عنوان :
تعداد صفحات :۶۹
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
مقاله حاضر شامل سه بخش که بخش اول ان درباره حماسه عرفانی بحث می کند. در بخش دوم زندگی نامه حافظ شیرازی را بیان و در بخش سوم مقایسه نثر قدیم با نثر جدید را توضیح می دهد. به رغم ناسازگاریهایی که ظاهراً و در نگاهی کلی میان موضوع «حماسه» و «عرفان» به چشم میخورد، متون «حماسی» و «عرفانی» در زمینههای مختلف با هم سازگار و همسانند. نگارنده بر این باور است چون متون حماسی و عرفانی هر دو زاییده تخیل، قدرت هنری، خلاقیت و ذوق ادیبان هستند، پیش و بیش از آنکه مربوط به حوزههای اندیشه و تفکر گوناگون باشند، فن ادبی و زاییدهای زیبا از توان هنری خالقان ذوقمند به شمار میآیند. این همسانیها ـ لااقل در عرصه ادبیات فارسی ـ به ویژه در آبشخورهای اسطورهای، نماد سازیها و تصویر آفرینیها از آرمانهای بلند انسانی، پیامها و بنمایههای متنوّع خود را نشان دادهاند. افزون بر آن، در مسیر تحول تفکر فلسفی ایرانی، «حماسه عرفانی» یکی از پرمایهترین شاخههای اندیشه در این سرزمین بوده است و آثار سهروردی مـَثـَل اعلی و نمونه کامل آن به شمار میآید. ورود بنمایهها، حتی روایتها و تصویرها و اسطورههای متون حماسی در متون ادبی فارسی ـ از جمله منطقالطیر عطار ـ شواهد دیگری برای اثبات این مدعاست. در این مقاله این تلاقیها و همسانیها به اجمال بازشناسانده شده است.
در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت می شود که هر یک نقش اساسی و عمده ای را در بیان و انتقال پیام ها و اندیشه های عمیق بر عهده دارد . به عنوان نقطه شروع برای آشکارایی و درک این مفاهیم باید با سیر ورود تدریجی آن ها در ادبیات عرفانی آغاز گردیده از قرن ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آشنایی طلبید . از جمله مهم ترین آن ها میتوان به رند و صوفی و می اشاره داشت.
نثر امروز که در نوشتهها و کتاب های گوناگون اعمّ از کتاب های علمی، هنری، ادبی، رمان، داستان کوتاه، نمایش نامه، روزنامه، نقدنویسی و کتاب های کودکان دیده میشود، نثری است که صرفن مایهای از سادگی دارد.
در این هفتاد سال اخیر نثرنویسان و داستاننویسان ما به ناگزیر و به اقتضای زمان، به زبان معمول و متداول روز توجه کردند. دیگر هیچ کس با به کار بردن لغت های ثقیل و مهجور قصد اظهار فضل نداشت. به عبارت به تر نویسندگان فهمیده بودند که از این به بعد زیاده روی در کاربرد لغت های سنگین بیانگر میزان فضل آنان نخواهد بود، بلکه ارزش هر نویسنده، به اعتبار بلندی اندیشه و توانایی بیان آن به زبان ساده و روان و تسلط در رشته ی تخصصی و نیروی تحلیل و تشریح اوست. چون هدف وی ارتباط هر چه بیش تر با خوانندگان است و تنها به واژهها و ساختمان زبانی باید توجه کند که در دهان مردم جریان دارد. و پیداست که در دهان مردم، هیچ گاه مترادف ها و عبارت های وصفی و صفت های مفعولی جایی نداشته است. بنابراین زبان نگارش نیز همچون زبان مردم از این گونه مترادف ها و عبارت ها خالی شد و مثل ها و اصطلاح های گوناگون مردم جای آن ها را گرفت. مگر نه این که وقتی موضوع نوشتهها با زندگی وابستگی مستقیم داشت، زبانی نیز که به طرح این موضوع ها میپردازد، باید ویژگی های زبان مردم را بپذیرد؟
واژگان کلیدی: حماسه، حماسه عرفانی، عرفان، متون ادبی، حافظ، نثر قدیم، نثزر جدید
بخش اول : حماسه عرفانی
چکیده ۱
واژگان کلیدی ۱
مقدمه ۱
بررسی ریشههای لغوی حماسه در زبانهای اروپایی و عربی ۲
حماسه در سیر تاریخی نقد ادبی در غرب ۳
زمینهها و مایههای «حماسه عرفانی» در آثار ادبی فارسی ۳
«حماسهی عرفانی» چیست؟ ۴
ابعاد همسانیها و وجوه تشابه متون حماسی و عرفانی ۷
حماسههای غیر ملـّی و پذیرش حماسهی عرفانی ۱۱
تأمـّلی بر حماسههای بزرگ جهانی از حیث رویکردهای عرفانی مضامین آنها ۱۲
نظر دانشمندان و منتقدان دربارهی تأیید اصل «حماسه عرفانی» و «حماسه روحانی» ۱۴
همسانی ساختار آثار حماسی و عرفانی ۱۹
نتیجهگیری ۲۱
منابع ۲۳
بخش دوم : زندگی نامه حافظ شیرازی
زندگی نامه و ویژگیهای حافظ ۲۴
دیوان حافظ ۳۰
زبان و هنر شعری ۳۱
غزلیات ۳۱
نمونه ای از اشعار ۳۲
رباعیات ۳۲
حافظ و پیشینیان ۳۳
تأثیر حافظ بر شعر دوره های بعد ۳۴
شرح حافظ ۳۶
فال حافظ ۳۷
افکار حافظ ۳۸
واژه های کلیدی حافظ ۳۹
آرامگاه حافظ ۴۱
منابع ۴۳
بخش سوم : مقایسه نثر قدیم با نثر جدید
نگاهی به گونه نثر فارسی از ابتدا تا امروز ۴۴
گذشته ی نثر فارسی ۴۴
دگرگونی نثر فارسی در سده ی سیزدهم ۴۵
علت های پیدایی نثر معاصر ۴۶
نخستین جلوههای نثر امروز ۴۸
مشخصات نثر امروز و انواع آن ۴۹
نثر کتاب های پژوهشی ۵۱
نثر کتاب های ادبی ۵۲
نثر روزنامهای ۵۳
نثر ترجمه ۵۵
نمونه های از نثرهای فاخر ۵۷
بخشی از مناجات نامه ۵۸
بخشی از مرزباننامه ۵۹
نثر «مقامات» ۵۹
بخشی از کلیله و دمنه ۵۹
بخشی از گلستان ۶۰
نثر تقلیدی ۶۱
بخشی از نثر قائم مقام ۶۲
منابع ۶۵
آریان پورکاشانی،منوچهر،ریشه های هند و اروپایی ، اصفهان :انتشارات جهاد دانشگاهی ،۱۳۸۸
آلداود، سیدعلی(تحت نظر)، فرهنگ آثار ایرانی-اسلامی ،انتشارات سروش ، ۱۳۸۷
-ابوالقاسمی ، محسن ، ماده های فعلهای فارسی دری ، تهران : انتشارات ققنوس ، ۱۳۷۳
پنج استاد( قریب و دیگران)،دستور زبان فارسی ، تهران: نشر جهان دانش، ۱۳۷۳
تبریزی،محمد حسین بن خلف متخلص به برهان،برهان قاطع،به اهتمام محمد معین، تهران :انتشارات امیر کبیر، ۱۳۵۷
-تفلیسی ،ابوالفضل حبیش بن ابراهیم بن محمد، قانون ادب ، به اهتمام غلامرضا طاهر ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،۱۳۵۰
-جرجانی ، سید شریف ، ترجمان القرآن ،تصحیح سید محمد دبیر سیاقی ، بنیاد قرآن ،۱۳۶۰
جرجانی ، ابوالمحاسن حسین بن حسن، مشهور به گازر، تفسیر گازر ، تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی محدث ، ۱۳۴۱
دهخدا،علی اکبر، لغت نامه،زیر نظر محمد معین،سید جعفر شهیدی،مؤسسه لغت نامه دهخدا،۱۳۵۸
رامپوری،غیاث الدین محمد ، غیاث اللغات،به کوشش منصور ثروت، تهران: انتشارات امیر کبیر،۱۳۶۳
وقتی از «حماسه عرفانی» سخن به میان میآید، پیش از هر چیز به نظر میرسد نفس ترکیب متناقض نماست، یا لااقل در نظر اولیه ادیبان و منتقدان، اندکی نامتعارف و غیر معهود مینماید و در حوزه فرهنگ و اصطلاحات ادبیات جهان، ناسازگار به نظر آید. چه، غالباً اهل ادب برآنند ادبیات عرفانی در زیرمجموعه نوع ادبی غنایی (Lyric) بوده و در مقابل نوع ادبی «حماسه»(Epic) قرار میگیرد و گاه این احساس وجود دارد که میان این دو نوع ادبی تباین و بعضاً حتی تناقض و تعارض به چشم میخورد. زیرا اغلب منتقدان ادبی، حماسه را با دنیای حس و ماده مرتبط میدانند (آفاقی) که با نگرشی این جهانی، به روایتهای رزمی سرنوشتساز بین اقوام و ملل، برای کسب استقلال و هویت نژادی میپردازد. اما در متون عرفانی از دنیای معقولات، لطایف روحی، عواطف درونی، آراستن روح و پیراستن آن از آلایشهای تیره تن، نفی لذات دنیوی، بیقدر دانستن جسم خاکی و بالاخره برکنار بودن از دنیا و مافیها (انفسی) سخن به میان میآید.
این دریافتها و تلقیهای یک بعدی موجب شده است بسیاری از اهل ادب، حتی برخی متخصصان نقد ادبی از طی طریق صواب باز مانند و در صورت متن و عناصر ظاهری متوقف شوند و از اشتباه مصون نمانند.
اگر نیک بنگریم و صورت مسأله را همهجانبه، علمی و همراه با درنگ کافی و در نظر داشتن دقایق آن و با توجه به اصول و فنون ادبی بررسی کنیم، روشن میشود که حدسها و فرضیات اولیه چندان درست و اقناعکننده نیست و «حماسه عرفانی» ـ حداقل در ادبیات فارسی ـ امری است پذیرفتنی. یعنی؛ میتوان گفت در اینجا ”آفاق“ و ”انفس“ در سایه حقیقتی متعالی و بزرگتر، یعنی همان ذات هنر و ادبیات که پرتوی از جمال ازلیاند، با هم از کثرت به وحدت میگرایند و درمیآمیزند.
در ادب فارسی روایتهایی عرفانی متعددی یافت میشوند که از ساختار و جوهری عاشقانه و صفابخشنده برخوردارند، در عین حال ستیهنده و زداینده اژدهای نفس امارهاند؛ از سوی دیگر، متون حماسی فراوانی در ادب فارسی خلق شدهاند که روح معنوی و قدسی دارند.
در معنوی لغوی، حماسه در زبان یونانی [۱]، در انگلیسی [۲]و در زبان فرانسه [۳]خوانده میشود (صلیبا، ۱۳۶۶ ۳۲۴) و متن حماسی را epic میخوانند. این واژه در زبان عربی از ریشه «حمس» به معنای «دلاوری» و «خشمناکی»، «شور و هیجان» است (صفیپور، بیتاجلد اول). نیز به معنی «تندی»، «شجاعت»،«ممانعت و جنگیدن» است. (صلیبا۱۳۶۶: ۳۲۴ همچنین در معنای «شجاعت» و «غیرت دینی» به کار رفته است. (لسان العرب، ابن منظور)
حماسه یکی از عمدهترین مصادیق انواع (Genre) ادبی است که در یونان قدیم، حتی قبل از ارسطو، کمابیش شناخته شده بود. در آثار افلاطون (م. ۴۳۷ ق.م) حماسه «به معنی الهام خداوندی است و در نظر وی هم به معنی تأمل فیلسوف است و هم پهلوانی و جنگاوری و هم به معنی الهام شاعر.» (صلیبا، ۱۳۶۶: ۳۲۴)
ارسطو بیش از هر کسی، متون حماسی را به عنوان نوع مستقل ادبی به رسمیت شناخت. ابتدا از نظر امثال ارسطو، حماسه به متونی اطلاق میشد که «با زبان فخیم ادبی به موضوع جنگهای بزرگ و جدالهای سرنوشتساز اقوام یا گروهی از مردم بر محور پهلوان یا پهلوانان خاصی شکل گیرد و به سرانجامی شگرف ختم شود.» (زرین کوب، ۱۳۴۲: ۲۷)
بهتدریج، حماسه در طول زمان، کانون توجه دانشمندان حوزههای مختلف از جمله فلسفه قرار گرفت و با کندوکاوهای محققان و منتقدان ادبی جهان، صفا و وضوح بیشتری یافت و تعریف دقیقتری پیدا کرد. در اروپا و در دوران جدید، جان لاک، آن را به معنی «شعور دینی میداند که بر وحی متکـّی است.» (صلیبا، ۱۳۶۶: ۳۲۴). به نظر او، حماسه «شعور دینی است که متکی بر وحی بدون عقل باشد یا شعور دینی که به یک وحی منزل ذاتی (درونی) مشخصی تبدیل گردد.»
(صلیبا، ۱۳۶۶: ۳۲۴)
در تاریخ تفکر ایرانی ـ اسلامی، شیخ شهابالدین سهروردی (وفات ۵۸۷ ه.ق.) را میتوان یکی از بارزترین شخصیتهای مبدع و طراح این اندیشه دانست .
در حوزه شعر عرفانی نیز سنایی (وفات بین ۵۲۵ تا ۵۴۵ ه.ق.)، عطار (وفات ۶۱۸ ه.ق.) و بهویژه مولوی را میتوان مهمترین شخصیتهای بزرگ این باور دانست. نیز سهم شیخ نجمالدین رازی (وفات ۶۴۵ ه.ق.) و شیخ فریدالدین عطار را در عرصهی ادبیات منثور در آثاری همچون مرصاد العباد و تذکره الاولیا، بالاخص در وصف حال حسین بن منصور حلاج (مقتول به سال ۳۰۹ ه..ق.) در پردازش قطعات حماسی ـ عرفانی در زمینه نثر عرفانی، نمیتوان نادیده انگاشت.
افزون بر اینها، اساطیر ایرانی نیز به عنوان رکن اساسی حماسه در شعر بسیاری از شاعران غیرحماسهسرا اعمّ از عارف مسلک یا دیگران، نسل به نسل آن را در اشعار خود یاد کردهاند، از جمله در اشعار ناصرخسرو (وفات ۴۸۱ ه.ق.). نظامی (وفات ۶۱۴ ه.ق.)، خاقانی (وفات ۵۸۲ یا ۵۹۵ ه.ق)، حافظ (وفات ۷۹۲ ه.ق) و دیگران، این اساطیر در دریای شعر آنان موج میزند. علاوه بر آن، در متون عرفانی فارسی، نمادهای اسطورهای، دوشادوش متون حماسی، زینتبخش آنها و عظیمترین نشان همگرایی متون حماسی و عرفانی به شمار میآید.
حماسه پیش از هر چیز یک صنعت و فن ظریف، پیچیده و نمادین اما به ظاهر ساده و آسان ادبی است. نوعی فنّ جمالشناسانه است. ظرف و صورتی است ادبی همانند غزل، قصیده، مثنوی، نمایشنامه و داستان که محتوا و معانی گوناگونی را میتوان در آن جای داد.
حماسه میتواند پیامی انسانی و جهان شمول داشته باشد و محدود به اقوام و نژادی خاص در نظر گرفته نشود. لذا میتواند اخلاقی، تاریخی، اساطیری و از جمله عرفانی باشد؛ یعنی یک موضوع و درونمایه و تم متعالی بیانگر عشق به معبود ازلی باشد. البته ملتهایی که دارای تمدن و تاریخاند، حماسه آنها پررنگتر و اصیلتر است و بالعکس اقوامی که پیشینه چندان پرباری ندارند، میتوان گفت که از داشتن حماسه به معنای واقعی محروماند.
آیا نمیتوان حادثهای سترگ و موضوعی پراهمیت چون سفر روحانی بندگانی بزرگ به بلندای آسمان معنویت و سیر عباد به سوی حضرت معبود از خاک به افلاک را به زبان و سبک حماسی بیان کرد؟ آیا شاعر حق ندارد برای چنین امر خطیری قالب ادبی حماسی را برگزیند؟ همچنانکه بزرگانی چون عطار در سرودن منطقالطیر چنین کردهاند؟ البته مرد خدا از روحیه شجاعانهای برخوردار است که جز در برابر خداوند یکتا، به هیچ چیز و کسی تسلیم نمیشود و در برابر آنان سر فرود نمیآورد و شجاعت را به پایهای میرساند که حتی بر روی نیمه تاریک و اهریمنی وجود خویش پای مینهد و با سلاح ورع و تقوی با آن میستیزد و غالباً هم بر آن غالب میشود. علاوه بر آن، چنانکه از کتب عرفان و تصوّف برمیآید، بیشتر اهل باطن از نیروی جسمانی فوقالعاده هم برخوردار بودهاند. ابوالقاسم قشیری گویا در شناخت اسلحه و سواری و رموز پهلوانی چیزها میدانست که دیگران نمیدانستهاند .
پوریای ولی یا پهلوان محمود خوارزمی، هم شاعر بود هم عارف و درویش مشرب و هم پهلوان و نجمالدین کبری برغم زهد در عمل و ترک لذائذ دنیوی آنچنان شهامت و رشادتی از خویش نشان داد که بر تارک حوادث حماسی میدرخشد و از این دست نمونهها در زندگی عارفان نیز چشمها را به کرّات خواهد نواخت که در اینجا مجال ذکر آنان فراهم نیست.
تنها «نوع ادبی» حماسه نیست که ظرفیت معنایی متحوّل و گستردهای یافته است، بلکه بسیاری از «قالبهای ادبی» دارای چنین گنجایشی هستند. مثلاً در زبان فارسی، غزل ابتدا به منظور بیان مفاهیم عاشقانه و غنایی شکل گرفت، اما در ادوار بعدی، ظرف بیان معانی گونهگون گشت. تحوّل اساسی در مفاهیم غزل از زمان ورود عرفان و تصوّف به عرصه شعر فارسی آغاز گردیده بود و عارفان و صوفیان در قالب غزل، عشق زمینی را به آسمان بردند و با معشوق ازلی نرد عشق باختند. چنانکه در دوره مشروطه عمده غزلهای شاعران بزرگ مفهومی اجتماعی و سیاسی پیدا کرد که اهل ادب از آن به عنوان غزل سیاسی ـ اجتماعی یاد میکنند. همین تحول و دگرگونی دوباره در جریان دگرگونیهای جدید اجتماعی در عصر انقلاب اسلامی، بهویژه در دوران جنگ تحمیلی در ایران تکرار شده است. باید گفت که این روحیه شاعر است که به نوع شعر، رنگ و حال و هوا میبخشد. اگر شاعر خود، حماسی باشد، غزل عاشقانه او نیز رنگ حماسی به خود خواهد گرفت.
چه بسیار اهل دلی که با بهرهگیری از غزلهای معمولی، با هنرمندی و ظرافت و زیبایی مفهوم آن را براساس جهانبینی خود تغییر دادهاند. غیر از غزل، قالبهایی چون قصیده نیز از این تحول مضمونی و حتی ساختاری برکنار نماندهاند. در واقع میتوان گفت با ورود جهانبینی عرفانی به عرصه شعر و ادب فارسی، صورت ظاهری و تصویرگریهای معمولی پیشینیان، بهانه و دستاویزی برای وارد کردن معانی متعالی و ملکوتی در حوزه ادب گردید و قالبهای ادبی آنان، با تحولاتی در خدمت این درونمایهها و مفاهیم درآمد. بنابراین، برغم فاصله فراوان مضمونی میان جهانبینی مادی و عرفانی، اهل دل با چه شگردهای شگفتی همان قالبهای ادبی غزل، مثنوی و قصیده را ـ که ظرف بیان وصفهای ملالآور، مدح ستمگران و جهانخواران و روایتهای افسانهای یا تاریخی بود ـ در خدمت اندیشههای خود به کار گرفتند و این در حالی است که از نظر استمرارپذیری و ظرفیت پردازش مضمون عرفانی نسبت به مضامین وصف و مدح نیز طبعاً تفاوت ساختاری مهمی در شالوده شعرهای عرفانی با اشعار پیشین میتوان دریافت. افزون بر آن، متون حماسی از جنبههای گوناگون با متون عرفانی تناسب و همسانی بیشتری دارد. از جمله:
الف ـ از نظر انعکاس همسان و پرورش مشابه موضوعات و بنمایههایی[۴] چون سفر و سیر و سیاحت، آزمون و ابتلا، خواب و رؤیا، رازناک بودن حوادث و رخدادها، متکی بودن بر مبانی و باورهای اسطورهای و داشتن آرمانی والا و افق دید وسیع.
ب ـ حادثهپردازی مشترک، چون جدال و کشمکش خیر و شر، نیک سیرتی و بدکرداری، تأویل و تفسیرپذیری، باور به اقتدار و جبر آسمانی و نیروهای ماورایی، حوادث ما فوق طبیعی، رضایت ندادن به وضع موجود، محوریت قهرمان و … همچنین سمت و سوی نهایی جدالها که مآلاً به مرکزیت نیروهای خیر و شر مربوط میشوند؛ یعنی واقع شدن ایزدان در طرفی و اهریمن در سویی دیگر.
جـ بهرهگیری از نمادهای مهم و برجستهای چون سیمرغ، دیو، اژدها، ابلیس، اهریمن، قاف، البرز، خورشید، ماه، کوه و دریا و …
د ـ پردازش همسان و ظهور ساختار مشابه از جمله بهرهگیری یکسان از ساختار روایی بلند، عموماً استفاده از قالب مثنوی.
آنچه ذکر شد، از جمله مصادیق مشابهت، همسانی و همسویی است که در میان انواع و اشکال گوناگون ادبی فقط میان متون حماسی و عرفانی ممکن است به وقوع بپیوندد و ادبیات وصف و مدح نمیتواند در زمینههای مذکور با ادبیات عرفانی همسان و مشابه باشد و برعکس، ادبیات حماسی در این زمینه میتواند با ادبیات عرفانی برابری کند و شاید دستهبندی مسائل و توضیحی که در پی میآید، این مسأله را بهتر تبیین کند.
۱ـ مبتنی بودن هر دو بر تماثل و همانند پنداری طبیعت با ماوراء طبیعت و تن آدمی با مجموعه طبیعت.
۲ـ انعکاس بنمایهها و موضوعات مشترک مانند فرّهی ایزدی، متکی شدن به عالم غیب و ماوراءالطبیعه، سفر و سیر و سیاحت، امتحان و آزمون، خواب، رؤیا و راز، متکی بودن بر باورها و مبانی اسطورهای، عنصر قهرمانی و نقش انسانها در روایت.
۳ـ حادثهپردازی مشترک مانند هفتخوان رستم با هفت وادی عشق بهویژه در منطقالطیر عطار، جدال و چالش دائمی و رویارویی خیر و شر و نیروهای اهریمنی و اهورایی، تأویلگرایی و تفسیرپذیری، اقتدارگرایی و باورمندی جبر آسمانی و اقتدار ماورایی، محوریت قهرمان، دخالت نیروهای ماوراءالطبیعی، نفی وضع موجود و آرمانگرایی، حوادث و وقایع خارقالعاده و طولانی.
۴ـ بهرهگیری مشترک از نمادهای مهم و اساسی همچون: سیمرغ، عنقا، هما، جام جم، آیینه اسکندر، دیو، اژدها، شیطان، ابلیس، اهریمن، قاف، البرز، خورشید، ماه، آسمان، دریا، آب، کوه، دشت، صحرا، سروش، هاتف.
۵ـ پردازشهای همسان و ظهور ساختار مشابه مانند بهرهگیری از ساختار روایی بلند و استفاده بیشتر از قالب مثنوی، تفصیل و اطناب و طولانی شدن نقل روایتها و پیوند زدن برخی داستانها به یکدیگر، تحرک، پویایی و تنوع تصاویر و تغییر و تحول قهرمان و حالات روحی و روانی آنان، پافشاری و اصرار قهرمانها بر عزم راستین و آرمانی و… است.
۶ـ تشابه در پردازش شخصیتهایی چون: جمشید و کیخسرو، سلیمان و ذوالقرنین و اسکندر، فریدون و حضرت موسی(ع) در آغاز تولد و … و اوان زندگی فریدون و یا حوادث عمر حضرت یعقوب در پایان، همچنین پردازش شخصیت ضحاک و فرعون، کاووس و نمرود، سیاوش و حضرت یوسف(ع)، موارد فراوان دیگر که به ویژه در حماسههای دینی فراوان به چشم میخورد.
میتوان گفت جدال در متون حماسی و عرفانی موجب صیرورت آن آثار و تکامل شخصیت قهرمان آنها از آغاز تا انجام است، زیرا اگر جدال نباشد نه قهرمانگری معنی دارد و نه حماسه پای میگیرد و نه متون عرفانی معنی پیدا میکند. مسأله جدال در شاهنامه به حدی جدی و فراگیر است که گویا شاهنامه جز طرح جدال، چیز دیگری نیست؛ از جدال سنگ و آهن که آتش نتیجه آن باشد تا جدال نفس امـّاره با جنبههای متعالی و قدسی انسان که جمشید و ضحـّاک و کاووس مظهر آن هستند.
در جنگ بزرگ ایرانیان با قوای اهریمنی تورانیان و کشته شدن بزرگترین دشمن ایران و مظهر شرّ و بدی (افراسیاب) که سراسر جلد چهارم و پنجم شاهنامه گزارش این نبرد است، فردوسی برای آنکه شکوه عظمت این نبرد را بیان کند در ابتدا و اثنای این جدال، نبردهای فرعی فراوان را گنجانیده است. آنجا که رستم اکوان دیو را به بند میکشد و به هلاکت میرساند، فردوسی میگوید:
دگـر باره اکوان بدو باز خورد تهمتن چــو بشنید گفتــار دیو
بزد بر سر دیـو چون پیل مست همی خواند بر کـردگـار آفرین
تو مــر دیــو را مردم بدشناس نگشــتی بدو گفت: سـیر از نبرد؟
برآورد چــون شیـرجنگیغریو… سر و مغزش از گرز اوگشتپست
کــزو بود پیـروزی و زورکیــن کسی کـاو ندارد زیزدان سپـاس
در آثار مولوی نیز جدال و کشمکش پرنده روح با حصار تن و قهرمان روح با اژدهای نفس ـ برای رهایی از این قفس و بازگشت به عالم ملکوت ـ است؛
نفست اژدرهاست، او کی خفته است؟ از غـم بـیآلـتـی افـســرده اســت
اما میدان و سطح این جدال در غزلیات شمس با مثنوی کمی تفاوت دارد. در غزلیات رتبه این جدال که با شور و شیدایی تصویر میآفریند، نازلتر از جدال در مثنوی است که با ثبات و آرامش تصویرگری میکند. مولوی از همان آغاز مثنوی نبرد ازلی و ابدی را طرح کرده است:
بشنو از نی چون حکایت میکند از جــدایـیهـا شـکـایـت مـیکـنـد
این شکایت و جدال همان نبردی است که میتوان گفت سراسر مثنوی، تفسیر همین نجوا و تشریح همین جدال و برای بازگشت است. (زرینکوب، ۱۳۶۴)
جــان ز هجر عرش اندر فاقهیی تــن ز عـشـق خـار بـن چـون نـاقـهیی
جـان گشــاید سوی بـالا بالهـا در زده تــن در زمـیــن چـنـگـالـهــا
از موارد دیگر همانندی متون حماسی و عرفانی، مسأله خرق عادت و عناصر فوق طبیعی و خواب و رؤیا، جادو، آزمون، امتحان و ابتلا، سلوک و رازداری است.
به عنوان نمونه، شواهدی از مشابهت رؤیا و خواب در شاهنامه و مثنوی نقل میشود:
نگــر خواب را بیهـده نشمری بهویژه که شــاه جهـان بینـدش
یـکـی بـهـره دانــی ز پـیـغـمـبـری روان درخـشــنــده بــگـزیـنـــدش
اولیا را خواب، ملک است ای فلان همچنان اصحاب کهف اندر جهان
خواب میبینند و آنجــا خــواب نی در عــدم در مـیرونــد و بــاب نـی
[۱] Enthousiasmos
[۲] Enthusiasm
[۳] Enthousiasme
[۴] motif
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .