60,168 views
عنوان :
تعداد صفحات :۱۳۹
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
از نظر قرآن حقستیزی و کتمان حق، امری نکوهیده است. از این رو شماری از آیات قرآنی به این مسئله توجه داشته است. نویسنده در این نوشتار با بهرهگیری از آموزهها و تحلیل و تبیین قرآنی کوشیده است تا علل و آثار حقستیزی و حقطلبی را در حوزههای مختلف بیان کند.
در این تحقیق به دنبال آگاهی از زمینهها، آثار و مصادیق حقطلبی و حقستیزی از منظر قرآن میباشیم. در فصل اول این تحقیق که به نام حقستیزی میباشد، در بیان زمینههای حقستیزی ما را کمک کرده تا بتوانیم آنها را شناخته و با آگاهی کامل آنها را که از رذایل اخلاقی میباشند، از خود دور کنیم و بتوانیم مصادیق و آثار آن را شناخته و با آنها مبارزه کنیم. «قرآن» کتاب دینی و هدایت است، و برای دست یابی به رشد شخصیت و خودشناسی بهترین راه را نشان میدهد. زیرا انسان تنها موجودی است که از دو بعد مادی و غیر مادی شکل گرفته است. قرآن کریم فطرت وجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و علل انحراف، بیماری و همچنین راههای تهذیب، تربیت، معالجه روان انسان را به طور جامع به او نشان میدهد. یکی از آن بیمارهای مهم، حقستیزی بعضی افراد است که آن مانند بسیاری از پدیدههای اجتماعی دیگر، زمینهها و آثاری دارد که بستر مناسب را برای پدیدار شدن آن فراهم میکند. بنابراین با توجه به آیات قرآن و بررسی آنها، زمینههای حقستیزی را چهار مورد ذکر کرده: استکبار، تعصب، حسد و کفر که ما در این فصل هر کدام را جداگانه مورد دقت قرار می دهیم.
در فصل دوم که حقطلبی میباشد در مقابل حق ستیزی گروهی دیگر هستند که حقطلب میباشند. آنها نیز دارای زمینهها و مصادیق میباشند، که ما در این فصل به آن اشاره میکنیم. ابتدا زمینههای حقطلبی را و بعد از آن به مصادیق حقطلبان میپردازیم.
واژههای کلیدی: حق، ستیز، و طلب
چکیده تحقیق ۱
مقدمه ۲
بخش اول:کلیات تحقیق ..۳
مبحث اول: بیان مسئله ..۴
مبحث دوم: تاریخچه موضوع ..۴
مبحث سوم: ضرورت، اهداف و اهمیت موضوع ..۴
مبحث چهارم: پرسشهای تحقیق .۵
مبحث پنجم: روش تحقیق .۶
مبحث ششم: مروری بر تحقیقات گذشته ..۶
مبحث هفتم:تعریف اصطلاحات و بیان مفاهیم .۶
بخش دوم : مباحث محتوایی ( تجزیه و تحلیل دادهها ) ۱۰
فصل اول: حق ستیزی ..۱۱
مبحث اول: زمینه های حق ستیزی ..۱۲
گفتار اول: استکبار ..۱۲
گفتار دوم: تعصب ..۱۷
گفتار سوم: حسد ..۲۲
گفتار چهارم: کفر ۲۶
مبحث دوم: مصادیق حق ستیزان ..۳۰
گفتار اول: اهل کتاب .۳۱
گفتار دوم: فرعونیان ..۳۸
گفتارسوم: مشرکان .۴۳
گفتار چهارم: منافقان ..۴۷
گفتار پنجم: کافران .۵۱
گفتار ششم: امتهای پیشین ..۵۷
گفتار هفتم: مفسدان .۶۲
مبحث سوم : آثار حق ستیزی ..۶۶
گفتار اول: اتهام جنون به پیامبر ۶۶
گفتار دوم: دعوت به مباهله ۷۱
گفتار سوم: محرومیت از تزکیه .۷۵
گفتار چهارم: کفر به رسالت پیامبر .۷۸
گفتار پنجم: گمراهی ..۸۱
گفتار ششم: انحراف در بینش .۸۳
گفتار هفتم: استحقاق لعن ..۸۶
گفتار هشتم: محرومیت از لطف خداوند .۸۸
فصل دوم: حق طلبی ..۹۱
مبحث اول: زمینه های حق طلبی ۹۲
گفتار اول: تواضع ۹۲
گفتار دوم: سلامت قلب .۹۸
گفتار سوم: علم به وحدانیت خداوند ..۱۰۰
گفتار چهارم: تأمل در کیفیت آفرینش .۱۰۳
گفتار پنجم: اجتناب از سودجویی ..۱۰۵
مبحث دوم : مصادیق حق طلبان ..۱۰۷
گفتار اول: ابراهیم .۱۱۹
گفتار دوم: مومنان اهل کتاب .۱۱۲
گفتار سوم: عالمان ..۱۱۷
بخش سوم: نتیجهگیری و پیشنهاد ها ..۱۲۰
نتیجه گیری .۱۲۱
پیشنهادهای پژوهش ..۱۲۶
فهرست منابع و ماخذ ۱۲۷
قرآن کریم ترجمه محمدمهدی فولادوند
دشتی،محمد،نهج البلاغه
الف) منابع فارسی
ابوالفتوح رازى،حسینبنعلى،روضالجنان و روحالجنان فى تفسیرالقرآن،مشهد،آستان قدس رضوى،۱۴۰۸ق، ج۴٫
امین،سیّده نصرت،مخزنالعرفانفیتفسیرقرآن،تهران،نهضتزنانمسلمان،۱۳۶۱ش، ج۶٫
بروجردی،سید محمد ابراهیم،تفسیرجامع،انتشارات صدر،تهران،۱۳۶۶ش،ج۴٫
بلاغی،سیدعبدالحجت،حجهالتفاسیروبلاغالاکسیر،انتشاراتحکمت،قم،بیچا،۱۳۸۶ق، ج۵٫
ثفقی تهرانی،محمد،تفسیرروانجاوید،انتشارات برهان،تهران،چاپ سوم،۱۳۹۸ق،ج۳٫
جعفری،یعقوب،تفسیرکوثر،بینا،بیچا،بیتا،ج۲٫
جوادی آملی، عبدالله،تفسیر تسنیم،اسراء، قم، چاپ اول،۱۳۸۶ش ،ج۱۲،۱۴ .
حجتی،سیدمحمدباقر،آدابتعلیموتعلمدراسلام،دفترنشرفرهنگ اسلامی، قم، چاپ اول، خرداد۱۳۵۹٫
حسینی دشتی،مصطفی، معارف و معاریف،بینا،قم،چاپ دوم، ۱۳۷۶،جلد ۸و۱۰٫
۱۰٫ حسینیشاهعبدالعظیمی،حسین بن احمد،تفسیراثنیعشری،انتشارات میقات ،تهران،چاپ اول،۱۳۶۳،ج ۱و۲٫
۱۱٫ حسینىهمدانى،سیدمحمدحسین،انواردرخشان،کتابفروشیلطفی،تهران،چاپاول،۱۴۰۴ ق، ج۸٫
۱۲٫ همو،معادشناسی،انتشارات حکمت، قم،چاپ سوم، ۱۴۰۷ق،ج۵٫
۱۳٫ خسرویحسینی،سیدغلامرضا،ترجمهوتحقیقمفرداتالفاظقرآن،نشرمرتضوی،تهران، چاپ دوم،سال۱۳۷۵،ج۴٫
۱۴٫ داورپناه،ابوالفضل،انوارالعرفانفىتفسیرالقرآن،انتشاراتصدر،تهران،چاپاول،۱۳۷۵، ج۵٫
۱۵٫ دهخدا، علی اکبر،لغت نامه دهخدا، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ، چاپ اول ، بهار ۱۳۷۳،ج ۸٫
۱۶٫ ذکاوتی،علیرضا،اسباب النزول،نشر نی،تهران،چاپ اول،سال ۱۳۸۳،ج۱٫
۱۷٫ سادات،محمدعلی،اخلاقاسلامی،سازمان مطالعه وتدوینکتب علوم انسانی دانشگاه ها، تهران، بی چا،زمستان ۱۳۸۷٫
۱۸٫ سبحانی،جعفر،فروغ ابدیت،موسسه بوستان کتاب،قم،چاپ هیجدهم،سال ۱۳۸۲،ج۱٫
۱۹٫ سیدبنطاووس،راهنمایسعادت،مترجمسیدمحمدباقرشهیدیگلپایگانی،چاپسعدی،بی نا، بی تا،سال ۱۳۴۱٫
۲۰٫ شبستری، عبدالحسین، اعلام القرآن، دفتر تبلیغات اسلامی، قم،چاپ اول،سال ۱۳۷۹٫
۲۱٫ شریفلاهیجی،محمدبنعلی،تفسیرشریفلاهیجی،دفترنشرداد،تهران،چاپاول،۱۳۷۳،ج۴
۲۲٫ طالقانی،سیدمحمود،پرتویازقرآن،شرکتسهامیانتشار،تهران،چاپچهارم،۱۳۶۲ش،ج۲٫
۲۳٫ طباطبایی،محمدحسین،تفسیرالمیزان،ترجمهسیدمحمدباقرموسویهمدانی،دفترانتشارات اسلامی، قم،چاپ اول،۱۳۷۶ش،جلد۱و۲و۳و۵و۶و۸و۹و۱۴و۱۵و۱۶و۱۹٫
۲۴٫ طبرسی،فضلبنحسن،مجمعالبیانفیتفسیرالقرآن،ترجمه مترجمان، انتشارات فراهانی، تهران،چاپ اول،۱۳۶۰، ج۲،۱۷،۳٫
۲۵٫ طیب،سیدعبدالحسین،أطیبالبیانفیتفسیرالقرآن،انتشاراتاسلام،تهران،چاپدوم،سال۱۳۷۸، ج۸،۳،۱٫٫
۲۶٫ عاملی،ابراهیم،تفسیر عاملی،انتشارات صدوق،تهران،۱۳۶۰ش،بی چا،ج۶،ص۲۷۴٫
۲۷٫ قرائتی،محسن،تفسیرنور،مرکزفرهنگیدرسهاییازقرآن،تهران،چاپ یازدهم،۱۳۸۳ش،ج۳٫
۲۸٫ قرشی،سیدعلیاکبر،قاموسقرآن،دارالکتبالاسلامیه،تهران،چاپهشتم،سال۱۳۷۱،ج۱،۷٫
۲۹٫ همو؛تفسیر احسن الحدیث، بنیاد بعثت، تهران،چاپ سوم، ۱۳۷۷ هـ ش ، ج۶٫
۳۰٫ کاشفیسبزواری،حسینبنعلی،تفسیرمواهبعلیه،سازمانچاپوانتشاراتاقبال،تهران،بی چا،۱۳۶۹ش،ج۱٫
۳۱٫ مدرسی،محمدتقی،تفسیرهدایت،مترجمحسن آرام،بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی،مشهد،چاپ اول، ۱۳۷۷ ش، ج۸٫
۳۲٫ مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،دارالثقلین،قم،چاپ اول،سال۱۳۷۸٫
۳۳٫ مصطفوی تبریزی،حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران،چاپ اول،۱۳۷۴٫ج۶و۹و۱۳٫
۳۴٫ همو،تفسیر روشن، مرکز نشر کتاب،تهران،چاپ اول، ۱۳۸۰ش، ج۸٫
۳۵٫ مطهری،مرتضی،خدماتمتقابلاسلام وایران، دفترانتشارات اسلامی، قم، چاپ هشتم، سال ۱۳۵۷٫
۳۶٫ همو،مجموعه آثار،انتشارات صدرا،قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴،ج۲ .
۳۷٫ معین،محمد،فرهنگفارسیمعین،انتشاراتمیرکبیر،تهران،چاپهشتم،۱۳۷۱،ج۲،ص۲۲۳۱
۳۸٫ مکارم شیرازی،ناصر، تفسیرنمونه،دارالکتب الاسلامیه،تهران،چاپ اول،۱۳۷۴، ج۲و ۶و ۸و ۱۱ و۲۳٫
۳۹٫ همو،قصههایقرآنبراساستفسیرنمونه،تدوینحسینحسینی،تهران،دارالکتب الاسلامیه،چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
۴۰٫ همو،قرآن حکیم وآیات منتخب،انتشارات اسوه،قم،چاپ دوم،سال۱۳۸۸٫
۴۱٫ موسویخمینی،سیدروحالله، شرح چهل حدیث، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، تهران، چاپ اول ، پائیز ۱۳۷۱٫
۴۲٫ همو،اخلاق۳گزیدهآثاراخلاقیامامخمینی،نشردانش حوزه،بی جا،چاپ دوم،بهار۱۳۸۵٫
۴۳٫ مهیار،رضا، فرهنگ ابجدی (عربی ، فارسی)، انتشارات اسلامی ،تهران،بی چا،بی تا.
۴۴٫ میرزاخسروانی،علیرضا،تفسیرخسروی،انتشارات اسلامیه،تهران،چاپ اول،۱۳۹۰ق،ج۶٫
۴۵٫ نجفیخمینی،محمدجواد،تفسیرآسان،انتشاراتاسلامی،تهران،چاپاول،سال۱۳۹۸ق، ج۱٫
۴۶٫ نراقی، ملااحمد، معراج السعاده،انتشارات قائم آل محمد ،قم،چاپ چهارم سال ۱۳۸۶٫
۴۷٫ نفیسی،علی اکبر،فرهنگ نفیسی،کتابفروشی خیام، چاپ افست مروی ،ج ۳، ص ۱۸۴۹٫
ب)منابع عربی
ابنعربیابوعبدالله،محیالدینمحمد،تفسیرابنعربی،داراحیاءالتراثالعربی،بیروت،چاپ اول،۱۴۲۲ق،ج اول.
ابنمنظور،محمدبنمکرم،لسانالعرب، بیروت، دارصادر،۴۱۴ ق، چاپ سوم، جلد(۸،۹، ۱۰،۱۱،۱۴).
بلاغینجفی،محمدجواد،آلاءالرحمنفیتفسیرالقرآن،بنیادبعثت،قم،چاپاول،۱۴۲۰ق، ج۱٫
بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۱۸ق، چاپ اول، ج۲٫
حائرى تهرانى،میر سیدعلى،مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، دارالکتب الاسلامیه ،تهران ، بی چا،۱۳۷۷ش، ج۲٫
حرعاملی،محمدبنحسن،وسایلالشیعهالیتحصیلمسائلالشریعه،آلالبیتلاحیاءالتراث ،قم،چاپ اول،۱۴۰۹ق،ج ۵و۱۱٫
حسینی شیرازی،سیدمحمد،تبیین القرآن،دارالعلوم،بیروت،چاپ دوم،۱۴۲۳ق،ج۱٫
راغب اصفهانى،حسین بن محمد،المفرداتفیغریبالقرآن، دارالعلم الدارالشامیه، دمشق بیروت،چاپ اول، ۱۴۱۲ق .
زکریا،احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، دارالکتب العلمیه ،قم، بیتا، ج۱٫
۱۰٫ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۴۰۷ق، چاپ سوم، ج۱٫
۱۱٫ سبزوارینجفی،محمدبنحبیبالله،ارشادالاذهانالیتفسیرالقرآن،دارالتعارفللمطبوعات، بیروت،چاپ اول،۱۴۱۹ق،ج۱٫
۱۲٫ سمرقندی،نصربن محمد بن احمد،تفسیربحرالعلوم،بی نا،بی چا،بی تا،ج۳٫
۱۳٫ سیوطیجلالالدین،تفسیرالجلالین،موسسهالنور للمطبوعات، بیروت، چاپ اول،۱۴۱۶ق.
۱۴٫ شبر،سیدعبدالله،تفسیرالقرآن الکریم،دارالبلاغه لطباعه والنشر،بیروت،،چاپ اول،۱۴۱۲ق.
۱۵٫ همو،سیدعبدالله،الجوهرالثمینفیتفسیرالکتابالمبین،مکتبهالالفین،کویت،چاپاول،۱۴۰۷ق،ج۵٫
۱۶٫ همو، الاخلاق،هجرت، قم،چاپ ۱۱، سال۱۳۸۴٫
۱۷٫ شوکانی،محمدبن علی،فتح القدیر،دارابن کثیر،بیروت،چاپ اول،۱۴۱۴ق.ج۴٫
۱۸٫ صادقى تهرانى،محمد،الفرقان فىتفسیر القرآن بالقرآن،فرهنگ اسلامى،، قم، چاپ دوم، سال ۱۳۶۵،ج۵٫
۱۹٫ طریحی،فخرالدّین،مجمعالبحرینومطلعالنیرین،کتاب فروشی مرتضوی،تهران، چاپ سوم۱۳۷۵ش، ج۱٫
۲۰٫ فراهیدی،خلیل بن احمد، العین، انتشارات اسوه ،قم،چاپ اول، ۱۴۱۴ ق، ج ۲و۵٫
۲۱٫ قمی،علی بن ابراهیم،تفسیر القمی، دارالکتاب،قم ، چاپ چهارم،۱۳۶۷ش ،ج۱٫
۲۲٫ کاشانی،ملامحسن،تفسیرالصافی،انتشارات الصدر،تهران،چاپ دوم،۱۴۱۵ق،ج۴٫
۲۳٫ گنابادی،سلطان محمد،تفسیربیانالسعادهفیمقاماتالعباده،ترجمهرضاخانی وحشمت الله ریاضی مرکزانتشارات دانشگاه پیام نور،تهران،چاپ اول،۱۳۷۲ش،ج۲٫
۲۴٫ متقیهندی،علاءالدینعلی،کنزالعمالفیسننالافعاالوالاقوال،بیروت،دارالکتب الاسلامیه، ج۹٫
۲۵٫ مجلسى،محمدباقر، بحارالأنوارالجامعه لدررأخبارالأئمهالأطهار، کتابفروشی اسلامیه، تهران چاپ پنجم،سال۱۳۶۴ ، جلد ۴۲و۷۰و۷۳و۹۰، ج۹۰٫
۲۶٫ مراغی،احمدبنمصطفی،تفسیرالمراغی،داراحیاءالتراثالعربی،بیروت،بیچا،بیتا،ج۲۰٫
۲۷٫ نووی جاوی،محمدبنعمر،مراح لبیدلکشفمعنیالقرآنالمجید،دارالکتبالعلمیه، بیروت، چاپ اول،۱۴۱۷ق،ج۱٫
ج) سایرمنابع
۱٫نرم افزار جامع التفاسیر،مرکزتحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،قم.
۲٫هاشمی رفسنجانی،اکبر،فرهنگ قرآن،دفترتبلیغات اسلامی،قم،چاپ اول، زمستان ۱۳۷۶، ج۱۰٫
از نظر قرآن، گرایش به حق و حقطلبی در انسان به عنوان موجودی برتر، امری فطری است و اگر به باطل و حقگریزی یا حقستیزی گرایش دارد همانند گرایش به نقص و کاستی، امری انحرافی و کژ روی در ذات و ماهیت و فطری او میباشد. که برخاسته از فطرت او نیست و علل و عوامل آن را میبایست در جای دیگری جست و با آن مبارزه کرد. خداوند حق را بهطور دقیق، و کامل بیهیچ سانسور و خودسانسوری بیان میکند و نسبت به بیان حق چنان که باید و شاید، کوتاهی نکرده و اجازه نمیدهد که به بهانه شرم و حیا، کتمان حقی انجام شود و با حق، ستیز کنند و یا از حق بگریزند. زیرا مهم، بیان حق و راهنمایی مردم است. از نظر قرآن خودسانسوری و سانسور حقایق و کتمان آن از مصادیق اعراض از حق و افتادن در گمراهی است که انجام این عمل، بیشتر توسط حقستیزان صورت میگیرد. و همیشه به هر عنوانی که شده، حق را کتمان کرده و با اهداف شخصی خود که برگرفته از هوای نفسانی آنهاست، تصمیم دارند تا حق به گوش مردم حقطلب نرسد. ولی با وجود این، خداوند پیامبران را مامور ترویج حق و احیای آن قرار داده تا کسانی که حقشان توسط ظالمان و حق ستیزان بهزور گرفته میشود در سایه رحمت خداوند و راهنمایی رسولانش آن حق را پس گرفته تا در پناه سایه حق زندگی خود را سپری کنند.
بنابراین یکی از مهمترین صفات پیامبران و معصومین در طول تاریخ حقطلبی و احقاق حق آنان بوده که در مقابل، حقستیزانی هم وجود داشته که با آنها مبارزه میکردند و قصد براندازی حکومت الهی آنها را داشته ولی تاریخ نشان داده که همیشه حق بر باطل پیروز می باشد. ما در این تحقیق به این امر مهم یعنی حقطلبی و حقستیزی پرداخته و دیدگاه قرآن را در این زمینه به کمک تفاسیر معتبر مورد بررسی قرار میدهیم.
حق نقیض باطل و به معنای وجوب و ثبوت و در اصل به معنای مطابقت و موافقت است و مقصود از حقطلبی یعنی به دنبال حق بودن و حق را خواستن است و مراد از حقستیزی نپذیرفتن حق و جبههگیری در برابر آن و سرباز زدن از پذیرفتن آن است و از در مبارزه و ستیز با آن آمدن است. حق و طلب و ستیز با آن ، به عنوان یک موضوع قرآنی مباحث مختلفی دارد ولی در این تحقیق فقط حقطلبی و حقستیزی را مطرح کرده و میخواهیم دیدگاه قرآن را در رابطه با این دو بحث بفهمیم.
مهمترین مباحثی که در این تحقیق به آنها خواهیم پرداخت عبارتند از: زمینههای حقستیزی، مصادیق حقستیزان، آثار حقستیزی، زمینههای حقطلبی و مصادیق حقطلبان.
قرآن کریم سابقه این موضوع را از زمان ستیز قابیل با برادرش هابیل که منجر به قتل او نیز شد بیان میدارد. وقتی قابیل به برادرش حسادت ورزید، که از زمینههای حقستیزی نیز حسادت میباشد، عاملی شد تا به خاطر حسادت و تکبری که داشت برادرش را به قتل برساند. قرآن این دشمنی و حقستیزی را از علل اولیه شروع جنگها و ستیزها در روی زمین میداند. زیرا در روی زمین همیشه حقستیزانی وجود دارند که با حقطلبان مبارزه کنند.
از آنجا که انسان فطرتاً حقطلب میباشد و دوست دارد که خداوند یعنی همان حق واقعی در زندگیاش ظهور داشته باشد و عمر خود را در پیروی از حق سپری کند، لذا ضرورت دارد که همیشه در جستجوی حق باشد تا آن را از باطل تشخیص دهد. قرآن کریم با معرفی حقستیزان و حق طلبان این راه را برای ما هموار کرده تا ما بتوانیم به حق برسیم.
در این بین، حقستیزانی نیز پیدا شده که به دنبال حق واقعی نیستند. بلکه به خاطر استکباری که در وجود خود دارند قصد براندازی حق را داشته و میخواهند دیگران را برده خود کنند و کوس انا ربکم الاعلی را میزنند تا به هر قیمتی که شده، حتی ریختن خون انسانهای بیگناه سلطه و حاکمیت خود را بر دیگر انسانها اعلام دارند. در چنین شرایطی لازم است که انسان، حق را از باطل تشخیص داده و تا پای جان از آن دفاع کند. همان گونه که همه پیامبران و اولیای خداوند در این راه از پای ننشسته و خون برخی از آنان در این امر مهم ریخته شد و سرهایشان سر نیزهها رفت، فرزندانشان را به اسارت بردند، زندان رفته و شکنجهها کشیدند. به همین خاطر شناختن چنین افرادی ما را به اهداف این موضوع نزدیک میکند.
همچنین اهمیت موضوع تحقیق، نوآوری و جدید بودن آن، یکی از لحاظ تمرکز نگاه بر دو مسئله مرتبط با موضوع گسترده حق در قرآن مجید است و دیگری از لحاظ رهگشایی آن برای برخی از مسائل اجتماعی. بنابراین با توجه به اهمیت این موضوع، لازم است سخن قرآن را در این زمینه، بفهمیم و بصیرت واقعی پیدا کرده تا حقطلبان واقعی را تشخیص داده تا بتوان بر اساس گفته آنها عمل کرد. زیرا ادعاهای حقطلبی و حقستیزی در جامعه امروز ما زیاد مطرح میشود و تبیین نگاه قرآن به این دو مسئله میتواند آثار مثبت علمی و اجتماعی مربوط را در پی داشته باشد.
در راستای بررسی موضوع تحقیق که عبارت است از حقستیزی و حقطلبی از منظر قرآن فرضیهها و سوالاتی مطرح میشود که اهم آنها عبارتند از:
۱– زمینههای حقستیزی از منظر قرآن چه چیزهایی میباشد؟
۲- مصادیق حقستیزان از دیدگاه قرآن چه کسانی هستند؟
۳-آثار حقستیزی از دیدگاه قرآن چیست؟
۴- زمینههای حقطلبی از منظر قرآن چیست؟
۵- مصادیق حقطلبان از دیدگاه قرآن چه کسانی میباشد؟
از آنجا که هدف از این تحقیق، بررسی دیدگاه آیات قرآنی در زمینه حقستیزی و حقطلبی میباشد معمولا روش تحقیق، در حوزه علوم دینی، توصیفی، تحلیلی است. روش این تحقیق نیز به همین صورت و به روش گردآوری اطلاعات کتابخانهای و ابزار گردآوری اطلاعات، فیش برداری و بهرهگیری از نرم افزارهای قرآنی و پایگاههای الکترونیکی میباشد.
قابل ذکر است که با توجه به جستجوی کامپیوتری و مراجعه به پایان نامههای انجام شده در سالهای گذشته که صورت گرفته پایان نامهای تحت این عنوان تاکنون ارائه نشده و به صورت متمرکز هم روی این عنوان کار نشده است. اما در تفاسیر مختلف شیعه و سنی به مناسبت تفسیر آیات مربوط، مطالبی بیان شده که به صورت پراکنده زوایای مختلفی از بحث را روشن ساخته است.
در این تحقیق از واژههای مهم و کلیدی حق، ستیز، و طلب، استفاده شده است. واژه شناسی و تبیین واژه حق ـ که اصطلاحی قرآنی است ـ با توجه به فرهنگ های لغت، ما را به فهم بهتر موضوع مورد تحقیق کمک خواهد کرد.
حـق:
«حق» در لغت عربی در کاربردهای متفاوت و متنوعی به کار رفته از جمله: «به معنای مطابقت و موافقت آمده و به خداوند نیز به عنوان موجودی که اساس حکمت و فلسفه عقلانی آفرینش را پدید آورده، حق اطلاق میشود. همچنین به معنای وجوب و ثبوت در برابر باطل آمده و به این معنا در اصطلاح قرآنی در چهار مورد به کار رفته است که راغب این گونه بیان کرده:
اول ایجادکننده چیزی بر اساس حکمت مانند: «فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»۱؛ «این است خدا، پروردگار حقیقى شما، و بعد از حقیقت جز گمراهى چیست؟ پس چگونه از حق بازگردانیده مىشوید؟».
دوم شی ایجاد شده بر اساس حکمت؛ «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلاَّ بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»۲؛ «اوست کسى که خورشید را روشنایى بخشید و ماه را تابان کرد، و براى آن منزلهایى معین کرد تا شماره سالها و حساب را بدانید. خدا اینها را جز به حقّ نیافریده است. نشانههاى خود را براى گروهى که مىدانند به روشنى بیان مىکند».
سوم: اعتقاد به چیزی آن گونه که هست؛ «کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ
مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم»۱؛ «مردم، امّتى یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیمدهنده برانگیخت، و با آنان، کتاب خود را به حق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف دارند، داورى کند. و جز کسانى که کتاب به آنان داده شد- پس از آنکه دلایل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم و حسدى که میانشان بود، هیچ کسدر آن اختلاف نکرد.
آنان را که ایمان آورده بودند، به توفیق خویش، به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد، و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مىکند». چهارم: فعل و سخنی که به اندازه و به هنگام باشد. مانند: «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ»۲؛ «و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى مىکرد، قطعاً آسمانها و زمین و هر که در آنهاست تباه مىشد. [نه!] بلکه یاد نامهشان را به آنان دادهایم، ولى آنها از پیروى یادنامه خود رویگردانند».۳
ستیز:
«ستیز» واژهای فارسی است که معادل عربی ندارد. فرهنگ دهخدا ستیز را «نزاع کردن، جنگ و خصومت، لجاجت، خشم و کین، تعصب و ناسازگاری»۴ معنا کرده.
فرهنگ نفیسی نیز ستیز را «متمرد، سرکش، گردنکش، خودسر، معاند، خائن»۵معنا کرده است.
طلب:
«طلب» به معنای «خواستن، جستن، خواهش و التماس»۱ میباشد.
از جمعبندی معانی گفته شده به نظر میآید که «حق» یعنی چیزی که بر اساس حکمت و مطابقت با خواسته خداوند صورت گیرد. «ستیز» هم به معنای جنگ و جدال به ناحق که سرکشی و طغیان را به دنبال داشته باشد، و «طلب» هم به معنای چیزی را خواستن میباشد.
«قرآن» کتاب دینی و هدایت است، و برای دست یابی به رشد شخصیت و خودشناسی بهترین راه را نشان میدهد. زیرا انسان تنها موجودی است که از دو بعد مادی و غیر مادی شکل گرفته است. قرآن کریم فطرت وجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و علل انحراف، بیماری و همچنین راههای تهذیب، تربیت، معالجه روان انسان را به طور جامع به او نشان میدهد. یکی از آن بیمارهای مهم، حقستیزی بعضی افراد است که آن مانند بسیاری از پدیدههای اجتماعی دیگر، زمینهها و آثاری دارد که بستر مناسب را برای پدیدار شدن آن فراهم میکند. بنابراین با توجه به آیات قرآن و بررسی آنها، زمینههای حقستیزی را چهار مورد ذکر کرده: استکبار، تعصب، حسد و کفر که ما در این فصل هر کدام را جداگانه مورد دقت قرار می دهیم.
قرآن کریم یکی از زمینههای حقستیزی را «کبر» نام برده است. کبر در لغت به معنای: «چیزی را بزرگ دانستن»۱، «عظمت»۲،«حالتی مخصوص انسان که خودش را بزرگتر از دیگران ببیند»۳،
«بزرگی قدر».۴و در اصطلاح «یک حالت نفسانیه است که انسان بزرگی کند و بزرگی فروشد بر غیر خود. یعنی کمالی در خود ببیند که دیگران فاقد آن میباشند. همچنین برای کبر درجاتی قائل شدهاند: «اول کبر به خدای متعال، دوم کبر بر انبیاء و رسل و اولیاء صلوات الله علیهم اجمعین، سوم کبر بر اوامر خدای متعال و چهارم کبر بر بندگان خدا»۵.
هم چنین ملا احمد نراقی درجات کبر را به سه قسمت تقسیم کردهاند: «اول تکبر به خدا، دوم تکبر بر پیغمبران، سوم تکبر بر بندگان خدا»۱. انسان متکبر با داشتن این صفت زشت، زمینه حقستیزی را در خود فراهم کرده، ابتدا بر بندگان خدا و بعد نسبت به پیامبران و بعد کار به جایی میرسد که به خدا هم کبر ورزیده، کوس انا ربکم الاعلی سر میدهد. خود را خدای انسانها میداند و دوست دارد همه انسانها، به هر قیمت که باشد، تحت فرمان او قرارگیرند. سبب اصلی تکبر این است که انسان در خود کمالی را توهم کند و آن مخلوط با حب نفس شود و دیگران را ناقصتر از خود ببیند. این کبر و بزرگ بینی در هر قشری به علل تناسب حال آنها فرق دارد. فقهاء، طلاب و اهل علم، غیر اهل علم، کسبه و بازاری، مردم عادی، همه و همه اگر خودسازی نداشته باشند، دچار چنین مفسده باطنی خواهند شد. و عاقبت چنین افرادی دوزخ است.
آیاتی از قرآن، تکبر و خودپسندی را که از زمینههای حقستیزی میباشد را نهی کرده مثلا تکبر ورزی فرعونیان گناهکار که، زمینهساز حقستیزی آنان نیز شده بود. خداوند میفرماید: «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ. فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ»۲؛ «سپس، بعد از آنان موسى و هارون را با آیات خود، به سوى فرعون و سران قوم وى فرستادیم، ولى آنان گردنکشى کردند و گروهى تبهکار بودند. پس چون حقّ از نزد ما به سویشان آمد، گفتند: «قطعاً این سحرى آشکار است».
در اصطلاح قرآنی «ملأ» به اشراف پر زرق و برق گفته مىشود که ظاهرشان چشم پر کن و حضورشان در اجتماع در همه جا دیده مىشود، و معمولا در آیاتى از قبیل آیات مورد بحث به معنى دار و دسته و اطرافیان و مشاوران مىآید»۱.
و اگر مىبینیم تنها سخن از بعثت موسى به سوى حقستیزی فرعون و ملأ به میان آمده در حالى که موسى مبعوث به همه فرعونیان و بنىاسرائیل بود، به خاطر آن است که نبض جامعهها در دست هیئتهاى حاکمه متکبر و دار و دسته آنها است. بنابراین هر برنامه اصلاحى و انقلابى اول باید آنها را هدفگیرى کند، چنان که خداوند مىفرماید: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر»۲؛«پس با پیشوایان کفر بجنگید.» اما فرعون و فرعونیان از پذیرش دعوت موسى و هارون سرباز زدند، و از این که در برابر حق سر تسلیم فرود آورند، تکبر ورزیدند و شروع کردند به هر صورتی که ممکن است با حق، ستیز کنند. (فَاسْتَکْبَرُوا). آنها به خاطر کبر و خود برتر بینى و نداشتن روحیه تواضع، واقعیتهاى روشن را در دعوت موسى نادیده گرفتند و به همین دلیل این قوم مجرم و گنهکار هم چنان به ستیز و جرم و گناهشان ادامه دادند. (وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ)
آیات بعد، از حقستیزی چند مرحلهاى فرعونیان با موسى و برادرش هارون سخن مىگوید که مرحله نخستین آن انکار و تکذیب و افترا و متهم ساختن آنان به سوء نیت و به هم ریختن سنت نیاکان و اخلال در نظام اجتماعى بوده است، چنان که قرآن مىگوید:
هنگامى که حق از نزد ما به سوى آنها آمد با اینکه آن را از چهرهاش شناختند. گفتند این سحر آشکارى است! «فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ».
جاذبه و کشش فوقالعاده دعوت موسى از یک طرف و معجزات چشمگیرش از طرف دیگر، و نفوذ روز افزون و خیره کنندهاش از طرف سوم، سبب شد که فرعونیان به فکر چاره بیفتند و وصلهاى بهتر از این پیدا نکردند که او را ساحر و عملش را سحر بخوانند و این گونه با او ستیز کنند. این تهمت، چیزى است که در سرتاسر تاریخ انبیاء مخصوصا پیامبر اسلام (ص) دیده مىشود.
صاحب المیزان آیه را این گونه تفسیر کردهاند: «یعنى ما پس از آن، یعنى بعد از او نوح و رسولان بعد از او موسى و برادرش هارون را با آیات خود به سوى فرعون و درباریان – مردمى از نژاد قبطه که با فرعون خصومت داشتند- گسیل داشتیم، ولى فرعون و درباریانش از پذیرفتن آیات ما استکبار ورزیدند، و به ارتکاب جرم ادامه دادند. در آیه بعدی از ظاهر کلام چنین بر مىآید که منظور از کلمه«حق» آیات و معجزه حق است، از قبیل اژدها شدن عصا و ید بیضاء، که خداى تعالى آن دو را به حق آیت و دلیل بر رسالت موسى (ع) قرار داد، و جمله مورد بحث مىفرماید: همین که معجزاتى به حق براى آنان آمد، به جاى اینکه شکر بیرون آمدن از حیرت را به جاى آورند، با لحنى مؤکد گفتند: «إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ» محققا و قطعا این سحرى است که سحر بودنش واضح است. و کلمه«هذا» اشاره به همان آیت حق مىکند. علت اینکه آیت را حق خوانده در قبال تعبیر نابجایى است که کفار کردند، و آن را سحر خواندند».۱
به هرحال بر اساس آیه مورد بحث روحیه خود بزرگبینی و استکبار فرعونیان، مانع ایمان آوردنشان گشت و روحیه حقستیزی را هر چه بیشتر در خود بارور میکردند. با اینکه در نفس خود علم و یقین به وجود خدا داشتند و معجزات موسی را با چشم خود دیدند و دانستند که از نوع سحر نیست.
استکبار فرعونیان باعث طغیان و سرکشی آنها شد. با حضرت موسی ستیز میکردند. تا جایی که به دنبال موسی و یارانش افتادند، تا او را به قتل برسانند. حال اگر این فرعون رقیبی دیگر نیز در حکومت خود میداشت با او هم مبارزه میکرد. چه برسد به حضرت موسی، چرا که سلاطین عالم چون تهذیب نفس ندارند، هرکجا که باشند فساد ایجاد میکنند و تحمل کنار هم بودن را هم ندارند. ولی «اگر تمام انبیاء را در یک شهر جمع کنند، کوچکترین اختلافی با هم پیدا نمیکنند، زیرا آنها از دام خود رستهاند».۱با توجه به حقستیزی فرعونیان که ریشه در استکبار آنان دارد مبدأ کبر را میتوان «خودبینی، خودخواهی، جهل، غفلت از حق و مظاهرآن و خودنمایی که نتیجهاش سرکشی و طغیان است»۲ نام برد.
در حدیثی از پیامبرآمده: «لَن یَدخُلَ الجَنّهَ مَن فی قَلبِهِ مِثقالَ حَبَّهٍ مِن خَردَلٍ مِن کِبرٍ»۳؛ «کسی که در دلش به اندازه خردلی کبر و خودخواهی باشد هرگز داخل بهشت نمیشود».
یعنی زمینهای میشود جهت حقستیزی و زیر بار حرف حق نرفتن، و در وجود هرکسی که باشد عامل شکست او، رانده شدن از درگاه خداوند و خلود در دوزخ میشود. همان گونه که شیطان با دارا بودن این صفت رانده شد. تکبر نه تنها موجب تقویت روحیه حقستیزی میشود بلکه موجب به وجود آمدن تعصب نژادی و قومی هم میشود.
از زمینههای دیگر حقستیزی در قرآن، میتوان تعصّب را نام برد. تعصب که در زبان عربی به آن عصبیت میگویند از «عَصَب (بر وزن فرس) به معنای رگ گرفته شده و«معصوب» یعنی «بسته شده با رگ»۱.
مفردات گفته: «عصبه جماعت فشرده و کمک همدیگر»۲را گویند. خداوند در قرآن این گونه بیان دارد: «لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»۳؛ «هنگامى که برادران او گفتند: «یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما- که جمعى نیرومند هستیم- دوست داشتنىترند. قطعاً پدر ما در گمراهى آشکارى است». عصبه در این جا منظور«مردانى نیرومند بودهاند که رتق و فتق امور خاندان یعقوب و اداره گوسفندان و اموالش به دست ایشان بوده»۴. بنابراین«تعصب، خصلتی است که شخص را به حمایت بیچون و چرا از خانواده و خویشان، چه ظالم باشند و چه مظلوم، وادار میسازد»۵. مثلا تعصب در دین ممکن است به این باشد که انسان دفاع بیجا و غیر واقع از دین کند و نسبت به چیزی واکنشهای عاطفی و احساسی به دور از هرگونه معیار عقلانی و عقلایی داشته باشد. البته این تعصب تنها نسبت به خویشان نزدیک نیست، بلکه گاه نسبت به قوم، قبیله، کشور، نژاد و یا فرهنگ و زبان نیز میتواند تحقق یابد. و بیهیچ دلیل عقلی یا عقلایی و بر پایه احساس و عواطف برخاسته از تعصبات خویشی و قومی و نژادی به دفاع از وی میپردازد.
قرآن کریم زمینه تعصّب داشتن نسبت به آیین شرک نیاکان برای حقستیزی را این گونه بیان میدارد: «وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُم وَ قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَری ًوَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ»۱؛ «و چون آیات تابناک ما بر آنان خوانده مىشود مىگویند: این جز مردى نیست که مىخواهد شما را از آنچه پدرانتان مىپرستیدند باز دارد. و نیز مىگویند: این جز دروغى بر بافته نیست. و کسانى که به حقّ چون به سویشان آمد کافر شدند مىگویند: این جز افسونى آشکار نیست».
راغب لغت«صدَّ» را اینطور معنا کرده است: «رویگرداندن و امتناعکردن از چیزی»۲مانند: «رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً»۳؛ «منافقان را مىبینى که از تو سخت، روى برمىتابند». همچنین: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ»۴؛ « و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه راست باز داشته بود، در نتیجه به حق راه نیافته بودند».
همچنین شهید مطهری در کتاب خود بحثی را در مورد تعصبات ملی مطرح کرده و میفرمایند: «واحدهای اجتماعی، خواه خانواده، خواه قبیله و خواه ملت، با نوعی احساسات و تعصبات همراه هستند. یعنی در انسان یک نوع جانبداری نسبت به خانواده و قوم و ملت خود پیدا میشود. که ممکن است این جانبداری، خودخواهی، تعصب، عجب، ندیدن عیب خود، بزرگتر دیدن خوبیهای خود، تفاخر و امثال این ها را نیز به همراه داشته باشد».۵
صاحب المیزان در تفسیر این آیه که تعصب را عامل حقستیزی معرفی میکند میفرمایند: «خطابى است از مشرکین، به عموم مشرکین، که بعد از شنیدن آیات قرآنى یکدیگر را هشدار مىدهند که: در تمسک به دین آباى خود کوشا باشند و نیز یکدیگر را تحریک مىکنند که علیه رسول خدا به پاخیزند و اگر در این کلام، خداى متعال آیات خود را به وصف «بینات» توصیف فرموده، خواسته است به نوعى ایشان را مورد عتاب قرار دهد، و گویا فرموده: وقتى این آیات بر آنان خوانده مىشود، با اینکه آیاتى بینات و روشنند، و هیچ تردیدى و شکى در آنها نیست، معذلک به جاى اینکه عموم هم مسلکان خود را دعوت کنند که: بیایید و این آیات را بپذیرید، بر عکس عموم آنها را مىخوانند تا در تقلید کورکورانه از پدران خود پافشارى کنند، و ایشان را تحریک مىکنند که، علیه رسول خدا (ص) به پا خیزند. و در اینکه کلمه«آباء» را به ضمیر «کم» اضافه کرده، مبالغه در شوراندن مردم را افاده مىکند».۱
قرآن کریم در جایی دیگر تعصب نژادی را که عامل حقستیزی آنان شده اینگونه بیان میدارد: «وَإِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ»۲؛ «و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید، مىگویند: «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروى مىکنیم». آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمىکرده و به راه صواب نمىرفتهاند باز هم در خور پیروى هستند».
تحلیل قرآن در این باره بر این قرار گرفته است که: ریشه چنین رفتارهای ضد حقانیت و مقاومت و مقابله با آن، در عدم اطاعت ایشان از عقلانیت است. از این رو از آنان میخواهد که تعقل کنند و با تفکر و به کارگیری عقل، خود را از بحران حق گریزی نجات دهند.
درحقیقت آنچه عامل حق ناپذیری و حقگریزی ایشان است، عواطف و احساسات ضدعقلانی است. درحقیقت پدرانشان، چیزهایی را بدون بهرهگیری از عقل و تعقل پذیرفتهاند و آنان نیز کورکورانه بدون بهرهگیری از عقل و خرد در همان راهی گام بر میدارند که پیش از این آنان کورکورانه رفتهاند. تاکید بر الفت و انس نشان میدهد که ایشان تنها بر پایه عادت، این کار را انجام میدهند و برای فرار از تجدد و دگرگونی نمیخواهند ایمان آورند. در بخشی از زندگی و اموری که بدان عادت کردهاند، نمیخواهند به آموزههای حقانی وحی ایمان آورند. قرآن همچنین میفرماید: «بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»۱؛ «بلکه گفتند: ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و ما هم با پىگیرى از آنان، راه یافتگانیم».
آنان نیز با توجه به مسئله عادت و عواطف و احساسات و با اشاره به مسئله پیروی از آثار و سنتهای برجا مانده از گذشتگان میکوشند تا با حق، ستیز کنند. درحقیقت تعصبات است که باعث میشود خرافات و سنتهای غیر عقلانی را همچنان نگه دارند و گام در همان راهی بگذارند که گذشتگان بیخرد ایشان درآن راه یافتهاند و سرشان به سنگ خورده است.
و در اثر همین خصیصه به یاران پاک پیامبر اسلام جسارت نموده و آنان را «سفهاء» خواندند. قوم یهود در اثر همین عامل از اسلام روگردان شدند. نمرودیان در اثر عشق به بتها و حفظ قداست بت، ابراهیم خلیل را به آتش افکندند تا از این طریق به معبودان کور و کر و بیاثر کمک کنند و به همین جهت قوم نوح، آن حضرت را اذیت نموده و پیروانش را پست و ذلیل خواندند.
رسول خدا در یک جمله همه اینها را خلاصه میکند و میفرماید:« اِنَّ قومًا اَحَبُّوا قَومًا حتی هَلکُوا فی حُبِِّهِم فلاتکُونوا مِثلهُم وَ انَّ قومًا ابغضُوا قومًا حتی هَلکُوا فی بُغضِهم فلاتکُونوامِثلَهُم»۲؛
«گروهی در اثر عشق و علاقه مفرط به دستهای، خود را به هلاکت افکندند و گروهی در اثر بغض و دشمنی با اشخاصی باز به هلاکت کشیده شدند، شما سعی کنید مثل آنان نباشید».
این گونه است که اهل تعصب ناتوان از شناخت حق میشوند و شدت علاقه به افراد و آئین خاص و بغض و دشمنی با دستهای و آئین آنها از یک طرف، سودجویی و ریاست طلبی و بیفرهنگی و ابلهی از طرف دیگر و نداشتن تقوای لازم از سوی سوم ریشههای تعصب را بارور میسازد. و همچنین حسادت افراد بزرگ یک قوم نسبت به نبوت پیامبرانشان زمینه ساز حقستیزی آنان نیز میگردد.
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .
ارسال نظر