پایان نامه جلوه های اهورایی و اهریمنی در شاهنامه فردوسی

تحقیق و پروژه و پایان نامه و مقاله دانشجویی

 عنوان :

پایان نامه جلوه های اهورایی و اهریمنی در شاهنامه فردوسی

تعداد صفحات :۳۶۱

نوع فایل : ورد و قابل ویرایش

چکیده:

 شاهنامه ی فردوسی گنجی ارزشمند و  اثری بی بدیل و بی نظیری است که سی سال در نوشتن و  گرد آوری آن زحمات و درد و رنج های فراوانی کشیده شده است . شاهنامه ی فردوسی با آنکه  به ایران و ایرانی  تعلّق دارد اما متن و محتوا و فرهنگ حاکم در این اثر ماندگار بسان ستارگانی در کهکشان آسمان تیره و تاریک  ، همه  جای این آسمان علم و ادب ،  حماسه و اسطوره را زرفشان و درخشان نموده است .

جلوه های اهورا و اهریمن  معرّفی کننده ی زیبایی ها در برابر زشتی های پادشاهان و پهلوانان و زنان و انسانهای اهورایی ، الهی و آزادیخواه  در برابر اشخاص اهریمنی ، ستمگر ، زورگو و زیاده خواه است ؛ در واقع بیانگر صف آرایی حق در برابر باطل  و خوبی و نیکی در برابر زشتی ها و پلیدی هاست .

در این طرح تحقیقی به طور مشخّص به شناسایی چهره های اهورایی و اهریمنی در  شاهنامه ی فردوسی پرداخته شده و با دلایل و شواهد روشن علل اهورایی و اهریمنی بودن آنها بیان شده است.

          آمیختگی نظم و نثر در یکجا و سادگی و صراحت در این طرح زیبایی خاصّی به آن بخشیده است . جلوه های  اهورا و اهریمنی در حقیقت از درد و رنج انسانهای خداپسند ، آزاده خواه ، شجاع و حق طلب حکایت دارد و از زشتی ها ، دروغ و نیرنگ ، خیانت ، ناپاکی و بیداد ،  و قدرت و شهرت طلبی پادشاهان و سرداران  تورانی پرده بر می دارد.

 عملکرد و رفتار و خلق و خوی افراد در مسیر تحقیق کاملاً آشکار است ، به طوریکه هر خواننده ای می تواند با خواندن جلوه ها مفاهیم قابل ملاحظه ای درک و دریافت کند. ایران و ایرانی که همواره بر پاکی و بزرگ منشی معروف بوده اند در  مقابل زیاده خواهی ها ، ستمگریها و قدرت طلبی های تورانیان قرار می گیرند و در واقع شاهنامه صحنه ی جنگ  تمام عیار  عدل و داد مقابل ظلم و بیداد است.

  با ارایه ی این طرح چهره ها و جلوه ها کاملا از هم متمایز شده است. می توان گفت بازتابی از نحوه ی زندگی و کردار، رفتار، گفتار و پندار اشخاص در شاهنامه است. جلوه های نیک آن می تواند به عنوان سر مشق انسانهای آزاده و حق جو قرار گیرد.

 مفاهیم آن حاکی از عبرت های تاریخی در مسیر زمان بر خاسته از فطرت و دل انسانهای آکاه و آزاده که در مقابل طوفان های ستم و استبداد چون کوهی سر برافراشته و استوار به یاری حق و حقیقت به پا خاسته اند.

واژه های کلیدی: اهورامزدا، شاهنامه فردوسی، اهریمن

فهرست مطالب

چکیده   ۱
مقدّمه   ۲
فصل اول : کلیات پژوهــش
طرح مسئله
ضرورت و اهمیّت موضوع
پیشینه¬ی پژوهش
هدف تحقیق و ضرورت آن
سوالات
روش تحقیق
فصل دوم:  مفاهیم کلّی در شاهنامه ی فردوسی
اهورا مزدا    ۳
سروشّ   ۵
فرّ   ۸
عقل و خرد    ۱۳
سیمرغ   ۱۸
آتش   ۲۷
اهریمن   ۳۳
ا‍ژدها   ۳۷
نفس   ۴۱
فصل سوم : جلوه های اهورایی در شاهنامه ی فردوسی
کیومرث   ۴۴
هوشنگ   ۴۷
طهمورث   ۵۱
کاوه   ۵۴
فرانک   ۵۷
فریدون   ۵۹
ایرج   ۶۵
منوچهر   ۶۹
سام   ۷۳
رودابه   ۷۹
اغریرث   ۸۴
تهمینه   ۸۷
رستم   ۹۲
کیقباد   ۱۱۲
سهراب   ۱۱۷
گودرز   ۱۲۶
سیاوش   ۱۳۰
فرنگیس   ۱۴۶
گیو   ۱۵۲
منیژه   ۱۵۸
کیخسرو   ۱۶۲
فرامرز   ۱۷۵
گشتاسپ    ۱۷۹
زرتشت   ۱۸۶
زریر   ۱۹۰
پشوتن   ۱۹۵
کتایون   ۱۹۸
داراب   ۲۰۰
اردشیر بابکان   ۲۰۳
شاپور اورمزد ( ذوالاکتاف)   ۲۰۷
بهرام گور   ۲۱۱
کسری انوشیروان   ۲۲۵
بوذرجمهر   ۲۳۸
یزدگرد   ۲۴۴
رستم و فرخزاد هرمزد   ۲۴۷
شهران گراز   ۲۴۷
فصل چهارم : جاوه های اهریمنی در شاهنامه ی فردوسی
ابلیس   ۲۵۰
ضحاک   ۲۵۳

تور   ۲۵۶
سلم   ۲۵۹
پشنگ   ۲۶۱
افراسیاب   ۲۶۵
دیو سپید   ۲۷۰
زن جادوگر    ۲۷۱
شاه مازندران   ۲۷۲
هومان   ۲۷۵
سودابه   ۲۷۸
گرسیوز   ۲۸۰
کافور مردمخوار   ۲۸۲
بازور جادو   ۲۸۴
خاقان چین   ۲۸۵
اکوان دیو   ۲۸۹
بیدرفش   ۲۹۲
ارجاسپ   ۲۹۳
شغاد   ۲۹۹
بهمن اسفندیار   ۳۰۳
ماهیار و جانوشیار   ۳۰۶
خواهر بهمن   ۳۰۷
مزدک   ۳۰۹  نوشزاد   ۳۱۳
فرایین ( گراز)   ۳۱۴
ماهوی   ۳۱۵
فصل پنجم : جلوه های اهورایی و اهریمنی ( جلوه های دوگانه)
جمشید   ۳۱۶
کیکاوس   ۳۱۹
پیران   ۳۲۹
اسفندیار   ۳۳۷
همای چهر زاد   ۳۴۵
نتیجه    ۳۴۸
منابع و مآخذ   ۳۴۹

منابع ومآخذ :

 ۱٫٫ حضرت محمّد ( ص ) . ۱۳۸۳، قرآن کریم، ترجمه ی انصاریان حسن . نشر اسوه ، چاپ اوّل

۲٫ . حضرت علی ( ع) ، ۱۳۸۹ ، نهج البلاغه ، انصاریان حسن، انتشارات پیام آزادی، چاپ نهم

۳٫  حضرت علی ( ع)  ۱۳۷۷غرر الحکم.  ترجمه ی انصاری قمی. علی ،قم . چاپ نهم

۴٫ دبیر سیاقی دکتر سیّد محمد ،۱۳۸۱ ،  داستانهای نامور نامه ی باستان شاهنامه ی فردوسی ،  ۲۶ جلد تهران  ، نشر قطره ،  چاپ سوم

۵٫  رستگار فسایی منصور، ۱۳۸۸ ، فرهنگ نام های شاهنامه  ، تهران ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، چاپ سوم

۶٫ . کزّازی دکتر میر جلا ال الدین  ،  ۱۳۸۶ ، نامه ی باستان جلد اول  و سوم ، تهران ؛ سمت. چاپ چهارم

۷ آرتور کریستن سن،۱۳۶۷،   ایران در زمان ساسانیان، تهران ، انتشارات امیر کبیر ، چاپ  دوم

۸٫  وستا سرخوش کرتیس ، ترجمه ی  مخبر عباس ،  ۱۳۸۶ ، اسطوره های ایرانی ، چ ۶، نشر مرکز

۹٫ بهار مهرداد ، ۱۳۵۲  ، اساطیر ایران .تهران ، بنیاد فرهنگ ایران . چاپ دوم

۱۰٫ صفا ذبیح الله ، ۱۳۸۹ ، حماسه سرایی در ایران ، تهران ،  اتشارات امیر کبیر،   چاپ چهارم

 ۱۱ . صفا  ذبیح الله  ۱۳۷۷،  تاریخ ادبیات ایران  ، تهران ، انتشارات ابن سینا . چاپ پانزدهم

۱۲٫ بهار مهرداد   ، ۱۳۸۶ ،  پژوهشی در اساطیر ایران ، انتشارات آگاه . چاپ ۶

۱۳٫  معین محمد  ، ۱۳۵۵، مزدیسنا و ادب پارسی انتشارات دانشگاه تهران ، ۲ ج ، چاپ سوم

۱۴٫ منطق الطیر، نیشابوری عطار ،    ۱۳۸۳  ، تصحیح شفیعی کدکنی محمد رضا ، انتشارات سخن

۱۵٫ فردوسی. شاهنامه ،  بر گردان روایت گونه ی داستانهای شاهنامه  به نثر ، دبیر سیاقی دکتر سیّد محمد ، ۱۳۸۹،  تهران ، نشر قطره چ دهم

۱۶٫ ویکی پدیا ،  ۱۳۹۰ ،

۱۷٫ معین دکتر محمد ، فرهنگ معین ۱۳۷۵ ،  انتشارات امیر کبیر .  چاپ سوم

۱۸٫ علینقی منزوی ،  ۱۳۷۹  ، سی مرغ و سیمرغ ، انتشارات راه مانا،

۱۹٫ سلطانی گرد فرامرزی علی  ،۱۳۷۲ ،سیمرغ در قلمرو فرهنگ ایران، ، انتشارات مبتکران،

۲۰٫ پورنامداریان تقی دیدار با سیمرغ، ،۱۳۷۴ انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،

۲۱٫ اوشیدری،  ۱۳۷۶جهانگیر. دانشنامه ی  مزدیسنا، واژه نامهٔ توضیحی آیین زرتشت. تهران: نشر مرکز چاپ اول،.

۲۲٫ کریستن سن آرتور امائول. ۱۳۷۶ ترجمه ی  صفا، ذبیح الله. مزداپرستی در ایران قدیم. ، تهران: انتشارات هیرمند، چاپ چهارم.

۲۳٫ کابلی، مهدیزاده. ۱۳۸۱، خراسان بزرگ مهد آیین زرتشت. ، مشهد: نشر نوند، چاپ اول .

۲۴٫ آموزگار، ژاله و تفضلی احمد. ۱۳۷۰ ،  اسطوره ی  زندگی زردشت. تهران: انتشارات بابل.

  ۲۵٫ گات‌ها، پورداوود، ابراهیم. ۱۳۵۶ ، گات‌ها، قدیمی‌ترین قسمتی از نامه ی مینوی اوستا. تهران، انتشارات اساطیر.

۲۶٫ رضی، هاشم. راهنمای دین زرتشتی. تهران: سازمان انتشارات فروهر .

۲۷٫ جان هینلز. شناخت اساطیر ایران،  . ۱۳۸۹ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی ، تهران. ایران نشر چشمه.چاپ ششم

۲۸٫ برهان قاطع، حسین بن  خلف تبریزی محمد ،۱۳۶۱  ، به اهتمام محمد معین ،۴ ج. انتشارات امیر کبیر. چ ۴چهارم

۲۹٫ نظامی گنجوی، حمیدیان ، س . ۱۳۷۶، هفت پیکر، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی ، تهران ، نشر قطره

۳۰٫ دوستخواه، جلیل. ۱۳۸۱ ،  اوستا، کهن‌ترین سرودهای ایرانیان ج۲. گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه، تهران: مروارید، چاپ ششم،

۳۱٫ علی اکبر  دهخدا  ، لغتنامه .

۳۲٫  فردوسی،  شاهنامه. ۱۳۷۶ ، به کوشش حدادیان سعید، ، شاهنامه ی فردوسی ، تهران ، نشر قطره ، چاپ چهارم ، ۴ جلد.

۳۳٫ رضی هاشم ،   ۱۳۴۶ ، فرهنگ نامهای اوستا  ، انتشارات فروهر . چاپ دوم

۳۴٫ حسن ( مشیرالدوله). ۱۳۶۲، تاریخ باستانی ایران پیرنیا،. تهران: انتشارات دنیای کتاب.

 ۳۵ . ندوشن.  دکتر محمد علی اسلامی ۱۳۸۵ ، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه ، تهران، نگاران شهر، چاپ اوّل.

۳۶٫  هانری مانسه ، ۱۳۷۵، فردوسی و حماسه ی ملّی ،  به ترجمه ی مهدی روشن ضمیر ، دانشگاه تبریز، چاپ دوم.

۳۷٫ زرین کوب، عبدالحسین، ۱۳۶۴ ، تاریخ مردم ایران قبل از اسلام. تهران: انتشارات امیر کبیر،

۳۸٫ کریستین سن،  ۱۳۵۴  ، ترجمه ی یاسمی رشید،  ایران در زمان ساسانیان ، نگاه .  تهران  . چاپ سوم

۳۹٫ آذرگشسب فیروز ، ۱۳۶۰  ، رستم شهزادی – برگردان گاتا ،گاتا سرودهای زرتشت – انتشارات فروهر و فردوس

۴۰٫ خداداد خنجری،  ۱۳۸۰، بینش زرتشت ، پژوهنده با همکاری ماهنامه چیستا ، چاپ دوم

طرح و بیان مسئله :

شناخت بیشتر جلوه های اهورا و اهریمن در شاهنامه ی فردوسی و بررسی آنها  همراه با دلایل و شواهد شعری موضوع این تحقیق است.

ضرورت و اهمیّت موضوع :

از آنجا که در شاهنامه ی فردوسی مطالب به صورت کلّی  منظوم نوشته شده است و با توجّه به حجم کتاب ضرورت داشت که به صورت جداگانه و متمایز به جلوه های اهورا و اهریمن در شاهنامه پرداخته شود . هم بخاطر سودمند و جذّاب  واقع شدن مطالب برای علاقمندان و بهره گیری از آنها و هم برای صرفه جویی در وقت و استفاده ی بهینه و آشنایی بیشتر با جلوه ها این تحقیق صورت گرفته است که حاوی مطالب سودمند و قابل استفاده برای تمام اقشار جامعه در داخل و خارج از کشور  می باشد که  بررسی و تحقیق به وسع توان و وقت این جانب در طول پایان نامه انجام گرفته شده  است.

پیشینه ی تحقیق:

         در مورد شاهنامه ی فردوسی کتابهای فراوانی درداخل و خارج از کشور نوشته شده است و تصحیح و شرح و گزارشهایی توسّط محقّقان  و اساتید زبان و ادبیات فارسی صورت گرفته است . اما در مورد تمایز جلوه های اهورا و اهریمن کتاب و اثر خاصّی تدوین و تألیف نشده است .

       در مورد قهرمانان و پادشاهان مندرج در شاهنامه ی فردوسی آثاری چون حماسه سرایی در ایران و اسطوره های ایرانی ، اساطیر ایران ، زندگی و مرگ پهلوانان و فرهنگ نام های شاهنامه تألیفاتی وجود دارد اما در مورد جلوه های اهورایی و اهریمنی به طور طبقه بندی شده اثر خاصّی در داخل یا خارج از کشور وجود ندارد .

هدف و ضرورت تحقیق:

        معرّفی جلوه های اهورایی و اهریمنی ( زیبا و زشت یا  نیک و بد ) به صورت ساده به نثر و نظم که همه ی آحاد و اقشار جامعه و علاقمندان  و ادب دوستان به حماسه ، شاهنامه ، فرهنگ و علم ایرانی و ادبیّات فارسی بتوانند از آن بهره ببرند و از داستانهای شیرین آن لذّت برده و امید است که با از این طرح طبقه بندی شده تاریخ پیشینیان ایرانی قبل از اسلام در ایران ، در حین مطالعه ،  بهره ی لازم  ببرند و مورد استفاده قرار دهند.

      این تحقیق در ضمن بخاطر طبقه بندی بودن جلوه ها ؛ تسهیل در امر مطالعه و موجب صرفه جویی گردیدن وقت خواهدشد و در واقع به عنوان منبع  در دسترس آسان قرار خواهد گرفت و به صورت منظم و متمایز اعمال و افعال جلوه ها جداگانه درج گردیده است .

سوالات تحقیق:

۱- منظور از اهورا و اهریمن در شاهنامه چیست ؟

۲-  جلوه های اهورا و اهریمن در شاهنامه ی فردوسی کدامند ؟

۳-  آیا جلوه های اهورا و اهریمن از هم متمایزند  یا به هم پیوسته ؟

۴- چرا برخی جلوه ها اهورایی و برخی اهریمنی هستند ؟

۵-  آیا جلوه هایی هست که هم اهورایی و هم اهریمنی باشند؟

۶- برای شناخت جلوه ها از همدیگر چگونه می توان پی برد؟

۷- بررسی و شناخت جلوه ها چه اهمیّت و ضرورتی دارد؟

۸- جلوه ها حاوی چه مفاهیم و مطالبی می باشند و چه اهدافی را دنبال می کنند؟

روش اجرای  تحقیق :

          ابتدا به تحقیق و مطالعه در کلّ نثر و نظم شاهنامه پرداخته شده است و با یادداشت برداری حین مطالعه به صورت فیش برداری نکات مثبت و منفی جلوه ها از همدیگر مشخّص شده و  سپس به صورت طبقه بندی شده نوشته شده است. ابتدا نثر و داستانهای آن تدوین و همراه با آن نظم و  منابع و مأخذ مربوط درج گردیده است.

       لازم به ذکر است که در گردآوری این اثر بخاطر ضیق وقت تلاش لازم بکاربرده و با راهنماییهای اساتید  راهنما و مشاور مراحل اساسی طی شده است . این طرح تخقیقی شامل ۵ فصل  با عناوین : کلیّات پژوهش ،  مفاهیم کلّی ، جلوه های اهورایی ، جلوه های اهریمنی ،  جلوه های اهورایی و اهریمنی  ( چهره های دوگانه ) تهیه و تنظیم گردیده است.

    در پایان هم منابع و مآخذ مربوط نوشته شده است. ابتدا ریشه ی اسامی و عناوین شخصیّت ها توضیح داده شده و سپس به صورت نثر و نظم به آنها پرداخته شده است و در پایان هر موضوع نتیجه گیری گردیده است.

 مقدّمه  :

شاهنامه ی فردوسی گنجی ارزشمند و  اثری بی بدیل و بی نظیری است که سی سال در نوشتن و  گرد آوری آن زحمات و درد و رنج های فراوانی کشیده شده است . شاهنامه ی فردوسی با آنکه  به ایران و ایرانی  تعلّق دارد اما متن و محتوا و فرهنگ حاکم در این اثر ماندگار بسان ستارگانی در کهکشان آسمان تیره و تاریک  ، همه  جای این آسمان علم و ادب ،  حماسه و اسطوره را زرفشان و درخشان نموده است .

این کتاب اوج هنر و ایثار و شهامت و تلاش فردوسی  و شعر ایرانی است  که سالهای سال در قلّه ی علم و فرهنگ و ادب اران و جهان بسان مرواریدی  می درخشد .  بی گمان متن و محتوای شاهنامه حکایت از تلخی ها و رنج های فراوانی از پادشاهان اهورایی و اهریمنی دارد که چگونه زیسته اند و امروز چه تصویری از آنها در اذهان همگان بر جای مانده است و پهلوانان چگونه در برابر هجوم ستمگران و کینه جویان سینه سپر کرده اند و ردّ پای هر کسی بی شک در مسیر این حماسه ها و زمان پای بر جاست و روشن  .

آری شاهنامه آینه ی تمام نمای تاریخ و اخلاق و فرهنگ و گذشته است . تنها اسطوره و حماسه نیست بلکه پاسخی است به ندای داد و عدل . جلوه ایست از خوب و بد ، تلخی و شیرینی  دردها و احساسات پاک بشری .  شاهنامه شفّاف تر ین باز گویی ست که جوانمردی  و انسانیت را در لابلای صفحات به رخ می کشاند . عدل در برابر بیداد و جوانمردی  در برابر ناجوانمردی و ظلم .

  از آنجا که پرداختن به کلّ شاهنامه ی فردوسی کار بسیار دشوار و زمان بری است لذا تا آنجا که فرصت و امکان لازم بوده  ، درگرد آوری جلوه های اهورایی و اهریمنی تلاش شده است . شاهنامه خود دعوتی ست برای مطالعه و لذت بردن از اندیشه ها و سخنان ناب و خردمندانه که هر شنونده ی عاقل و عالمی مسلّماً از آن بهره خواهد جست . امید است این تحقیق و طرح  هر چند ناچیز مورد مقبول ادب دوستان و اندیشه ورزان و عاشقان به فرهنگ و اندیشه ی ایرانی قرار گرفته باشد.

  اهورامَزدا : Ahurāmazdāw

« نامِ خدای یکتا در مزدیَسنا (آیین زردشتی) است. دیگرگویشهای این واژه ی دینی، اهوره مــزدا  هُرمُزد، هُرمَزد، هورمَزد و اَهُرمَزد و اورمزد هستند.    مرکّب از اهوره و در اوستا به معنی سرور و مولا . مزدا که به معنی حافظه آمده است که جون با اهوره استعمال می شود از آن معنی هوشیار و آگاه  و دانا اراده کنند . بنابراین اهورمزدا به معنی سرور داناست  برخی این کلمه را نیز خداوند جان و خرد معنـی  کرده اند. «هرمز مانی را دستگیرکرد  و فرمود تا او را به دروازه ی جندی شاپور آویختند».         (رستگار فسایی،  ۸۸ : ۱۲۸)

 اهورامزدا واژه‌ای ترکیبی است و از اهورا و مزدا تشکیل شده است. در گاتاها گاهی اهورامزدا جدا از هم بکار رفته است. مزدا در بعضی بندهای گاتاها به معنی حافظه و به حافظه سپردن و به یــاد داشتن است. این واژه در سانسکریت مَذِس، به معنی دانش و هوش می‌باشد. بنابراین وقتی که مزدا برای خدا به کار برده شده است از آن معنی هوشیار و آگاه و دانا برداشت کرده اند. اهورا نیز بمعنای سرور و بزرگ است پس اهورامزدا در مجموع به معنیِ سرورِ دانا است.» ( دانشنامه ی آزاد ، ۱۳۹: اهورامزد).

ویژگی‌های اهورامزدا

«اهورامزدا آفریننده ی  جهان است. مزدیسنان اهورا مزدا را می‌پرستند. اهورامزدا خالق و داور همه ی چیزهای مادی و معنوی و نیز آفریننده روشنی و تاریکی و برقرار کننده نظم هستی است. او با اندیشیدن همه چیز را هستی بخشیده است پس در واقع او از عدم می‌آفریند و با خود تنهاست. برای اهورا مزدا در هرمزد یشت، در حدود شصت صفتِ نیک آورده شده و تقریباً همه ی چیزهای خوب به وی منتسب شده است. همچنین او در مزدیسنا دارای شش صفتِ برجسته زیر است : «سپنتَه مَینیو       ( مقدّس‌ترین روان) ،  خشثره ویرنه (بگویش امروزی شهریور یعنی شهریار وپادشاهی که باید انتخاب و برگزیده شود،) سپنتَه آرمیتی است ( پارسایی مقدس). هورتات( بگویش امروزی خورداد بمعنی جامعیت و رسایی و امرتات جاودانگی و بی مرگی است). او اشه ی( راستی ودرستی و قانون ایزدی و پاکی است). همچنین وهومَنَه است (خوب منش) این صفات در مزدیسنا به نامِ امشاسپندان خوانده می‌شوند و زمانی پنداشته می‌شد که ایزدانی جدا از اهورامزدا هستند اما چنین تفسیری از امشاسپندان در رابطه با اهورامزدا در گاتها یافت نمی‌شود». (وستا سرخوش کرتیس، ترجمه ی عباس مخبر ، : ۹ ) و ( دانشنامه ی آزاد ۱۳۹۰، اهورامزدا)

اهورامزدا و باورها : «  نیروی مخالفِ اهورامزدا و زاینده ی  بدی‌ها را اهریمن معرفی می‌کند در کیش زرتشتی، اهریمن هیچگاه توانِ ذاتی برای مقابله با قدرتِ اهورا مزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست بلکه اهریمن همان اندیشه ی  بد یا اَنگره مینیو است اما در باورِ زروانیان، اهریمن برادر و رقیبِ اهورا مزدا و پسر زروان و دارای هویتی جداگانه از اهورا مزدا است. بر پایه باورهای کهنِ زروانی که بدعتی در مزدیسناست و دیگر دینهای پس از آن چون مانویان “اهورامزدا و اهریمن هردو زاده ی زروان (خدای زمان) بودند و جهان عرصه جنگ این دو نیروی نیک و بد است ولی سرانجام چیرگی در پایانِ جهان با اهورامزداست و چون اهورامزدا پاکی مطلق است بدی در او راه ندارد . پس هر آنچه که بد است اهریمنی است. البته این سخن در هیچ جای گاهان نیست و زروان در زبان اوستایی تنها به معنای زمان است و ارتباطی با خداوند ندارد». ( دانشنامه ی آزاد ۱۳۹۰، اهورامزدا)

«اهورامزدا آگاه بر هر چیز است پس سرانجام در پایان کار اهریمن نابود شده و اورمزد بر او چیره می‌شود و کار جهان یکسره به نیکی خواهد گرایید.در این میان انسان و امشاسپندان و دیگر ایزدان (فرشته) و موجودات نیک ( مزدا آفریده) که همگی آفریدهٔ اهورامزدا هستند در مبارزه با دئوه‌ها (دیوها) که موجودات و پدیده‌هایی اهریمنی هستند در تلاشی کیهانی برای پیروزی نیکی بر بدی هستند در دین زردشت باور بر این است که در طبیعت دو نیروی متضاد خیر (سپنتا مینو – اثر روشنی) و شر (انگره مینو – اثر تاریکی) وجود دارد که همواره در حال نبرد با یکدیگرند.                                                                                                                                                                                                                                                     نیروهای هم زادی که در اندیشه انسان پدیدار می‌شوند مخالف نیستند، همگی در هستی انسان نیک اند و قابل ستایش. این انسان است که با اندیشه خود موجب دگرگونی در این هستی می‌شود. همان گونه که آذرگشسب این دو گوهر یعنی نیکی و بدی را مینوی می‌داند و با اندیشه انسان پیوستـه می‌خــواند زیرا سنجش نیک و بد با اندیشه انسان است و وجود خارجی ندارد یعنی نیکی جز سنجش فکری چیزدیگری نیست.». ( فیروز آذرگشسب ، ۱۳۵۱ : ۹-۱۳۷) .

« این دو نیرو را نزد پروردگار بد یا خوب نمی‌بیند بلکه لازم و ملزوم یکدیگر می‌خواند، ولی هنگامی که زرتشتیان این دو نیرو را با میزان اندیشه و پندار خود می‌سنجیم، یکی را نیک می‌پنداریم و دیگری را بد و حتی همین نیکی و بدی‌ها صورت گسترده و مطلق ندارند و بنا به محیط و زمان و مکان هر گروهی از مردم، این پندار فرق می‌کند، زیرا در جایی کاری را برخلاف دیگران نیک یا بد می‌دانند.»    ( رستم شهزادی ،۱۳۶۰ : ۲۳).

« ریشه ی  نیکی و بدی را در نهاد و اندیشه آدمی می‌دانند ( دانش نامه ی آزاد ویکی پدیا). اما در کتاب بینش زرتشت از خنجری به نکته‌ای برخورد کردم که می‌گفت: هیچ کدام از این دو گوهر ارزش نیک بودن یا بد بودن را ندارند به بیان دیگر، اهورامزدا آنچه راکه آفریده نیک است و شرّ در آن راه ندارد. اما اختلاف موجود در هستی هر گاه در اندیشه انسان رشد کند و شکوفا شود، نیک و بد به وجود می‌آید ( خداداد خنجری ، ۱۳۸۰ : ۸-۲۵)

سروش :  Sorōŝa

« درپهلوی  :  Srōŝ   و در اوستا  Sraoŝa  . سرئوشه در اوستا به معنی اطاعت و فرمانبرداری ست و مخصوصا  از اوامر خداوندی . Sru یا Srav سروش از ریشه ی اوستایی در گاتها بیشتر سروش به همین معنی یاد شده  . همچنین سروش در اوستا سرئوشه به عنوان اسم علم برای فرشته ای یاد شده و مقامی مهم دارد و به صفت مهین و بزرگ متصف گردیده است . وی مظهر اطاعت و نماینده ی صفت رضا و تسلیم در برابر اوامر اهورایی ست. در ادبیات متأخر زرتشتی سروش از فرشتگانی ست که در روز رستاخیز به کار حساب و میزان گماشته خواهد شد و از گاتها بر می آید که این فرشته در اعمال روز جزا دخالت دارد . و هم در کتی متاخر زرتشتی و فرهنگهای فارسی سروش پیک ایزدی و حامل وحی خوانده شده . از این رو او را با جبرئیل سامی یکی دانسته اند . محافظت روز هفدهم هر ماه به سروش ایزد سپرده شده … »  (رستگار فسایی :۵۵۰ ).

سروش در شاهنامه :

فرشته ی پیام آور به شکل یکی از  پریان به  نزد کیومرث  آمد  و او را از نیّت اعمال دیو نابکار و پسر

 بد نهادش آگاه ساخت، وقتی سیامک با اهریمن  بچّه درگیر  شد ، بچّه ی  دیو ناپاک او را از پای در آورد و کیومرث از این حادثه سخت غمگین شد. سروش  دوباره بر شاه فرود آمد و او را به انتقام خون سیامک از دیو خبر داد، هوشنگ فرزند سیامک درجنگ بر اهریمن و دیو تاخت و  او را نابود  کرد.  پس از کشته شدن سیامک سروش یکباره دیگر بر  کیومرث  ظاهر شد و او را به ترک سوگ یک ساله اش فرا خواند و او را به نبرد با دیوان تشویق کرد . و این بار پیروزی با کیومرث بود

یکایـک بـیامـد خجستـه سـروش               بسـان پــری پـلنـگینـه پـوش

بگفتش ورا زیـن سـخــن دربه​در             که دشـمن چه سازد همی با پـدر

سـیامــک بـیامـد بـرهــنه تــنا              بـرآویـخــت با پـور آهـرمــنا

           بــزد چنـگ وارونه دیـو سـیاه                دو تــا انـدر آورد بـالای  شـاه

    (شاهنامه ج۱ : ۵۵)

           درود آوریـدش خـجـسته سـروش             کزین بیش مخروش و بازآرهوش

           سپـه ساز و  برکش به  فـرمـان  من              بـرآور یـکی گـرد از آن انجمن از آن بـد کنـش دیـو  روی  زمـین              بـپرداز و پردخته کن دل ز کـین  (شاهنامه ج۱ :۵۶)

سروش آسمانی به فریدون گفت که ضحاک را اسیر کرده  و دو دست او را بسته  و در دماوند به بند کشد و جهان را از ظلم و ستم او نجات دهد:

بیامد هم آنگه خـجسته ســروش                  به خوبی یکی رازگفتش به گوش

فــرو بند دستش بر آن کوه باز                      بـدان تا بمـاند به سخـتی دراز

ببستش بـران گــونه آویــختـــه                وزو خـون دل بــر زمین ریخته

ازو نــام ضحّاک چون خــاک شد                 جهــان از بـد او همه پاک شد

     ( شاهنامه ج۱: ۱۰۵)

در رهایی کیخسرو از دست افراسیاب و آوردن او به ایران زمین  سروش بر گودرز و کیخسرو ظاهر شد:

به  تــوران یکی  نامداری  نوست           کـجا نـام آن شاه کیخــسروست

از این   تخمه  از گوهر   کیقبــاد             ز  مـادر سوی تــور  دارد نژاد

میان را   ببندنــد   به کـین پدر              کنــد کشـور تورزیـــر و زبر

چو از خواب گودرز بیــدار شد             ستایش کـنان ســوی دادار شد

بدو  گفــت فـرخ پی  روز  تو              همـان اختــرگیتـی افــروز تو

به  فرمان  یـزدان خجسته سروش              مرا روی بنمود درخواب دوش

( شاهنامه. چ مسکو ، ج ۳ : ۲۰۳-۱۹۸)

در آخر عمر و زندگی خسرو خبر از مرگ و ناپدید شدن او در کوهسار و واگذاری پادشاهی به لهراسپ ،  او  را  اسرار و خبرها می گوید:

چنان دیددرخواب کو را به گوش                  نهفته  بگفتی خجستــه   سـروش

که  ­ای  شاهِ  نیــک اخترِنیکبخت                بسـوده بسی  یارَه  و تاج و  تخت

کنون آنچه  جُستی  همــه  یافتی                 اگر   زین جهـان تیز  بشتـــافتی

به  همسایگی   داورِ   پاک   جـای               بیابی، دریـن تیــرگی در مپــای

چو بخشی  به اَرزانیان  بخش گنج               کســی  را سپار این سرایِ   سپنج

توانگر شوی، چون که درویش  را               نـوازی   و هم  مردمِ  خویـش  را

ببخش   و  به  ارزانیان  بخش چیز              که  ایدر   نمــانی  تـو  بسیار  نیز

سرِ  تخـــت  را پادشاهی   گُزین              که ایمِـن  شود مور ازو  بر   زمین

ز لُهر اسپ    آید    بدینسان   هنر              بدو  دِه  تو شاهـی و تخـت و کمر

چنانچون  بجُستی ز یزدان تو جای               به بیمرگ   برخیز  و  آنجا   گرای

بسی   چیز   دیگر   نهانی   بگفت                وزیـن آگهی آمـد او را  شـگفت

بیامد   اَبَر  تختِ شــاهی نشست                 یکی جـامه ی  نابسـوده به دست

( شاهنامه ج  ۱۶: ۱-۴۰)

               نتیجه: یاریگری مردان الهی توسط سروش که یاعث تسلّط کیومرث بر دیدان و خبر از وجود موجودات اهریمن را در سر راه اهداف بلندش . پیام رسانی دوباره بر کیومرث برای جنگ و نابودی دیوان و ددان از روی زمین که دشمن او بودند و تشویق دوباره ی کیومرث برای جنگ با آنان . پیام آوری برای فریدون برای اسیر کردن و بستن دستهای ضحاک ستمگر و بردن او به کوه دماوند و زندانی کردن او در آنجا و مردن او .  پیام رسانی بر گودرز مبنی بر رفتن ایرانیان به توران برای آوردن کیخسرو از توران یه ایران و وجود کیخسرو در سیاوشگرد . ظاهر شدن بر کیخسرو قبل از مرگ و گفتن اسرار قبل از ناپدید شدن در کوهستان . سروش همان پیام آور نیک اهورایی و خدایی که بر انسانهای بزرگ و پاک و الهی ظاهر می شود و حامل پیام محبت و رحمت و خبر از حال و آینده ی انسانهای  پاک و با تقوا می دهد .

فرّ :  Far

« فرّ یا فَرّه (فَرْرَهْ یا فَرْره) مفهومی در اساطیر ایرانی‌است. فر موهبت یا فروغی ایزدی  است». (دوستخواه،۱۳۸۱ : ۱۰۱۷)

         « شخص با انجام خویشکاری‌های خود و رسیدن به درجه‌ای از کمال به دست می‌آورد. عضو هر طبقه ی اجتماعی می‌تواند فرّ مربوط به خود را بدارد. در اساطیر ایران ترکیب‌های فرّه ایزدی، فرّه  شاهی، فرّه ایرانی، فرّه کیانی، فرّه موبدی و فرّه پهلوانی بیشتر از بقیه به کار رفته‌اند. مشروعیت شاهان وابسته به فره‌مندی ایشان بود. شاه مشروع شاهی بود که دارای فرّه شاهی که گاه به صورت فرّه ایزدی هم ذکر می‌شود باشد. فر تنها متعلق به افرادایرانیان پاک است و با بدی کردن و غرور و امثال آن هم از دست تواند رفت.  در اساطیر ایران مواردی هست که به سبب غرور یا خطاهای بزرگِ شاه فره ازوی گسسته و مشروعیت از دست رفته‌است. دو مثال کاووس وجمشید قابل ذکرند»                        (بهار مهرداد ، ۱۳۸۴ : ۱۵۶)

فرّدرشاهنامه:

بارزترین جلوه ی فر تابندگی آن است. کسی که دارای فرّه است رخساری تابنده می‌دارد. به تابندگی افراد فره‌مند در اساطیر بسیار اشاره شده‌است. مثلاً در شاهنامه چون طهمورث از بدی پالوده می‌گردد فره ی ایزدی از او تافتن می‌گیرد. معروف‌ترین این تابندگی‌ها جمشید راست چنان‌که جزء دوم نام وی شید به معنی درخشان است و نام اصلی وی جم است. فر گاهی با نمودهای سروش در کسانی چون  کیومرث ، هوشنگ ،  جمشید ، فریدون (دربند کردن ضحاک)  ، کیخسرو و اردشیر بابکان  ظهور می شود . در مورد زال و رستم هم با نمودهای سیمرغ انعکاس پیدا می کند . فرّ هنگام گسستن از افراد یا پیوستن به ایشان نمودهای دیگری هم می‌یابد. برای نمونه فرّه از جمشید در هیئت مرغی (مرغ وارغنه) گسست و یا در هیئت غُرمی (=میش کوهی) به تک در پی اردشیر بابکان روان بود تا سرانجام به وی پیوست. فرّه در هیئت غرم روایتی‌است که در شاهنامه آمده‌است. در کارنامه ی  اردشیر بابکان هم روایتی مشابه ذکر شده‌است که برّ‌ه‌ای از پس ایشان [اردشیر و کنیزکی که با وی گریخته بود] همی‌دوید.

          فرّ  :  « پرتو نگهبانی ، تأیید آسمانی ، تداوم و استمرار ، اقتدار و حاکمیّت . فر کیانی و فر ایرانی و مظاهر آن در ادب فارسی با  واژه های گوناگونی چون آهو و بره و درخت و تمثال های شهریاران در اطار مختلف دیده شده است . فر از لحاظ وجود در اندیشه و نزاد و قوم متفاوت بوده است . فر گذشته از یک اعتقاد اساطیری باستانی ، نماینده ی اصل امید در ضمیر نا آگاه ایرانیان نسبت به پایداری و خلل ناپذیری آنان و  این سرزمین  و موهبت اهورایی ست . تنها ضحاک از فر ایزدی برخور دار نبود و کیکاووس در میان پادشاهان کیانی برجسته ترین نمونه ی منفی شهریاری  در برخورداری از فر ایزدی ست که از آن بر خوردار نبود .  از کیومرث تا ساسانیان فرّ کیانی و ایزدی و تأیید الهی ؛رمز بقا و دوام عزّت و پیروزی شهریاران و پهلوانان و ایرانیان بود ه است. افراسیاب شهریار تورانی در تمام طول  فرمانروایی خود در صدد یافتن فرّه ایزدی بود که هرگز  بدان دست نیافت .آرش پهلوان ایرانی در تیر اندازی در تعیین مرزهای ایران ( از افادات دکتر ناصری ،۱۳۸۸ : شرح و گزارش سیاوش ج۳  )

ریشه‌شناسی فرّ :  « به صورت خورنه یا خورننگْه  آمده‌است».( دوستخواه۱۳۸۱ : ۱۰۱۷) «صورت پهلوی آن خورّه xwarrah و به معنی شکوه و خوشبختی‌است». (مکنزی، دیوید نیل به ترجمه ی مهشید میرفخرایی: ۱۶۶)

« در نوشته‌های مانوی این واژه به صورت آشناتر farrah (با املای frh یا prh) آمده‌است».             (فر ، دانشنامه ی آزاد ۱۳۹۰)

« در اواخر دوران ساسانی معنی فرّ تحول یافته و تبدیل به بخت شده بود. این تحول را به خاطر شرایط و فشار طبقاتی ساسانیان می‌داند که به موجب آن ورزیدن درست خویشکاری‌ها (چنانکه از مفهوم ابتدایی فر بر می‌آید) باعث به دست آوردن فرّه نمی‌شده‌است و نیز دست‌کشیدن از انجام خویشکاری‌ها موجب از دست دادن فرّه می شد . ( بهار مهرداد ، ۱۳۸۴ :۷-۱۵۶)

۱-  فرّ درپادشاهی کیومرث :

یکایـک بـیامـد خجستـه سـروش               بسـان پــری پـلنـگینـه پـوش

بگفتش ورا زیـن سـخــن دربه​در             که دشـمن چه سازد همی با پـدر

سـیامــک بـیامـد بـرهــنه تــنا              بـرآویـخــت با پـور آهـرمــنا

           بــزد چنـگ وارونه دیـو سـیاه                دو تــا انـدر آورد بـالای  شـاه

    (شاهنامه ج۱ : ۵۵)

           درود آوریـدش خـجـسته سـروش             کزین بیش مخروش و بازآرهوش

           سپـه ساز و  برکش به  فـرمـان  من              بـرآور یـکی گـرد از آن انجمن

از آن بـد کنـش دیـو  روی  زمـین              بـپرداز و پردخته کن دل ز کـین

(شاهنامه ج۱ :۵۶)

۲-  فرّ درپادشاهی هوشنگ

به جـوی و به رود آبـهـا راه کرد          به فــرّ کیــی  رنــج کـوتـاه کرد

جـــهاندار پیش جــهـان آفرین          نیــایش همـی کرد و خـواند آفرین

(شاهنامه ج ۱: ۶۱-۵۹)

۳-  فرّ درپادشاهی طهمورث :

( پیام آوری و برخورداری طهمورث از فرّ ایزدی و مبارزه با دیوان)

هر آنکس که بر سنگ آهـن زدی                از او روشـنایی پـدیــد آمـدی

بگـفتـا فروغیــسـت این ایـزدی              پـرسـتـید  بایـد اگــر بخـردی

چنــان شـاه پالوده گشت از بـدی          کـه  تـابـیـد  زو  فـــرّه ایـزدی

چــو دستـور باشـد چنین کـاردان         تو  شــه  را هـنــر نیز بسـیار دان

به فــرّ جـهـاندار بسـتـش مـیـان          بـه گردن  بـر آورد گـرز  گــران

هـمه نــرّه دیـوان و افسـونـگـران         بـرفـتـند  جـادو سـپاهـی  گـران

جهـانـدار طـهمـورث بــآفــرین         بیــامـد کمــر بسـته ی رزم وکین

(شاهنامه ج ۱ : ۴-۶۳)

۴-   فرّ در پادشاهی جمشید :  ( در برخورداری جمشید از فرّ ایزدی )

زمــانــه  بــرآســوده از داوری            به فـرمان او دیـو و مــرغ و پـری

      منـم گفــت بــا فــرّه ایـــزدی            همم شهــریـاری و هـم موبــدی

                                                                                         ( شاهنامه ج ۱ :۶۶)                                                                                                                                   ۵-  فرّ در پادشاهی فریدون :  ۱- در  بدنیا آمدن فریدون :

 خـجـسته فریدون ز مـادر بـزاد                    جـهان را یکی دیـگر آمـد نـهاد

بـبـالیـد بر سـان سـرو سـهـی                     هـمی تافـت زو فـرّ شـاهـنشهی

جـهانجـوی با فر جـمشـید بود                     بـه کردار تابـنده خورشـید بـود

جهـان را چو باران به بایـستگـی                    روان را چو دانش به شایسـتگـی

                                                                                   ( شاهنامه ج۱ : ۸۴)       ۲- در زندانی کردن ضحاک و بردن به البرز کوه :

بیامد هم آنگه خـجسته ســروش                  به خوبی یکی رازگفتش به گوش

فــرو بست دستش بر آن کوه باز                   بـدان تا بمـاند به سخـتی دراز

ببستش بـران گــونه آویــختـــه                وزو خـون دل بــر زمین ریخته

ازو نــام ضحاک چون خــاک شد                 جهــان از بـد او همه پاک شد

          فریدون چو شد بر جهان کامــگار                   ندانست جـز خویشتن شهریـار

زمانه بی​انــدوه گشـــت از  بدی                گـرفـــتند هـر کـس ره ایزدی

                                                                                        ( شاهنامه ج۱: ۱۰۵)

 ۶-  فرّ در پادشاهی منوچهر:

 به داد و بـه آیــین و   مــردانـگی            به نیـکی و پـاکی و  فـرزانـگی

منـم گفـت بر تخت گردان سپـهـر            همم خشم وجنگست وهم داد ومهر

همم دین و هـم فــره​ی ایزدیسـت             همم بخت نیکی و دست بدیست

بـدان را ز بد دست کــوته  کنــم           جهــان آفریــن را پرســتنـده​ام

کزو تـاج و تختـست ازویـم سپـاه            ازویـم سپـاس و بدویـم  پنــاه

بـراه  فــریـدون فــرخ   رویــم             نــیامان کهـن بود گـر مـا نویم

 ( شاهنامه :ج ۳: ۴۱-۳۹)

۷-  فرّ در عبور سیاوش از آتش و بخشایش ایزدی :

سیاوش چنین گفت  کای شهریار             کهدوزخ مرازین سخن گشت خوار

اگر کــوه آتــش بود بسپـــرم             ازین تنگ خوارسـت اگر بگذرم

به صد کاروان اشتر ســرخ موی             همی هیـزم آورد پرخاشجــوی

نهـادند هیـــزم دو کوه بلنـــد             شمارش گذر کرد برچون و چند

سیاوش سیه را به تنـدی بتاخت              نشد تنگدل جنگ آتش  بساخت

ز هر سو زبــانه همی برکشیــد             کسی خود و  اسپ سیاوش ندید

یکی دشت با دیدگان پر ز خون              که تا او کی آید ز آتــش  برون

چو او را بدیدند برخاست غــو              که آمد ز آتش بـــرون شاه نـو

چنان آمد اسپ و قبـــای سوار              که گفتی سمن داشت اندر کنـار

اگر آب بودی مگر تـــر شـدی              ز تری همه جامه بی​بر شـــدی

چو بخشــایش پاک یـزدان بود              دم آتـش و آب یکســان بــود

چو ازکوه آتش به هامون گذشت            خـروشیدن آمد ز شهر و ز دشت

( شاهنامه ج۸ : ۷۱-۶۹)

۷-  فرّ   در ظاهر شدن بر گودرز در خواب

چو از خواب گودرز بیــدار شد             ستایش کـنان ســوی دادار شد

بدو  گفــت فـرخ پی  روز  تو              همـان اختــرگیتـی افــروز تو

به  فرمان  یـزدان خجسته سروش              مرا روی بنمود درخواب دوش

( شاهنامه. چ مسکو ، ج ۳ : ۲۰۳-۱۹۸)

۸-   فرّ در پادشاهی کیخسرو :  ( در برخورداری کیخسرو از فرّ ایزدی )

یکی چشمـه ای دید رخشان زدور           یکی ســرو بــالا دلارام  پـور

ز  بــالای او  فـــره ایـــزدی             پدید  آمـد و رایــت بخــردی

تو  گفتی سیاوخش بر تخـت عاج            نشسته ست و برسرزپیروزه تاج

به دل گفت گیواین بجزشاه نیست           چنین چهر جـز درخورگاه نیست

چو از چشمه  کیخسرو  اورا بدید          بخندید  و  شادان  دلش  بر  دمید

بدو گفت  کیخسرو ای  شیــرمرد          مرا  مادر  این  از  پدر یــاد کرد

که  از  فرّ  یزدان  گشادی  سخن           بدانگه که  اندرزش آمد به  بــن

( شاهنامه. ج ۹ : ۷۶-۶۹)

به  یزدان شَوم  ناگهــان  ناسپاس                به روشـن ­روان اندرآرم  هـراس

ز مـن  بُگسلَــد فَــرَّه  ایــزدی               گرایـم  به کَژّی  و  نابخـــردی

ز  بهر  پرستش سر  و تن  بشست                به شمـعِ خِرَد راهِ یزدان بجُســت

( شاهنامه ج  ۱۶: ۵-۳۳)

همه  پیشِ  یــزدان ستایـش کنیم                 به  آتشکــده در نیایـش کنیم

بدان   مهتران  گفت ازین  کوهسار                       همه باز گردیـد بـی شهـریار

بریـن ریگ برنگــذرد  هرکســی                   مگــر فَـرّه و بُرز دارد بســی

( شاهنامه ج  ۱۶: ۶۵)                                                                                             عقل و خرد : Xerad                                                                                                    « در متن‌های پارسی میانه به دو گونه خِرَد اشاره شده‌است: آسْنْ خرد به معنی خرد ذاتی که در کنار گوش‌سرود خرد به معنی خرد اکتسابی قرار می‌گیرد. (بهار مهرداد ، ۱۳۸۰ :۱۱۰)                        خِرَد، داشتن دانش، فهم، تجربه و بصیرت اکتسابی و نیز فهم ذاتی به همراه قابلیت کار بستن آنهاست. در بسیاری از دین‌ها و فرهنگ‌ها بر اهمیت خرد تکیه شده‌است و از فضایل به شمار رفته‌است.

احادیثی چند در مورد عقل و خرد :

امام على علیه السلام:   رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنیا ثَمَرَهُ العَقلِ؛ دورى از تجمّلات دنیا میوه عقل است.( نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸)

امام على علیه السلام : َنبَغى لِلعاقِلِ اَن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ وَ سُکرِ القُدرَهِ ، وَ سُکرِ العِلمِ ، وَ سُکرِ المَدحِ وَ سُکرِ الشَّبابِ ، فَاِنَّ لِکُلِّ ذالِکَ ریاحا خَبیثَهً تَسلُبُ العَقلَ وَ تَستَخِفُّ الوَقارَ ؛ سزاوار است که عاقل ، از مستى ثروت، قدرت ، دانش ، ستایش و مستى جوانى بپرهیزد، چرا که هر یک را بادهاى پلیدى است که عقل را نابود مى کند و وقار و هیبت را کم مى نماید .  (غرر الحکم، ح ۱۰۹۴۸ )                                                                                     امام على علیه السلام : اَلحِلمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالعَقلُ حِسامٌ قاطِعٌ، فَاستُر خَلَلَ خَلقِکَ بِحِلمِکَ وَقاتِل هَواکَ بِعَقلِکَ بردبارى پرده اى پوشاننده و عقل شمشیرى برنده است، پس عیبهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان و با عقلت به جنگ هوا و هوست برخیز. (نهج  البلاغه، حکمت ۴۲۴)

امام على علیه‏ السلام : اَلْعَقْلُ شَجَرَهٌ اَصْلُهَا التُّقى وَ فَرْعُهَا الْحَیاءُ وَ ثَمَرَتُهَا الْوَرَعُ فَالتَّقْوى تَدعو اِلى خِصالٍ ثَلاثٍ: اِلَى الْفِقْهِ فِى الدّینِ وَ الزُّهْدِ فِى الدُّنْیا وَ الاِْنْقِطاعِ اِلَى اللّه‏ِ تَعالى وَ الْحَیاءُ یَدْعو اِلى ثَلاثِ خِصالٍ: اِلَى الْیَقینِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ التَّواضُعِ وَ الْوَرَعُ یَدْعو اِلى خِصالٍ ثَلاثٍ: اِلى صِدْقِ اللِّسانِ وَ الْمُسارَعَهِ اِلَى الْبِرِّ وَ تَرْکِ الشُّبُهاتِ؛

« عقل، درختى است که ریشه آن تقوا، شاخه‏هایش حیاء و میوه آن، پارسایى است. تقوا به سه چیز دعوت مى‏کند: دین‏شناسى، بى‏رغبتى به دنیا و دل بستگى به خداوند، و حیا به سه چیز دعوت مى‏کند: یقین، خوش اخلاقى و تواضع، و پارسایى به سه چیز دعوت مى‏کند: راستگویى، سرعت و شتاب در نیکى‏ها و دورى از کارهاى شبهه‏ناک» ( مواعظ العددیه : ۱۶۰)

امام صادق علیه‏ السلام : دِعامَهُ الاِْنْسانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَهُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ یَکْمُلُ وَ هُوَ دَلیلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتاحُ اَمْرِهِ فَاِذا کانَ تَاْییدُ عَقْلِهِ مِنَ النّورِ کانَ عالِما حافِظا ذاکِرا فَطِنا فَهِما فَعَلِمَ بِذلِکَ کَیْفَ وَ لِمَ وَ حَیْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ فَاِذا عَرَفَ ذلِکَ عَرَفَ مَجْراهُ وَ مَوصولَهُ وَ مَفْصولَهُ وَ اَخْلَصَُّهُ مِنْ تَاْییدِ العَقْلِ؛

         « ستون انسانیت، عقل است و از عقل، زیرکى، فهم، حفظ و دانش بر مى‏خیزد. با عقل، انسان

به کمال مى‏رسد. عقل، راهنماى انسان، بینا کننده و کلید کارهاى اوست. هر گاه عقل با نور یارى شود، دانا، حافظ، تیزهوش و فهیم مى‏شود و بدین وسیله (پاسخ) چگونه، چرا و کجا را مى‏فهمد و خیرخواه و دغلکار را مى‏شناسد و هرگاه این را دانست، مسیر حرکت ۴۹ و خویش و بیگانه را مى‏شناسد و در توحید و طاعت خداوند اخلاص مى‏ورزد و چون چنین کرد، آنچه از دست رفته جبران مى‏کند و بر آنچه در آینده مى‏آید چنان وارد مى‏شود که مى‏داند در کجاى آن است و براى چه منظورى در آنجاست. از کجا آمده و به کجا مى‏رود. و این همه از پرتو تأیید عقل است». (کافى، ج ۱: ۲۵، ح ۲۳)

   خرد در شاهنامه :

              در آغاز شاهنامه :  شاهنامه که در آغاز با  سخنانی درموردعقل و خرد سروده شده است ، این گفتار با بیان و لحنی بسیارنیکو و بر گرفته از یک الهام معنوی و الهی  همراه بوده است .  چنانکه هر خواننده ی شاهنامه با این مقدمه می تواند حدس بزند که فردوسی چه راهی در پیش گرفته و چقدر به انسانیت و خردمندی و شکوه کلام و سخن اعتبار قایل است . لحنی زیبا آمیخته با آهنگی خوش و دل نشین که گاهی این کلام انسان را به تأمّل و تأنّی وا می دارد  و به توحید و یگانگی و آفرینش  پر نقش و نگار و شگفت انگیز خداوند  تهییج و تشویق می کند خرد در شاهنامه و در نظر حکیم فردوسی اهمیت بسیار والایی دارد و در سراسر شاهنامه فردوسی به خردورزی و خردمندی و فراست پادشاهان و چهره ها و پهلوانان  نگاهی عمیق و تیز بینانه داشته است .

          به نـام خــداوند جــان و خــرد           کـزین برتــر اندیشـه بر نگذرد             خــداوند نام و خــداوند جــای            خـداونـد روزی  ده  رهنمــای

خداوند  کیهان  و  گَـردان  سپهـر            فروزنده ی مـاه و  ناهید و مِهـر

ز نـام و نشان و گمـان برتـراست             نگارنده ی بر شـده گوهـر است

بـه بیننـد گــان آفــریننــده را              نبینــی مرنجـان دو  بیننــده را

نیـابــد بــدو نیـز اندیشــه راه             که او برتر از نـام و از جایـگـاه

سخن هرچه زین گوهـران  بگذرد             نیابـد بدو راه  جــان  و خــرد

خــرد گر سخـن برگزیند  همـی             همـان را  گزیند که  بینـد  همی

 تـوانـا بود هــر کـه دانــا بـود             ز دانــش دل پیــر برنــا بــود

(شاهنامه ج ۱: ۸-۳۷)

در ستایش خرد:

 فردوسی اینگونه رسا و فصیح سخن گفته و آن را توصیف نموده است :

کنـون ای خــردمند ارج خرد             بدین جـایگه گفتن اندر خـورد

خرد بهتر از هرچه ایزدت داد               ستایـش خــرد را بـه از راه داد

خــرد افســر شهـریاران بود              خـــرد زیـور نــامداران بــود

خرد زنده ی جــاودانی شناس             خــرد مایه ی زندگانی شنــاس

خرد رهنمــای و خرد دلگشای            خرد دسـت گیـرد به هردو سرای

خــرد تیره و ـرد روشن روان              نباشد همــی شـادمان یک زمان

همیشــه خرد را تو دستور دار              بدو جانــت از نـاسزا  دور دار

(شاهنامه ج ۱:  ۹-۳۸)

در آغاز داستان سیاوش :

        همراه بودن انسان با سخن خردمندانه را ستوده و نغز و زیبا تلقّی کرده است بدانگونه که سخن همراه با خرد را مایه ی آرامش روح و جسم انسان برآورد نموده است :

کنـون ای سخن گــوی بیدار مغز            یکــی داستــانی بیـآرای نغـز

سخن چون برابر شــود با خــرد             روان سـراینـده رامــش بــرد

کســی را که اندیشه ناخـوش بود            بدان ناخوشی رای اوگـش بـود

همـی خویشــتن را چلیـپا  کنـد             به پیـش خــردمند رسـوا کنـد

ولیکن نبیند کس آهــوی خـویش             ترا روشن آید همه خوی خویش

           اگر داد بـایــد که مـانــد بجــای          بیــآرای ازین پـس بدانـا نمـای

چو دانا پسنــدد ، پسندیــده گشت           بجوی تودرآب چون دیده گشت

                                                                                       (شاهنامه ج ۸: ۴۳)

  بازتاب خرد در مورد اغریرث:  نشانه های خردمندی در اغریرث را بیان نموده است:

چنین گفت اغــریرث پرخـرد                کزین گــونه گفتار کی درخورد

ز من آشکــارا شـود دشمنــی                 بجوشــد سر مــرد آهــرمنی

یکی چــاره سازم دگرگونه زین               که بـا من نگردد برادر به کین                             (شاهنامه ج۴:۶۴)

       در مورد انوشیروان :

چه چیــره شود بر دل مرد رشـک                  یکــی دردمندی بود بی‌پزشـک

وگر بر خـرد چیـــره گردد هوا                     نخــواهد به دیوانگــی بر گوا

بکــژی تــو را راه نـزدیکتــر                     ســوی راستــی راه باریکــتر

                                                                                 ( شاهنامه ج ۲۳ : ۱۶-۱۰۹)

در مورد شاپور اردشیر بابکان:

  اگر شــاه با داد و فــرخ  پی ست                          خرد بی​گمــان پاسبان ویســت   خــرد پاسبــان باشــد و نیکخــواه                         ســرش برگــذارد ز ابر سیــاه          به دانــش ز یــزدان شنــاسدسپاس                        خنک مرد دانا و یزدانشناس​شناس      بــه شــاهی خــردمنــد بــاشــد                         به جــای خــرد زر شود بی​بهـا

توانگر شود هـرکه خشنود گشت                            دل آرزو خــانــه​ی  دود گشـت

( شاهنامه ج ۲۱: ۸-۱۳۷)

در مورد بهرام گور

چو با مــردم زفت زفتــی کنیم                    همــی با خردمند جفتی کنیم

جز از راستی نیست با هـرکسی                    اگر چنــد ازو کژی آیـد بسی

                                                                                        ( شاهنامه ج ۲۲ : ۱۱۳)

  در مورد بوذ ر جمهر:

فــروتر بــود هرک دارد خـرد                       سپهــرش همــی درخرد پرورد

چنین هــم بود مـردم شــاد دل                      ز کــژیش خــون گــردد آزاد دل

خرد درجهان چون درخت وفاست                    وزو بــار جستــن دل  پادشـاست

چوخرسند باشی تن آســان شوی                    چــو آز آوری زو هــراسان  شوی

                                                                                     ( شاهنامه ج ۲۳ : ۷-۱۶۲)

  نتیجه :  با توجّه به توضیحاتی که داده شد خرد پایه و ستون راهنمایی زندگی انسان است و انسان خردمند در زندگی و امور خود موفبق است و باعث پیشرفت امور کشور و سعادت دیگران  می گردد . انسان با پیروی از عقل و خرد می تواند به قله های کمال دست یابد و با پرهیز از  نفسانیات زود گذر و افراط و تفریط های نا بخردانه مسیر سعادت و کمال بشری را به جوامع عرضه کند  نادانی بزرگترین درد و ریشه ی تمام عقب ماندگی ها ومصیبت هاست . و دانایی کلید پیروزی و سعادت. در شاهنامه هر پادشاه و هر پهلوانی که به این سرچشمه و موهبت الهی  توجه داشته خود ودیگران را به سعادت رسانده و هر که از خرد به دور بوده خود و جامعه ی زمان خود را  به منجلاب و نابودی کشانده و سبب نیست که فردوسی این همه به خرد و خردورزی توجه و تأکید داشته است.

سیمرغ :  Simorγ

«  این کلمه در اصل سین مرغ = Sen – morγ است. محققان کلمه اوستایی سئنه Maragho saena در اوستا را به شاهین و عقاب ترجمه کرده­اند و با Varaghan اوستایی یکی دانسته­اند و بیشک بین دو مفهوم سئنه اوستایی و سیمرغ فارسی یعنی اطلاق آن مرغ مشهور و نام حکیمی دانا رابطه موجود است.

      می دانیم که در عهد کهن روحانیون و موبدان علاوه بر وظایف دینی شغل پزشکی   می­ورزیدند. بنابراین تصور می شود یکی از خردمندان روحانی عهد باستان که نام وی «سئنه» از نام پرنده مزبور اتخاذ شده بود سمت روحانی مهمی داشته که انعکاس آن بخوبی در اوستا آشکار است و از جانب دیگر وی با طبابت و مداوای بیماران شهرت یافته بود. بعدها نام روحانی مذکور را به معنی لغوی خود نام مرغ گرفته و جنبه پزشکی او را در اوستا به درختی که آشیانه مرغ سونه است؛ و در خدای نامه و شاهنامه، به خود سیمرغ داده­اند :«کسی که استخوان یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد هیچ مرد دلیری او را نتواند براندازد و نه از جای براند.»   (رستگار فسایی ، ۱۳۸۸ : ۵۸۷)

 «آشیان سیمرغ در درخت دور کننده ی  غم بسیار تخمه است و هرگاه از آن برخیزد هزار شاخه از آن درخت بروید و چون بنشیند هزار شاخه از آن بشکند».  (احمد تفضلی ، ۱۳۵۴ :  ۸۲)                                                                                                                            «سیمُرغ نام یک چهره ی اسطوره ای-افسانه‌ای ایرانی استو  نقش مهمّی در داستان‌های شاهنامه دارد. کُنامش کوه اسطوره‌ای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می‌پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می‌کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری می‌رساند. ». (عطار نیشابوری ، ۱۳۸۳ : منطق الطیر)

پیشینه :  «  حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان می‌رسد. آن چه از اوستا و آثار پهلوی بر می‌آید، می‌توان دریافت که سیمرغ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام «ویسپوبیش» یا «هرویسپ تخمک» که در بردارنده ی  تخمه ی  همه ی  گیاهان است، آشیان دارد. در اوستا اشاره شده که ایندرخت در در دریای «وروکاشاً» یا «فراخکرت» قرار دارد. کلمه ی  سیمرغ در اوستا به صورت «مرغوسئن» آمده که جزء نخستین آن به معنای «مرغ» است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی» خوانده شده‌است و به هیچ وجه نماینده ی عدد ۳۰ نیست؛ بلکه معنای آن همان نام «شاهین» می‌شود. شاید هدف از این واژه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بوده‌است » .(  منزوی ، ۱۳۷۹)

«  سیمرغ پس از اسلام هم در حماسه‌های پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور می‌یابد. آنچه نمادی از اهریمنی بودن سیمرغ در خوان پنجم اسفندیار باشد در شاهنامه برخورد نکردم. سیمرغ مظهر خرد تمام و بی نقص است که پاسخ تمام پرسش‌ها در خود دارد، و اسفندیار فره ایزدی دارد و رسالت انتشار مذهب بر دوش اوست که در مسیر تعالی خود سیمرغ را از میان برمی‌دارد. اسفندیار با وجودی که فره ی  ایزدی دارد و مرتکب گناهی نمی‌شود ولی شخصیت نیکی در شاهنامه ندارد چنان که با حیله پس از هفت خوان راهنمای خود را می‌کشد در قیاس با رستم که وفای به عهد می‌کند و راهنمای خود در هفت خوان را به پادشاهی مازندران می‌رساند » (سلطانی گرد فرامرزی ،۱۳۷۲)

منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هد هد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دسته ی  خاصی از انسان‌ها تصویر می‌شود. سختی‌های راه باعث می‌شود مرغان یکی یکی از ادامه ی راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف می‌رسند و درحالتی شهودی در می‌یابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. ، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است. سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادرک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است، نیز می‌شود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار می‌دهد.

 «سیمرغ در حقیقت رمز «جبرئیل» است. چرا که تقریباً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است. صورت ظاهری آنها (بزرگ پیکری، شکوه و جمال، پر و بال) به هم شباهت دارد. بنا بر آیه ی  یک سوره «فاطر» فرشته‌ها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ، سیمرغ واسطه ی نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبر گونه دارد. این ارتباط بی مانند به ارتباط جبرئیل (فرشته ی  وحی) و پیامبران نیست. شبیه داستان پرورش کودک بی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد.                                                                                                                         جبرئیل نگهدارنده ی  کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آنها را از ترس فرعون در غارها پنهان کرده‌اند. مشابه عمل التیام بخشی زخم‌های رستم توسط سیمرغ را، در فرهنگ اسلامی در واقعه ی  شکافتن سینه ی  رسول خدا در ارتباط با واقعه ی  معراج می‌بینیم. هم چنان که سیمرغ بر درخت «هروسیپ تخمک» آشیان دارد، جبرئیل نیزساکن درخت «سدره المنتهی است.»    .

عنقا از ریشه «عنق» و به معنای «دارنده ی گردن دراز» است. وجه مشترک سیمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانه‌ای بودن» است. در واقع عنقا یک اسطوره ی جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطوره ی ایرانی. شباهت‌های گفته شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطوره‌ای گاهی به هم مشتبه شوند، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند» .  (پورنامداریان :  ۱۳۷۴)

سیمرغ در شاهنامه :

120,000 ریال – خرید

جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار  لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .

مطالب پیشنهادی:
  • مقاله فردوسی و انگیزه او
  • برچسب ها : , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید

    جستجو پیشرفته

    پیوندها

    دسته‌ها

    آخرین بروز رسانی

      پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایbankmaghaleh.irمحفوظ می باشد.