مقاله مکتب بودایست

تحقیق و پروژه و پایان نامه و مقاله دانشجویی

عنوان :

مقاله مکتب بودایست

تعداد صفحات : ۴۱

نوع فایل : ورد و قابل ویرایش

چکیده

در این مقاله درباره مکتب بوداپست می پردازیم و « سامی نعیر» اندیشگر معاصر فرانسوی به اختصار به معرفی سردمداران این مکتب و دیدگاه‌های اصلی آن می پردازد.

«آگنس هلر» ، « فرنس فهر»، « جورج مارکوش» و ، میهای وایدا» به گفته جورج لوکاچ گروهی را پدید می‌آورند که خود او نام «مکتب بوداپست» را به آن می دهد .

مکتب بوداپست با جنبش استالین زدایی در شوروی و کشورهای اروپای شرقی پیوند دارد. این مکتب در آغاز برنامه‌ی به نسبت منسجمی داشت که به قول سامی نعیر عبارت است از:

۱ـ بازآفرینی اندیشه مارکسیستی

۲ـ دستیابی به جایگاه مهمی در عرصه ایدئولوژیکی

۳ـ آشکار سازی نیروهای اجتماعی‌ای که در مجارستان به دگرگونی دمکراتیک گرایش دارد.

 اما در فاصله سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۸ این جریان فکری دچار انشعاب وجدایی می‌شود.

جورج لوکاچ در ۱۹۷۱ در نامه ای به نشریه Time literary supplement  باعبارت « من یقین راسخ دارم که هم اینک در این آثار فلسفه آینده پی ریزی می شود .» کارهای آگنس هلر ، فرنس فهر، جورج مارکوش و میهای وایدا را معرفی می‌کند.

لوکاچ می‌گوید از پایان جنگ جهانی دوم آشکار شد که هریک از دو نیمه جهان باید زیر سلطه یک خط فکری باشند اما بر اثر دگرگونی‌ها بر دو انحصار فکری غرب
(شیوه زندگی آمریکایی) و شرق ( دنیای سوسیالیستی با تحریم استالینی مارکسیسم ) ضربه‌ی سختی وارد آمد و گرایشی بوجود آمد که یگانه ابزار نظری – علمی برای پرداختن  به تاریخ  ویژگی و اقعیت اجتماعی بشر در آموزه و روش مارکس باید جستجو کرد وی می‌گوید هر چند هگل نخستین سوسیالیست تخیلی در ایجاد منظومه فکری مارکس مؤثر بود.

اما خود وی نیز نابغه‌ای  علمی بود که اصول روش  شناختی پژوهش علمی را با موفقیت تدوین کرد. او می‌گوید برای آزمودن  اثر بخشی روش‌های  مارکس در مورد تمامی موضوعات  مهم زندگی اجتماعی و رواج آنها بود که مکتب من موسوم به مکتب بوداپست بوجود آمد. این مکتب ازخلال پژو.هخش های تک نگارانه مربوط به مراحل مهم تکامل اجتماعی کوشیده است. تا ساختار ها و دگرگونی‌های ساختاری فزاینده تاریخی – هستی شناختی را به شیوه ای انضمامی و واقعی روشن کند که درک درست آن عزیمتگاه هر روش شناسی مردمی است. وی جان اندیشه مکتب بوداپست را جهانی با انسجام و ساختار  می داند.

از دید لوکاچ « آگنس هلر» پرکارترین عضو گروه است اثار وی نشان دهنده گرایش هایی است که مارکسیسم این مکتب دنبال می کند.

واژه های کلیدی: مکتب بوداپست، مارکسیسم، جورج لوکاچ، آگنس هلر

فهرست مطالب

تحولات مارکسیسم اروپایی در آغاز سده بیستم    ۱
انتقاد مارکسیست های هگلی به مارکسیست های سنتی     ۳
و دلایل روی آوردن به ریشه های هگلی نظریه مارکس
جورج لوکاچ     ۳
مقدمه     ۹
مکتب بوداپست به قلم سامی نعیر    ۱۰
نگاهی به مکتب پوداپست نوشته فرانسواریویر    ۱۵
نیم نگاهی به زندگی و آثار اعضای مکتب بودا پست     ۱۶
درباره مکتب بوداپست اثر جورج لوکاچ    ۲۲
چپ نوین مجاز مقاله سرژ فرانکل و دانیل مارتن     ۲۵
نظریه و عمل از دیدگاه نیازهای انسانی به قلم آگنس هلر     ۳۰
وقت آزاد و تقسیم کار اثر ماریا مارکوش و آندراش هگدوش     ۳۵
فهرست واژگان     ۳۷
فهرست اسامی     ۳۸
فهرست منابع     ۳۹

منابع

کتابها:

۱-  رتیزر، جورج ، نظریه‌های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی ، انتشارات علمی : تهران ، ۱۳۷۹٫

۲-  کالینیکوس، الکس ، در آمدی تاریخی بر نظریه‌های اجتماعی، ترجمه اکبر معصوم بیگی ، انتشارات آگاه، تهران،‌۱۳۸۳٫

۳-   ریویریه، فرانسوا، مکتب بوداپست ، ترجمه محمد جعفر پوینده، نشر چشمه ، تهران ،‌۱۳۸۱٫

مقاله ها :

۴-   لوکاچ در جستجوی مارکسیسم ، نشریه توسعه ، حامل بخشی، ۳۰/۴/۸۴٫

۵-    تأملی در وحدت اندیشه لنین ، نشریه شرق، محسن محمدی ، ۲۱٫۳٫۸۵

۶-   نقد حاکمیت خشن و توتالیتر ، نشریه آدینه ، حمید احمدی، ش ۱۳۸٫

تحولات مارکسیسیم اروپایی در آغاز سده بیستم

در حالی که جامعه شناسان سده نوزدهم نظریه هایشان را درمخالفت با مارکس می پروراندند ،‌شماری از مارکسیست ها نیز کوشش همزمانی را درجهت روشن کردن و بسط نظریه مارکس به عمل آوردند.

بعد از مرگ ماکس ، نظریه مارکسیستی نخست تحت سلطه  کسانی قرار گرفت که در این نظریه جبرگاریی علمی و اقتصادی می دیدند. والر شتاین این دوره را عصر « مارکسیسم  سنت گرا» نامید.

«فردریک  انگلس» حامی وهمکار  مارکس را که تا چندین سال بعد از مرگ او زنده بود ، باید از نخستین هواداران این چشم انداز به شمار آورد. این نظر اساساً مبتنی بر این برداشت بود که نظریه علمی مارکس پرده  از قوانین اقتصادی حاکم بر جهان سرمایه داری برداشته است. این قوانین سقوط گریز ناپذیر نظام سرمایه داری را نشان می‌دادند. نخستین اندیشمندان مارکسیست مانند « کارل کائوتسکی» در صدد آن برآمده بودند که شناخت درست تری از عملکرد این قوانین بیابند . این چشم انداز با مسایل گوناگونی همراه بود یکی آن که به نظر می رسید این نظریه ضرورت عمل سیاسی را که پایه اساسی موضوع مارکس است ، از بین برده است . یعنی دیگر نیازی به فعالیت سیاسی افراد و به ویژه کارگران احساس نمی‌شد.از آنجا که نظام سرمایه داری خواه ناخواه فرو می پاشید ، تنها کاری که برای آنها می ماند دست روی دست گذاشتن و ماندن در انتظار سقوط گریز ناپذیر این نظام بود . در یک سطح نظری ، مارکسیسم جبرگرایانه رابطه دیالتیکی میان افراد و ساختارهای اجتماعی وسیعتر را نادیده می‌گیرد.

این مسائل به واکنش در میان نظریه پردازان مارکسیست و رشد «مارکسیسم هگلی»  در اوایل سده بیستم انجامید. آنها برای این «مارکسیست هگلی» نامیده شدند که می‌کوشیدند تعلق «هگل» به آگاهی را با علاقه جبرگرایان به ساختارهای اقتصادی جامعه در آمیزند. آنها هم به جهت تظری وهم به دلایلی عملی اهمیت داشتند . از جهت نظری ، آنها اهمیت فرد ، آگاهی و رابطه میان اندیشه و عمل ، را دوباره گوشزد کردند و از جهت عملی ، بر اهمیت عمل فردی در به راه انداختن انقلاب اجتماعی تاکید کردند.

مهمترین هوادار این دیدگاه «جورج لوکاچ»  بود به گفته «مارتین ژی»  «لوکاچ » «بنیانگذار مارکسیسم غربی» بود. او نویسنده‌ «طبقه و آگاهی طبقاتی» بود که سند منشور مارکسیسم هگلی تلقی می شود. « لوکاچ» در اوایل سده بیستم آغاز به آن کرد که مارکسیسم را با جامعه شناسی پیوند زند .این پیوند با رشد نظریه انتقادی در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تسریع شد. (ریترز، ۱۳۷۹، ۵۲ – ۵۱)

 انتقاد مارکسیست های هگلی به مارکسیست های سنتی و دلایل روی آوردن به ریشه های هگلی نظریه مارکس:

بیشتر مارکسیست های سنتی جبرگرای اقتصادی بودند و عوامل اجتماعی را تحت شعاع عامل اقتصادی و تقلیل پذیر به اقتصاد می دانستند. مارکسیست های هگلی مانند « لوکاچ» به این دیدگاه اقتصادی تک بعدی انتقاد داشتند و علاوه بر عوامل اقتصادی و مادی بر عوامل ذهنی و فرهنگی نظریه مارکس نیز تاکید می‌کردند آنها برای تکمیل دیدگاه مارکسیستی و بسط‌ آن به عوامل ذهنی و فکری به ریشه های هگلی نظریه مارکس به ویژه در آثار اولیه‌اش روی آوردند. (ریترز، ۱۳۷۹ ، ۲۵۹)

جورج لوکاچ

دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی سال ۱۸۴۴ که بیشتر تحت نفوذ ذهن گرایی هگلی بود ، برای بیشتر اندیشمندان مارکسیست ناشناخته بود به هر روی در دهه ۱۹۲۰ «لوکاچ» اثر عمده‌ای «طبقه و آگاهی طبقاتی» را نوشته بود و در آن بر جبنه ذهنی نظریه مارکس تاکید ورزیده بود.

« خدمت عمده لوکاچ به نظریه مارکسیستی ، در دو مفهوم عمده‌اش ، «چیزوارگی و آگاهی طبقاتی» نهفته است.»

«لوکاچ» از همان آغاز آشکار ساخت که نمی خواهد کار مارکسیست‌های اقتصادی را در زمینه چیزوارگی یکسره رد کند، بلکه تنها بر آن است که افکار آنها را گسترش و بسط دهد او با مفهوم مارکس از کالا، که آن را به عنوان « مساله اصلی و ساختاری جامعه سرمایه داری» مشخص ساخته بود کارش را آغاز کرد . مفهوم مارکس از طلسم انگاری کالاها،‌پایه مفهوم چیروارگی لوکاچ بود.

تفاوت میان طلسم انگاری کالاها و چیزوارگی ، در میزان گستردگی دو مفهوم نهفته است. مفهوم طلسم انگاری محدود به نهاد اقتصادی است اما لوکاچ مفهوم چیز وارگی را به سراسر جامعه – دولت قوانین و بخش اقتصادی گسترش می دهد. یک فراگرد پویا است که در همه بخشهای جامعه سرمایه داری جریان دارد، مردم باور کرده‌اند که ساختارهای اجتماعی، حیاتی برای خودشان دارند و درنتیجه این ساختارها خصلتی عینی پیدا کرده‌اند لوکاچ این فراگرد  را چنین توصیف کرده است:

انسان درجامعه سرمایه داری با واقعیتی که خودش ( به عنوان یک طبقه) ساخته است روبرو می شود. این واقعیت برای او چونان پدیده‌ای  طبیعی به نظر می رسد که از خودش بیگانه است، او خودش را یکسره بازیچه قوانین این واقعیت می‌انگارد، فعالیتش  محدود به این شده است که برای منافع شخصی خودخواهانه‌اش تا آنجا که می‌تواند ، در تحقق یک نوع قوانین گریز ناپذیر فرد گرایانه، به پیش تازد. اما او حتی در حین انجام دادن یک چنین « کنشی» شناخته  عینی رویدادها به شمار می‌آید و نه شناسای آنها . « لوکاچ» مساله چیزوارگی را محدود به سرمایه داری می دانست.

دومین خدمت لوکاچ، کارش درباره آگاهی طبقاتی است از نظر لوکاچ آگاهی طبقاتی خصلت گروهی از آدمهایی است که جایگاه همانندی را در نظام تولیدی اشغال می‌کنند. این نظریه تاکید بر آگاهی بورژوازی و به ویژه پرولتاریا می انجامد. در کار لوکاچ ،‌میان جایگاه عینی اقتصادی، آگاهی طبقاتی واندیشه های واقعی و روان شناختی انسان‌ها در باره زندگیهایشان پیوند آشکاری وجود دارد.

مفهوم آگاهی طبقاتی در نظام سرمایه داری، مستلزم حالت پیشین آگاهی کاذب است. این به آن معناست که طبقات درجامعه سرمایه داری معمولاً درک درستی از منافع طبقاتی‌شان ندارند. برای نمونه، تا مرحله انقلابی، اعضای پرولتاریا ماهیت و گستره استثمارشان را در نظام سرمایه داری به خوبی تشخیص نمی‌دهند. کاذب بودن آگاهی طبقاتی نیز از جایگاه طبقاتی در داخل ساختار اجتماعی جامعه،‌سرچشمه می‌گیرد. « آگاهی طبقاتی مستلزم نا آگاهی طبقاتی فرد از شرایط طبقاتی و اجتماعی – تاریخی است. این کاذب بودن ، یعنی توهمی که در ذات این موقعیت نهفته است، به هیچ روی خود خواسته نیست.

40,000 ریال – خرید

جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار  لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .

مطالب پیشنهادی: برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

جستجو پیشرفته

پیوندها

دسته‌ها

آخرین بروز رسانی

    پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳
اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایbankmaghaleh.irمحفوظ می باشد.