عنوان :
تعداد صفحات : ۲۹
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
در این مقاله درباره مفهوم عدالت از نظر افلاطون، رومیان وارسطو ، شناخت عدالت و منابع آن، قلمرو حقوق و عدالت و عدالت و نظام ارزشها را توضیح می دهد.
ارسطو در کتاب اخلاق خود، عدالت را به طبیعی و قانونی تقسیم میکند. مقصود او از عدالت طبیعی قواعد همگانی و نوعی است که از طبیعت اشیاء سرچشمه میگیرد و ارتباطی به عقاید اشخاص و قوانین حاکم بر جامعه ندارد. بر عکس، عدالت قانونی وابسته به اوامر و نواهی قانون است و ضابطه نوعی ندارد. برای مثال، نرخ بازخرید زندانی را قانون معین میکند و اجرای عدالت قانونی، منوط به پرداخت همان نرخ است . بدین ترتیب، برخلاف عدالت طبیعی که چهره آرمانی و الهی دارد، عدالت قانونی همانند حسن و قبح شرعی نزد متکلمان و عالمان اصول اسلامی است و از دادههای قانون استنباط میشود.
عدالت مفهومی اخلاقی است. انسان به دلیل وجود اختلافات اجتماعی، در خود به نوعی عدالت احساس نیاز میکند. این احساس عدالت نزد همه بیش و کم وجود دارد، ولی بیشتر احکام عرفی، ساده و ناقص است و همگان درباره مسایل حقوقی و اقتصادی، عدالت را تشخیص نمیدهند. همان گونه که در اخلاق باید، عرف پاکان و پرهیزکاران را مبنا قرار داد، مفهوم عدالت را نیز باید در نوشتههای دانایان حقوق و اخلاق جستجو کرد.
به طور خلاصه، انسان طالب اجرای عدالت است. سختترین دلها نیز وانمود میکنند که چنین شوقی را در درون خود دارند. تاریخ زندگی بشر را تلاش در راه تمیز و اجرای عدالت تشکیل میدهد. با وجود این، در جستجوی این گمگشته، نزاعها بر میخیزد و ستیزها رخ میدهد، چندان که گاه ستمگران و زورمندان، ظلمها میکنند تا اثبات نمایند که روشی عادلانه دارند. عدالت پیوسته از این ابهام درونی رنج میبرد و قربانی آزادی خود از تعلقها میشود. پس، آخرین چاره این است که با اخلاق پیوند خورده، و همگان با آن تحول یابد.
واژه های کلیدی: عدالت ، افلاطون، رومیان ،ارسطو ، قلمرو حقوق ، نظام ارزشها
الف) مفهوم عدالت ۱
تعریف عدالت ۱
افلاطون و عدالت اجتماعی ۱
ارسطو و اعطای حق به سزاوار آن ۳
رومیان و نفع مشترک ۵
ترجیح منافع قابل احترامتر ۵
عدالت صوری و ماهوی ۵
عدالت طبیعی و حقوقی ۶
نقد تعریفها؛ دشواری اعمال ضابطهها ۸
نتیجه ۱۰
ب) شناخت عدالت و منابع آن ۱۲
اختلاف در تشخیص عدالت ۱۲
چهره اخلاقی عدالت و هنر شناخت آن ۱۴
ج: قلمرو حقوق و عدالت ۱۵
جدایی دو قلمرو ۱۸
د) عدالت و نظام ارزشها ۲۱
معیار نیک و بد حقوق ۲۱
منابع ۲۳
[۱] ـ برای مطالعه درباره رابطه حقوق و عدالت، از میان کتابهای فارسی، رجوع شود به: جلد اول کتاب مبانی حقوق، تالیف آقای دکتر موسی جوان، تهران ۱۳۳۶.
[۲] ـ «ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا با لحق و اجل مسمی»: ایه ۸ از سوره روم.
همچنین، ر.ک: ایه ۴۴از سوره عنکبوت، ایه ۳ از سوره الرحمن، ایه ۳ از سوره تغابن، ایه ۱۶ از سوره انبیاء، ایه ۲۷ از سوره ص.
[۳] ـ قرآن کریم نیز بدین شیوه تجربی برای هدایت اندیشهها در جستجوی عدالت فرمان میدهد: ایه ۱۰۹ از سوره یوسف، ایه ۴۴ از سوره فاطر.
[۴] ـ افلاطون، جمهوری، ترجمه فواد روحانی، ص ۳۸ به بعد.
در این کتاب بین سفالوس و سقراط و دیگران این مباحثه مطرح میشود که عدالت چیست؟ ایا دای دین است یا نیکی در حق دوستان و بدی درباره دشمنان، یا اساس آن نیکوکاری است، یا سرانجام عدالت عمل به نفع طبقه حاکم است؟
[۵] ـ دنیس لوید، مفهوم حقوق، ص ۱۱۸ و ۱۱۹؛ پویر، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه علی اصغر مهاجر، ص ۱۰۰.
[۶] ـ دنیس لوید، مفهوم حقوق، ص ۱۱۸؛ امام محمد غزالی، احیاء العلوم، ج ۳، جزء ۸، ص ۹۸.
[۷] ـ مولانا جلال الدین رومی: مثنونی، دفتر ششم، بیت شماره ۲۵۶۰ به بعد.
[۸] ـ نقل از: شیخ مرتضی انصاری، ، مکاسب رساله عدالت ، ص ۳۲۶.
[۹] ـ ویلی، فلسفه حقوق، ج ۱، معانی و هدفهای حقوق.
[۱۰] ـ همان، ش ۳۱.
[۱۱] ـ جلال الدین همایی، منتخب اخلاق ناصری، ص ۲۴.
[۱۲] ـ Ulpien
[۱۳] ـ دنیس لوید، مفهوم حقوق، ص ۱۱۷.
[۱۴] ـ کاتوزیان، ناصر، توجیه و نقد و رویه قضایی، انتشارات یلدا.
[۱۵] ـ عدالت را که مفهوم نوعی دارد با انصاف که احساسی از چهره لطیفتر عدالت در موارد خاص است نباید اشتباه کرد. رجوع به انصاف زمانی مورد پیدا میکند که اجرای قاعدهای عادلانه در فرضی خاص نتایج نامطلوب به بار میآورد و وجدان اخلاقی تمایل به اصلاح آن پیدا میکند: چنان که ارسطو نیز انصاف را عدالتی برتر از عدالت قانونی توصیف میکرد و ژنی نیز آن را احساس غریزی مینامد که راه حل بهتری را از عقل متعارف القا میکند (شیوههای تفسیر، ج ۲، ص ۴۸۸). همچنین رک: پیر بوله (Bellet)، قاضی و انصاف: مقاله در یادنامه رودیر، ص ۱۰.
[۱۶] ـ رنار، در کتاب «حقوق، منطق، ذوق سلیم» مینویسد: «مفهوم عدالت در وجدان هر کس نگاشته شده است. برای شناختن آن هم در ذات خود وهم در نفس دیگران و هم در تاریخ باید جستجو نمود. از این راه فکر عدالت نتیجه و محصولی از تکامل اجتماعی است. همچنان که فکر نویسنده در کتاب او نقش بسته، حقوق طبیعی نیز در ضمیر انسان پدید آمده» (مبانی حقوق، ترجمه دکتر موسی جوان، ج ۱، ش ۱۱۵، ص ۱۹۰)؛ همچنین ر.ک: گستن و گوبو، رساله حقوق مدنی، مقدمه، ش ۱۲ درباره عقاید سن توماس داکن در تلفیق حکمت ارسطو و مذهب مسیح.
[۱۷] ـ دوگی، رساله حقوق اساسی، ج ۱، ص ۱۲۶.
[۱۸] ـ برتراند راسل، اخلاق و رسالت در جامعه، ترجمه دکتر محمود حیدریان، ص ۴۳. با وجود این، همو در جایی دیگر مینویسد: «بنابراین، اخلاق تنها در این حکم خلاصه نمیشود که میگوید: آنچه را که اجتماعت میپسندد انجام بده و از آنچه اجتماعت ناپسند میدارد پرهیز کن» (همان کتاب، ص ۵۴) و این دو حکم، اگر عدالت را مفهومی اخلاقی بدانیم، متعارض مینماید.
[۱۹] ـ هیوم، رساله طبیعت انسانی، ترجمه لورای، ص ۶۰۱.
[۲۰] ـ لویی لوفور، حقوق و سایر قواعد زندگی اجتماعی، آرشیو فلسفه حقوق، سال ۱۹۳۵، ش ۳۴، ص ۱۹.
[۲۱] ـ روبیه، نظریه عمومی حقوق، ص ۲۲۱.
[۲۲] ـ همان، ص ۹۰.
[۲۳] ـ ریپر، «قاعده اخلاقی در تعهدات مدنی»، ۱۶ و ۱۷؛ نیروهای سازنده حقوق ص ۴۱۴؛ عدالت مذهبی ملاک روشن و ثابت دارد. زیرا عادل کسی است که مرتکب گناهان کبیره نشود و اصرار بر ارتکاب گناهان صغیره نداشته باشد: شیخ مرتضی انصاری، رساله عدالت، ضمیمه مکاسب، ص ۳۲۶؛ این یکی از تعریفهای عدالت در فقه است و مشهور در این باره میگوید:، «انها کیفیه نفسانیه باعثه علی ملازمه التقوی او علیها مع المروه» و دو مفهوم «تقوا» و «مروت» را لازمه عدالت میبیند و بر ابهام میافزاید. از وسیله این حمزه نقل شده است که میگوید عدالت به چهار چیز حاصل میشود: ورع، امانت، وثوق، و تقوا (همان کتاب).
[۲۴] ـ این امر در حقوق ما جنبه استثنایی دارد و به بهانه رعایت عدالت، دادرس حق تجدید نظر در قراردادها را ندارد (دوره مقدماتی حقوق مدنی، چاپ اول، ص ۱۶۸).
[۲۵] ـ دنیس لوید، مفهوم حقوق، ص ۱۳۱.
[۲۶] ـ کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، خانواده، ج ۱، ش ۲۶۵.
[۲۷] ـ میرزای نائینی و شیخ موسی خوانساری، منیه الطالب، ج ۲، ص ۱۹۰.
[۲۸] ـ کاربونیه، حقوق مدنی، ج ۱، مقدمه، ش ۱، ص ۶.
[۲۹] ـ همان کتاب، ش ۴۳۴ و ۳۸۲.
[۳۰] ـ کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، خانواده، ش ۳۱۱.
«عدالت» مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود میشناخته و برای استقرار آن کوشیده است.([۱]) مشاهده طبیعت و تاریخ رویدادها، و اندیشه در خلقت، از دیرباز انسان را متوجه ساخت که آفرینش جهان بیهوده نبوده و هدفی را دنبال میکند.([۲]) انسان نیز در این مجموعه منظم و با هدف قرار گرفته و با آن همگام و سازگار است. بنابراین، هر چیزی که در راستای این نظم طبیعی باشد، درست و عادلانه است.حقوق نیز از این قاعده بیرون نبوده و مبنای آن در مشاهده موجودات و اجتماعهای گوناگون است. پس، از ملاحظه «آنچه هست» میتوان به جوهر «آنچه باید باشد» دست یافت. به بیان دیگر، در شیوه ارسطویی جستجوی عدالت، واقعگرایی و پایه آن مشاهده و تجربه است. ([۳])
این مقاله جای تفصیل برای ملاحظه سیر تاریخی عقاید نیست، ولی تعریفهای مهمی از عدالت را بیان میکند.
افلاطون در کتاب «جمهوری» به تفصیل از عدالت سخن میگوید. ([۴]) به نظر او عدالت آرمانی است که تنها تربیتیافتگانِ دامان فلسفه به آن دسترسی دارند و به یاری تجربه و حس نمیتوان به آن رسید. عدالت اجتماعی در صورتی برقرار میشود که «هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد، و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد». پس، اگر تاجری به سپاهیگری بپردازد، یا یک فرد سپاهی، حکومت را به دست گیرد، نظمی که لازمه بقا و سعادت اجتماع است به هم خواهد ریخت و ظلم جانشین عدلخواهی شد.
حکومت، شایسته دانایان و خردمندان و حکیمان است و عدل آن است که هر کسی بر موضع خود قرار گیرد و، به جای پول و زور، خرد بر جامعه حکومت داشته باشد.
بی گمان، مقصود افلاطون طبقاتی کردن جامعه به شیوه خوانسالاران نبوده. زیرا، در جامعه آرمانی او اوصاف سپاهیگری، حکمت و تجارت اکتسابی است نه ارثی، و معیار توصیف اشخاص، زمان اشتغال است نه ولادت. با وجود این، بر او خرده گرفتهاند که چرا وضع شغل و معلومات شخص، او را به حکم طبیعت، تنها سزاوار کاری معین میکند، چندان که تجاوز از آن ستمگری باشد. وانگهی، تقسیم میان آزادمردان و بردگان نیز در این طبقهبندی میگنجد: چنان که ارسطو بر همین پایه ادعا کرد که بعضی از مردم به حکم طبیعت، بردهاند و باید در همین وضع باقی بمانند.([۵])
نفس آدمی نیز به عدالت نیازمند است، و هنگامی این فضیلت به دست میاید که هر یک از قوا در جای خود قرار گیرند و نظمی خاص بر روابط آنها حکمفرما باشد. تمام قوای انسانی، مانند خشم و شهوت، باید زیر فرمان عقل قرار گیرند و هر کدام عهدهدار وظیفه خود شوند. ([۶])
مانند این مضمون را در ادبیات و حکمت و فقه نیز فراوان میتوان دید، که نشانه نفوذ افکار حکیم دانای یونانی است. از جمله در مثنوی مولوی میخوانیم:
عدل چه بود وضع اندر موضعش ظلم چه بود وضع در ناموقعش
نیست باطل هر چه یزدان آفرید از غضب و زحلم و زنضج و مکید
خیر مطلق نیست زینهار هیچ چیز شر مطلق نیست زینها هیچ چیز
نفع و ضر هر یکی از موضع است علم از این رو واجبست و نافعست([۷])
همچنین از شیخ طوسی از کتاب مبسوط نقل شده است که : «ان العدل فی اللغه، ان یکون الانسان متعادل الاحوال متساویا»([۸]) در تفسیر «المیزان» (ج ۱، ص ۳۷۱) عدالت با این عبارت تعریف شده است: «و هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه، و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له» و این مضمونها نفوذ اندیشههای افلاطون را در این زمینه نشان میدهد.
چنان که گفته شد، افلاطون، که مفهوم عدالت را در جامعهای با فضیلت جستجو میکند، عدالت اجتماعی را در حاکمیت دانشمندان و خردمندان میبیند و تجاوز از آن را ظلم میشمارد.
به نظر ارسطو، عدالت دارای دو معنی خاص و عام است: ([۹]) عدالت به معنی عام شامل تمام فضایل است. زیرا هر کس به کار ناشایستهای دست زند، ستم کرده است. سعادت واقعی از آن کسی است که با فضیلت باشد و از دستورهای عقل اطاعت کند. فضیلت انسان دو آفت بزرگ دارد: افراط و تفریط، که بایستی از هر دو پرهیز کرد. میانهروی و اعتدال، میزان تشخیص رذایل از فضایل است؛
پس تهور و ترس هر دو مذموم و حد وسط بین آنها یعنی شجاعت فضیلت است؛ همچنان که سخاوت میانه بخل و تبذیر، و مناعت و تواضع، اعتدال میان تکبر و زبونی است. در آخرین تحلیل، میتوان گفت: عدالت به معنی عام، «تقوای اجتماعی» است. ([۱۰])
در نظر ارسطو انسان، به حکم طبیعت، نه خواهان فضیلت و کمال است، نه گریزان از آن. فطرت انسان بسیط است و فضیلت و عدالت اکتسابی؛ منتها، طبیعت او به گونهای است که میتواند خود را با آنچه کسب کرده سازگار کند و با خو کردن به آن، به کمال یابد.
این مفهوم عدالت نیز در اخلاق و حکمت اسلامی نفوذ کرده است: از جمله در کتاب اخلاق عالم آرا (محسنی) میخوانیم که: «عدالت جامع فضایل است و مانع رذایل» و در توجیه آن مینویسد: «به جهت وحدت تناسبی است که در میان اجرای متباینه به هم میرسد و کثرت را به صورت وحدانی جلوه میدهد و آنجا که حضرت خیر الانام به کلام معجز نظام (خیر الامور اوسطها) به خیریت اوساط تصریح فرموده، شرف عدالت را بر وجهی ابلغ بیان نموده….» (ص ۳۴) . خواجه نصیر الدین طوسی نیز در کتاب اخلاق ناصری مینویسد: «اما انواعی که در تحت جنس عدالت است دوازده است: اول صداق، دوم الفت، سوم وفا، چهارم شفقت، پنجم صله رحم، ششم مکافات، هفتم حسن شرکت، هشتم حسن قضا، نهم تودد، دهم تسلیم، یازدهم توکل، دوازدهم عبادت…». ([۱۱])
عدالت، به معنی خاص کلمه، برابر داشتن اشخاص و اشیاء است. هدف عدالت همیشه تامین تساوی ریاضی نیست. مهم این است که بین سود و زیان و تکالیف و حقوق اشخاص، تناسب و اعتدال رعایت شود. پس، در تعریف عدالت میتوان گفت: «فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست داد.»
ارسطو عدالت را به معاوضی و توزیعی تقسیم میکند: مقصود از عدالت معاوضی، تعادل میان دو عوض در معامله است، به گونهای که یکی از دو طرف قرارداد نتواند به بهای فقر دیگری، ثروتمند شود یا هر دو عوض را به دست آورد. این مفهوم عدالت خود به خود در قرارداد به دست میاید، ولی ضمانت اجرای آن، جبران خساراتی است که زیان دیده را به وضع متعادل بازگرداند و برابری را تامین کند. بر عکس، عدالت توزیعی، مربوط به تقسیم ثروت و مناصب اجتماعی و ناظر به زندگی عمومی و نقش دولت است.
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .