عنوان :
تعداد صفحات : ۳۲
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
اعلامیه جهانی حقوق بشر که در دهم دسامبر ۱۹۴۸م با چهل و هشت رأی موافق و هشت رأی ممتنع به تصویب رسید. از همان ابتدای شکلگیریِ مقدمات آن، مناقشات مهمی را برانگیخت و تفاوتهای بنیادی فراوانی را در ارزشها و فرهنگهای ملل آشکار ساخت. این مناقشات و تفاوتها، سرانجام در دو قلمروی «بینتمدنی» و «درونتمدنی»، و سه عرصه «فلسفی»، «تاریخی» و «عملی» آرایش یافت.
نخستین و مهمترین مناقشات درونتمدنی در باب «اعلامیه حقوق بشر» به حوزه فرهنگهای غربی مربوط میشد؛ اما همین منازعات، به تدریج و با گسترش نشانههای فرهنگ و اندیشه غربی، به درون دیگر نظامها و سنّتهای زیست اجتماعی تسرّی و تعمیم یافت. درست به همین جهت است که اکنون شاهد مناقشات مهم فلسفی، تاریخی و عملی «درونتمدنی» در جوامع اسلامی، و در باب مواد مهم اعلامیه حقوق بشر هستیم. در این مقاله، پس از اشاره به منازعات درونتمدنی غرب، به تحلیل نشانهشناختی این وضعیت در جوامع اسلامی میپردازیم.
دو فرض نشانهشناختی چنین بیان می شود که: اولاً، نظام معنایی قرآن، همانند هر نظام نشانهای دیگر، نظامی گشوده است و بنابراین علیالاصول، دایره معنایی آن بزرگتر از دایره معنایی سنّت یا دستگاهها و دانش سنّتی مسلمانان است. نتیجه این فرض نشانهشناختی آن است که اگر نشانهای چون حقوق بشر، قابلیت طرح یا همزیستی با شبکه معنایی سنّت را نداشته باشد، این امر لزوماً به معنای مغایرت و ناسازگاری آن با کل نظام معنایی قرآن، و به طور کلی, مبانی اصلی اسلامی نمیباشد.
فرض دوم آن است که همنشینی نظامهای معنایی متعدد در جهان، بهویژه در جهانِ جهانیشده، ارادی و انتخابی نیست؛ زیرا نشانهها به اعتبار اصل حیاتمندی و حرکت، تمایل به گسترش دارند و بهطور قهری، با نظامهای معنایی موجود و زنده جهان همسایه میشوند. در نتیجه همین همسایگی قهری است که واژگان نظامهای معنایی به درون یکدیگر حرکت میکنند و رنگ و لعاب درونفرهنگی پیدا میکنند. شاید بتوان این فرآیند را با الهام از نمودار زیر بیشتر توضیح داد: نمودار فوق، شاید بتواند بخشی از تحولات نشانهشناختی در یکصد سال اخیر جهان اسلام، بهویژه درباره حقوق بشر، را بهتر نشان دهد. همنشینی قهری و تداخل نشانهها بین تمدن اسلام و غرب، نقاط تشابه و تضاد نشانههای جدید و قدیم را نه تنها بین دو فرهنگ اسلامی و غربی، بلکه حتی در درون فرهنگ اسلامی نیز تا حدودی برجسته نموده است. نتیجه این امر ظهور غیریتسازیهای جدید درونتمدنی در نظام نشانههای اسلامی است.
واژه های کلیدی: اعلامیه جهانی حقوق بشر، بین تمدنی، درونتمدنی، اسلام، نشانه شناختی
« اسلام و حقوق بشر » ۱
الف. مبانی و مناقشات غربی ۲
ب. اسلام، غرب و حقوق بشر؛ مناقشات برونتمدنی ۴
ج. حقوق بشر در اسلام معاصر؛ تحولات درونفرهنگی ۷
۱٫ نشانهشناسی و نظامهای معنایی مسلمانان ۸
۲٫ سنّت اسلامی و حقوق بشر؛ حرکت در نشانهها ۱۲
د. بازتاب حقوق بشر در اعلامیه اسلامی حقوق بشر ۱۶
ه. بازتاب اعلامیه جهانی حقوق بشر در قوانین اساسی و عادی کشورهای اسلامی ۲۲
و. پیامدها و نتایج ۲۴
یادداشتها و منابع ۲۷
۱٫ گلن جانسون، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن، ترجمه محمد جعفر پوینده, تهران، نشر نی، ۱۳۷۷، ص ۸۷٫
۲٫ همان، ص ۶۹٫
۳٫ همان، ص ۶۴؛ به نقل از: General Assembly, Summary Records, p. 874. Third Committee, Summary Records, pp. 755-756.
۴٫ ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعی؛ متن و در زمینه متن، ترجمه مرتضی کلانتری, تهران،
آگاه، ۱۳۷۹, ص ۵۶٫
۵٫ همان، ص ۸۱٫
۶٫ گلن جانسون، پیشین، ص ۶۳٫
۷٫ Michael Akehurst, A Modern Introduction to International Law, London, 1987, pp. 13-15.
۸٫ John Rawls, The Law of Peoples, London, Harvard University Press, 2000, p. 23.
۹٫ Ibid. , P. 24.
۱۰٫ Third Committee, Summary Records, op.cit, p. 370.
۱۱٫ گلن جانسون، پیشین، صص ۷۴-۷۵٫
۱۲٫ محمد الطالبی، اﻣ] الوسط؛ الاسلام و تحدیات المعاصر\، تونس، سراس للنشر, ۱۹۹۶، صص ۱۱۷-۱۱۸٫
۱۳٫ همان، ص ۸٫
۱۴٫ توشیهیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳، صص ۵۱-۵۳٫
۱۵٫ همان، ص ۵۳٫
۱۶٫ همان، ص ۵۴٫
۱۷٫ همان، ص ۶۶٫
۱۸٫ همان، ص ۵۱٫
۱۹٫ فردریش نیچه، اراده قدرت، ترجمه محمد جعفر شریف، تهران، جام، ۱۳۷۷، ص ۱۴۱٫
۲۰٫ به عنوان مثال، نگاه کنید به تفاوت دیدگاههای اقتدارگرایانه فارابی و ابنسینا با قوانین اساسی جدید در کشورهای اسلامی: ـ ابونصرفارابی، آراء اهل المدﻳﻨه الفاﺿﻠه، تحقیق علی ابوملجم، بیروت، دارالهلال، ۱۹۹۵، ص ۱۱۷٫ ـ ابنسینا، رساﻟه السیاﺳه، صص ۲ و ۳٫
۲۱٫ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی، تهران، فرزانه، صص ۶ و ۷٫
۲۲٫ حسین مهرپور، حقوق بشر در اسناد بینالمللی و مواضع جمهوری اسلامی ایران، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۴، صص ۳۹۹-۳۹۷٫
۲۳٫ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی، پیشین، ص ۱۱٫
۲۴٫ حسین مهرپور، پیشین، ص ۴۰۳٫
۲۵٫ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی، پیشین، ص ۱۰٫
۲۶٫ حسین مهرپور، پیشین، ص ۳۹۹٫
۲۷٫ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی، پیشین، ص ۱۴٫
۲۸٫ حسین مهرپور، پیشین، ص ۴۰۳٫
۲۹٫ گلن جانسون، پیشین، ص ۸۷٫
۳۰٫ حسین مهرپور، پیشین، ص ۱۳۹٫
۳۱٫ همان، صص ۱۵۶-۱۵۵٫
۳۲٫ همان، صص ۳۶-۴۴٫
۳۳٫ آنتونی گیدنز، تجدد و تشخص؛ جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نشر نی، ۱۳۷۸، ص۷۵٫
اعلامیه جهانی حقوق بشر که در دهم دسامبر ۱۹۴۸م با چهل و هشت رأی موافق و هشت رأی ممتنع به تصویب رسید (۱) از همان ابتدای شکلگیریِ مقدمات آن، مناقشات مهمی را برانگیخت و تفاوتهای بنیادی فراوانی را در ارزشها و فرهنگهای ملل آشکار ساخت. این مناقشات و تفاوتها، سرانجام در دو قلمروی «بینتمدنی» و «درونتمدنی»، و سه عرصه «فلسفی»، «تاریخی» و «عملی» آرایش یافت.
یکی از پایدارترین مسائل این بود که حقوق بشر را باید بر چه مبنایی اعلام کرد. تاریخچه اعلامیه مشخص میکند که مسائل مورد بحث در آن دوران و دیدگاههایی که الهامبخش روایت نهایی «اعلامیه حقوق بشر» بودند، در اساس، به یک منظومه فلسفی غربی مربوط میشدند. سنّتهای فلسفی و حقوقی غیر غربی ــ که شاید میتوانستند خواستههای آرمانی متفاوت یا تکمیلی حقوق بشر را مطرح سازند ــ به ندرت در مذاکرات و مشورتها مدنظر قرار گرفتند. حتی آن بخش از اعضای کمیسیون حقوق بشر که نمایندگی کشورهای غیر غربی را بر عهده داشتند، در اغلب موارد، خود در غرب یا در مؤسساتی درس خوانده بودند که نمایندگان قدرتها و اندیشههای غربی در کشورشان بودند. بنابراین اگرچه گهگاه به سنّتهای غیر غربی مانند آیین کنفسیوس یا اسلام ارجاعاتی میشد، اما ارجاع به سنّتهای غربی بر نظرخواهیهایی که به تدوین نهایی «اعلامیه جهانی» انجامیدند، سخت مسلط بود. (۲)
بدین ترتیب، نخستین و مهمترین مناقشات درونتمدنی در باب «اعلامیه حقوق بشر» به حوزه فرهنگهای غربی مربوط میشد؛ اما همین منازعات، به تدریج و با گسترش نشانههای فرهنگ و اندیشه غربی، به درون دیگر نظامها و سنّتهای زیست اجتماعی تسرّی و تعمیم یافت. درست به همین جهت است که اکنون شاهد مناقشات مهم فلسفی، تاریخی و عملی «درونتمدنی» در جوامع اسلامی، و در باب مواد مهم اعلامیه حقوق بشر هستیم. در این مقاله، پس از اشاره به منازعات درونتمدنی غرب، به تحلیل نشانهشناختی این وضعیت در جوامع اسلامی میپردازیم.
مناقشات درونتمدنی غربیها درباره مبانی و مواد اعلامیه حقوق بشر را میتوان در چهار مقوله اساسی دستهبندی کرد: مبنای الهی حقوق بشر؛ حقوق طبیعی؛ حقوق وضعی؛ و اندیشههای مارکسیستی. هر کدام از این دیدگاهها، تصویر و توصیههای خاصی درباره مواد اعلامیه داشتند.
۱٫ حقوق الهی: در جریان نظرخواهیهای کمیسیون حقوق بشر، هنگامی تفاوتهای فلسفی آشکار شد که مسئله گنجاندن یا نگنجاندن استناد به خداوند یا طبیعت، به مثابه منشأ حقوق بیانشده در «اعلامیه حقوق بشر»، مطرح گشت. هلندیها به همراه چند کشور اروپایی و غیر اروپایی، در جریان سومین کمیته «کمیسیون»، سعی کردند پیشنویس اعلامیه را به سمت استناد به خداوند بکشانند. نماینده هلند در سخنرانی مجمع عمومی گفت:
در اعلامیه به منشأ الهی انسان و جاودانگی روح او اشاره نشده است. در واقع، سرچشمه تمامی این حقوق، خود خدای متعال است که مسئولیت بزرگی بر دوش کسانی گذاشته که این حقوق را مطالبه کردهاند. نادیدهگرفتن این پیوند، در حکم جداکردن گیاه از ریشههای آن، یا ساختن خانهای بدون پی است. (۳)
هرچند این دیدگاه هرگز به تصویب نرسید؛ اما قرائتی الهی از حقوق بشر همچنان به مثابه یکی از قرائتهای مهم در ذاکره تاریخی ملل متحد باقی ماند و امتداد پیدا کرد. قرائت اسلامی از حقوق بشر، و چالشها و چشماندازهای درونتمدنی این برداشت در جهان اسلام، از جمله این دیدگاههاست.
۲٫ حقوق طبیعی: حقوق ذاتی شخص انسان و مفاهیم مرتبط با آن، زاده سنّت «حقوق طبیعی» است که گفته میشود مبنای مفروض و مسلط اعلامیه حقوق بشر بوده است. این مفهوم از حقوق بشر، حاصل نظریهای است که گروهی از فیلسوفان سیاسی سدههای هفدهم و هیجدهم، تحت عنوان مکتب قرارداد، تدوین کرده بودند. ظاهراً ماده اول اعلامیه حقوق بشر از این جمله روسو گرفته شده است که «انسان آزاد آفریده شده است؛ اما همه جا در بردگی به سر میبرد» (۴). روسو در مورد آزادی طبیعی انسان با اغلب نظریهپردازان مکتب حقوق طبیعی وحدتنظر داشت؛ اما آنچه روسو را شاخص میکند این است که وی این آزادی طبیعی را از انسان جداییناپذیر میداند و قائل است هیچ کس در هیچ شرایطی حق ندارد انسان را از آزادی محروم نماید. به نظر روسو، «دستکشیدن از آزادی خود، به معنای دستکشیدن از مقام انسانی خود، دستکشیدن از حقوق بشریت و حتی از وظایف خود است […] چنین انصرافی با طبیعتِ انسان سازگار نیست» (۵).
۳٫ حقوق وضعی: همراه با نظریه «حقوق طبیعی»، دیدگاه بسیار متفاوتی درباره مبانی حقوق بشر پیدا شد که خواستار آن بود که فقط خواستها و اعمال انسانها و دولتها، منشأ حقوق باشد. این دیدگاه که نشاندهنده تمایل بیشتر به عقلباوری بود، اعتقاد داشت که انسانها، همانند دولتها، به هیچوجه تحت الزام قوانین برونبشری قرار ندارند، بلکه داوطلبانه و از روی عقل میپذیرند که رفتارهایشان را خود به گونهای محدود و منظم کنند تا از بهترین امکانات برای تکامل فردی و ملی برخوردار شوند. بر اساس این دیدگاه، دولتها با رعایت محدودیتهایی که برای اعمال خود وضع میکنند، تعیین محدوده و دامنه حقوق بشر را ممکن میسازند. (۶)
۴٫ حقوق مارکسیستی: در عرصه فلسفی، برداشت مارکسیستی از حقوق بشر، نه بر مبنای فرد، بلکه بر پایه جمع استوار شده بود. از نظر مارکسیستها، دستیابی به رفاه و آسایش اقتصادی، پیششرط بهرهمندی واقعی از حقوق مدنی و سیاسی شمرده میشد. بنابراین حقوق بشر، به اعتقاد مارکسیستها، فقط در چارچوب نیازها و حقوق جامعه تصورپذیر بود. مارکسیستها از یک سوی، بر حقوق اقلیتها تأکید میکردند و این مستلزم پیوند حقوق فرد و جمع بود، و از سوی دیگر، تحقق سطحی از برابری اقتصادی را بر اعطای حقوق مدنی و سیاسی مقدم میدانستند. (۷)
به هر حال، منازعات چهارگانه فوق، اختلافات و تفاسیر درونتمدنی غربیها را درباره حقوق بشر نشان میدهد و همچنان تنور مباحثات و تحلیلها درباره اعلامیه جهانی حقوق بشر، مواد تفصیلی آن و سلسله مراتب اولویتها و ترجیحات این سند بین المللی را گرم نگاه داشته است. این مناقشات، هرچند در شرایط کنونی جهان اهمیت دارند، پیگیری آنها با توجه به وضعیت دینی ـ سیاسی جامعه ما، اهمیت ثانوی دارد و تا حدودی دور از ما و مسائل حیاتی جامعه ماست. آنچه برای ما اهمیت دارد، جستوجوی وضعیت اعلامیه حقوق بشر در فضای فکری ـ سیاسی اسلامی و پیوند این وضعیت با سرنوشت کنونی ماست. در سطور زیر به ارزیابی این مسئله میپردازیم.
چنانکه گذشت، اعلامیه جهانی حقوق بشر، بر مبانی فرهنگ غرب، بهویژه فلسفه حقوق طبیعی، استوار است. بشر لیبرال غرب، چنانکه جان راولز(John Rawls) به درستی توضیح میدهد، سه وجه اساسی دارد: نخست، حکومت مردمسالار مبتنی بر قانون اساسی مستدل، که منافع اساسی مردم را تأمین میکند؛ دوم، شهروندانی که به لحاظ یک رشته «تعلقات مشترک» (Common Sympathy) وحدت یافتهاند؛ و سوم، یک طبیعت اخلاقی. (۸) به نظر راولز، وجه نخست امری حقوقی و نهادی است؛ وجه دوم فرهنگی و سرانجام، وجه سوم مستلزم انطباق دقیق با مفهومی سیاسی از حق و عدالت است. (۹)
مطالعه مواد مختلف اعلامیه حقوق بشر، ابتنا و التزام این اعلامیه به انسانشناسی فوق را نشان میدهد. هرچند تاکنون تلاشهای زیادی برای انفکاک ملازمه حقوق بشر با انسانشناسی فلسفه لیبرال غرب صورت گرفته و به تعمیم و تسرّی حقوق بشر به دیگر سنّتهای فکری ـ اجتماعی توجه شده است، اما در سال ۱۹۴۸ م (سال تصویب اعلامیه) چنین نبود. در این زمان، ملازمه میان مواد اعلامیه حقوق بشر و لیبرالیسم غرب مشهود بود. نماینده دولت عربستان در سومین کمیته مقدماتی کمیسیون حقوق بشر، با توجه به این ملازمه، برخی مواد اعلامیه را در حکم تعرض به اصول فرهنگهای دولتهای اسلامی تلقی میکرد. قطعه زیر که از گزارش رسمی تفسیرهای عربستان سعودی در جریان مباحثات سومین کمیته نقل شده است، برخی تقابلهای مهم اعلامیه با سنّتهای اسلامی را نشان میدهد: (۱۰)
نماینده عربستان سعودی خواستار یادآوری این نکته شد که بیشتر نویسندگان اعلامیه فقط هنجارهای پذیرفته غرب را در نظر گرفته و از تمدنهای قدیمیتر غافل ماندهاند؛ تمدنهایی که دیگر بههیچوجه در مرحله تجربی نبوده و حکمتشان را در جریان قرنها ثابت کردهاند. «کمیته» نبایستی برتری یک تمدن را بر تمام دیگر تمدنها اعلام میکرد یا هنجارهای واحدی را برای تمام کشورهای دنیا تعیین میساخت. (۱۱)
منظور نماینده عربستان از تمدنهای قدیمی، البته تمدن اسلامی بود. وی تفاوت تمدنی زیادی را در خصوص مواد مربوط به آزادی عقیده، تغییر دین، مقررات ازدواج و … یادآور شد. بعضی دولتهای عرب نیز مفاد ماده ۱۸ و ۱۹ (درباره آزادی عقیده و تغییر دین) را با تردید مینگریستند. تصور میشد که چنین مقررهای به نحوی تفسیر شود که حق نو دینی و تغییر در عقاید دینی را، به هر شکل، در کشورهای اسلامی و برای مبلغان مذهبی ـ سیاسی مسیحی تضمین کند. اما بهرغم این نگرانیها، اصلاحیه پیشنهادی این دولتها، بهویژه عربستان، هر بار با اکثریتی قاطع رد میشد.
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .