمونیسم    ۵۶
فصل ششم: بحران عمومی    ۵۷
فصل هفتم: پس از کمونیسم

مقدمه:

سلطه کمونیسم بر بخش اعظم تاریخ قرن بیستم تا حد زیادی ناشی از نقشی  است که کمونیسم، بموقع، در جهت «بیش از حد ساده جلوه دادن» مسائل ایفا نمود. کمونیسم که مالکیت خصوصی را منشا تمام بدیها می دانست ادعا کرد که الغای مالکیت خصوصی، نیل به عدالت حقیقی و کمال انسانیت را امکان‌پذیر خواهد ساخت این وعده صدها میلیون نفر از مردم جهان را متعهد ساخت و امیدهایی را دردل آنان زنده نمود. بدین ترتیب، کمونیسم با احساسات توده‌هایی که به تازگی آگاهی سیاسی پیدا کرده بودند، تطبیق می‌کرد. از این نظر، بین کمونیسم و مذاهب بزرگی که هر یک تفسیر جامعی از مفهوم زندگی انسان ارائه می دهند، شباهتهایی وجود داشت. جامعیت و سادگی کمونیسم بود که آن را چنان فریبنده و اطمینان بخش می ساخت و به یک تابلوی راهنما برای مبارزه‌ای پرشور تبدیل می‌نمود.

همانند مذاهب بزرگ، مکتب کمونیسم نیز تحلیلهای متعددی را ارائه نمود که از ساده‌ترین تحلیل شروع و به مفاهیم نسبتاً پیچیده‌تر فلسفی ختم می‌شد. برای آن کسی که کوره سوادی داشت، همین کافی بود که یاد بگیرد که تمام زندگی در جنگ طبقاتی خلاصه می شود و سعادت اجتماعی فقط در جامعه کمونیستی تحقق خواهد پذیرفت. آنچه که از نظر روانی سخت خوشایند فرد محروم واقع می‌شد، توجیه اعمال خشونت وحشیانه علی «دشمنان خلق» بود، یعنی علیه کسانی که از منافع مادی بیشتری برخوردار بودند و از آن پس می‌شد آنان را با خشنودی تحقیر نمود، مورد تعدی قرار داد و نابود کرد.

ولی کمونیسم  فقط یک پاسخ پرشور به نگرانیهای عمیق [محرومین] و یا یک عقیده مبتنی بر تنفر از جامعه نبود. کمونیسم، در عین حال، نظام فکری کاملا قابل درکی بود که انسان را ظاهرا به طور بی‌سابقه‌ای نسبت به گذشته و آینده بصیر می ساخت و آرزوی قشرهای جدیداً سواد آموخته جامعه را کم خواستار فهم عمیقتر جهان پیرامون خویش بودند، برآورده می‌ساخت. بدین ترتیب، فرضیه مارکسیسم، در نظر کسانی که بصیرت بیشتری داشتند کلید فهم تاریخ بشر، یک شیوه تحلیل برای تشخیص علل تحولات اجتماعی و سیاسیع یک تفسیر دقیق از حیات اقتصادی و مجموعه‌ای از آگاهیهای گوناگون درباره قوای محرکه جامعه جلوه نمود. مفهوم «دیالکتیک تاریخی» وسیله بس ارزشمندی برای مقابله با تناقضات عالم واقع به نظر رسید. در عین حال، تاکید روی مبارزه سیاسی در جهت پیشبرد یک «انقلاب»رهایی بخش و همچنین تاکید بر سلطه همه جانبه دولت، به منظور ایجاد یک جامعه عادلانه مبتنی بر برنامه‌ریزی معقول، سخت باب طبع روشنکفرانی واقع شد که مشتاق یک مبارزه ظاهراً مبتنی بر عقل بودند.

بدین سان، کمونیسم چه در نظر ساده لوحان، و چه در نظر فرهیختگان خوشایند جلوه کرد زیرا به هر دو گروه راه نشان داد و تقسیری رضایتبخش، همراه با یک توجیه اخلاقی، ارائه نمود. کمونیسم باعث شد تا پیروانش خود را محق، درستکار و متکی به نفس احساس کنند. کمونیسم هیچ نکته‌ای را مبهم باقی نگذاشت و ادعا کرد که هم یک فلسفه و هم یک علم است این مرام هر کس را با هر سطح فکر، به نحو مناسبی راهنمایی می‌کرد به او تسلای تاریخی می‌داد و مهمتر از همه درباره آنچه که از طریق مبارزه مستقیم سیاسی قابل حصول بود، سخت مبالغه می‌کرد.

علاوه بر این، مکتب کمونیسم، با تلفیق عقل و احساس، توانست دو منشا اصلی رفتار آدمی را به نحو موثری تحت تاثیر قرار دهد احساسات تند سیاسی می‌تواند به نیروی سیاسی عظیمی تبدیل گردد. فکر مهندسی اجتماعی که عقل را شیفته می‌سازد، سرآغاز بسیج قدرت سیاسی است. تلفیق دو عامل فوق، قدرت عظیم متمرکز دولت را به وجود آورد که بعدها به بارزترین خصیصه کمونیسم تبدیل شد.

بدین سان، قرن بیستم، قرن دولت شد. این رویداد تا حد زیادی غیر منتظره بود. در واقعع هیچ فرد دوراندیشی پیش‌بینی نمی‌کرد که عقاید یک کتابفروشی یهودی مهاجر آلمانی که یک نویسنده سیاسی گمنام روسی در اوایل قرن مشتاقانه به آنها خواهد گروید. به نظریه غالب قرن تبدیل گردد چه در آمریکا و چه در اروپا، هیچ کس احتمال نمی‌داد که ماهیت نظام موجود از نظر عقیدتی به طور جدی به مخاطره بیفتد. بنیادهای فلسفی وضع موجود در نظر همه محکم و حتی لایتغیر جلوه می‌کرد.

همان گونه که انتظار می‌رفت، در اول ژانویه ۱۹۰۰ سیل پیش‌بینی‌های مربوط به سده آخر هزاره دوم سرازیر شد. پیش‌بینی‌ها طبیعتاً متفاوت بودند ولی مضمون نوشته‌های روزنامه های معتبر جهان غرب و سخنان دولتمردان غربی من حیث المجموع خودستایانه بود.

ظهور کمونیسم، به عنوان یکی از مظاهر سیاسی عمده قرن بیستم، باید در رابطه با  او‌ج‌گیری نازیسم و فاشیسم مورد توجه قرار گیرد. در واقع، کمونیسم، فاشیسم و نازیسم نوعاً با هم مربوط، از نظر تاریخی مرتبط و از لحاظ سیاسی کاملاً شبیه یکدیگر بودند.

نظریه های بیش از حدساده انگارانه کمونیسم را یکجا بلعیدند یک رمان نویس آلمانی به نام لاین فوختوانگر نوشت که «دفاع از تجربه هاجکین آمریکایی نیز، نظیر بسیاری از رهبران مذهبی افراطی، تحت تاثیر فصاحت کمونیستی حکومت شوروی اظهار داشت که «انسان وقتی به تجربه بزرگ شوروی در زمینه برادری نظر می افکند. احساس می کند که درک مبهمی از راه و رسم عیسی مسیح، ناخودآگاه الاهم بخش  آن است.» ادموند ویلسون مدینه فاضله دنیوی تری را مجسم می نمود: «در شوروی انسان احساس می کند که بر فراز قله معنویت جهان ایستاده است جایی که خورشید واقعاً هرگز غروب نمی کند.»

در نزد این روشنفکران، «دموکراسی» سبک شوروی اگر نه بیشتر، لااقل به اندازه دموکراسی غربی مشروع بود خودکامگی استالین بندرت مورد توجه قرار می گرفت و هرگز محکوم نمی‌شد سیدنی و بئاتریس وب تاکید می کردند که استالین مثل یک مستبد حکومت نمی کند. «او حتی از قدرتی نظیر آنچه کنگره ایالات متحده موقتاً به رئیس جمهور روز ولت اعطا کرد و یا قدرتی که قانون اساسی امریکا برای مدت چهار سال به هر رئیس جمهور تفویض می کند برخوردار نیست.»

کار ستایش بی حد و حصراز نظام شوروی در دوره استالین به جایی کشید که از گولاگ ها تمجید شد دکتر گیلین که زمانی رئیس انجمن جامعه شناسی آمریکا بود، نوشت: «این بدیهی است که نظام مذکور برای اصلاح فرد خلافکار و بازگرداندن او به جامعه ابداع شده است.»

هارولدلسکی، اقتصاددان سیاسی انگلیسی، در مقام رقابت برآمد و نوشت که به گمان او در نظام شوروی «سعی بر آن است که زندانی حتی المقدور خوب و با عزت نفس زندگی کند.» موریس هیندوس، یک روزنامه نگاربا سابقه در زمینه امور شوروی، گامی بیش فراتر نهاد و گفت: «در این نظام جایی برای انقامجویی،تنبیه، شکنجه و تحقیر وجود ندارد.» جورج برناردشا و «انگلستان وقتی بزهرکاری وارد [زندان] می شود، در بدو ورود یک آدم معمولی است ولی وقتی از آنجا بیرون می آید یک جنایتکار شده است حال آنکه در روسیه، یک جنایتکار وارد زندان می شود و یک آدم معمولی بیرون می آید، بدون آنکه هیچ مشکلی در راه ورود او به جامعه بروز کند. تا جایی که من می دانم، آنان می توانند هر قدر که خود مایل باشند در آنجا بمانند.»

شیفتگی- دهه ۱۹۳۰- نسبت به تلاش شوروی برای بنای یک جامعه نوین که در افکار وهی خوشبینانه فوق منعکس گردیده با شکست هیلتر از استالین سخت فزونی گرفت. حتی جن سرد نیز نتوانست افسانه بازسازی کمونیستی جامعه را از ذهن بسیاری از روشنفکران غربی بزداید. طی دهه ۱۹۵۰ و حتی دهه ۱۹۶۰، در بسیاری از دانشگاههای غرب، بینش غالب نوعی «چپ گرایی» بود که در آن اتحاد شوروی. به دلیل جاذبه ای که آزمایش اجتماعی داخلی از سوی دولت رهبری شده آن برای روشنفکران داشت، غالباً بیگناه تشخیص داده می شد.

60,000 ریال – خرید

جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار  لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .

مطالب پیشنهادی: برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

جستجو پیشرفته

پیوندها

دسته‌ها

آخرین بروز رسانی

    جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایbankmaghaleh.irمحفوظ می باشد.